گنجور

حاشیه‌ها

merce در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۵۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۷:

ناشناس گرامی
خورد گاو نادان ز پهلوی خویش
چندی صبر کردم تا جواب سؤال شما را یکی از ادیبان بدهد . ولی گویا تعبیرها و تفسیر های بسیاری در مورد این مصرع گفته شده که زیاد مورد پسند صاحبنظران نیست . من نیز از رسمی با خبرم که هنوز در دهات ایران متداول است . معمولاً ما انسانها برجسته ترین شاخص هر حیوانی را به او نسبت می دهیم مثلاً سگ با وفاست یا کسی مثل شیر می غرّد و یا مثل گاو میخورد
میگویند تنها حیوانی که آنقدر می خورد تا راه نفَسش میگیرد گاو است که در حال خفگی می افتد
درین مواقع کسانی درآبادی متخصص حل مشکل هستند که در زیر دنده ی حیوان که معده کاملاً به پوست چسبیده کاردی فرو می کنند که علوفه ی بلعیده شده به بیرون فوران کند و گاو آسوده شود
کاردی که به پهلوی گاو می خورد سزای نادانی اوست
میگوید تو هم چون گاو نادان سزای نادانی ات را می بینی
امید که دیگران نیز معانی دیگری بنویسند
با درود
مرسده

 

روفیا در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۳۳ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۱۵ - جواب:

سلام مرسده گرامی
البته که شما نخواستید به ان هیولا خوراک دهید ولی ان هیولا خوراکش این است و اگر من هشیار نبودم او این خوراک را میخورد .
اصولا من یاد گرفته ام هرگز کسی را به خاطر عملی ملامت و تحقیر نکنم چرا که این راه بیراهه است . اگر بتوانم در صلح کامل بدون تحقیر و تهدید و توهین جریان را میفهمم و سپس انرا تشریح میکنم . مثلا اگر من ادعا میکنم اشکالی در تحقیر است و این کار از نظر علمی نادرست است باید دلیل بیاورم .
اگر خوب بیندیشیم می بینیم این عادلانه هم نیست که دیگران بتوانند با عملکردشان زندگی ما را تحت تاثیر قرار دهند . اگر یکنفر سعی میکند مرا تحقیر کند یا تمجید یک سر قضیه هم منم و دست اخر این منم که باید کلید enter را بفشارم تا ان عمل رخ دهد .
این با اصل عدالت خداوند سازگارتر است .
از اینرو همواره در تعامل با مردم از خودم میپرسم من باید چه کنم و چه نکنم برخلاف برخی که پیوسته در حال تحمیل عقاید خود به دیگرانند و ذهنشان مملو از باید ها و نبایدها برای دیگران است .
ما با هم هیچ نزاعی نداریم .
ما همه اولاد ادم بوده ایم
در بهشت ان نغمه ها بشنوده ایم
گرچه برما ریخت اب و گل شکی
یادمان اید از انها اندکی
انچه ما را ناخوشایند است جهل است و زدودن جهل میسر نمیشود جز اینکه ما بیندیشیم . همان اندیشه ای که یکساعتش از 70 سال عبادت برتر است . مرسده جان باور کن من چیز زیادی نمیدانم ولی یک مطلب بسیار مهم را میدانم ...
و ان این است که میدانم که چیز زیادی نمیدانم و همین باعث میشود همواره در تلاش برای درک بهتر پدیده ها باشم .

 

رضا مرادی در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۵۷ دربارهٔ حافظ » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۱:

با درود، منظور از "وطیفه" حقوق ماهیانه یا مقرری است، که شاعر در اینجا با کمال شرم و ادب از پیشخدمت خواجه درخواست میکند در صورت امکان حقوق خود را، احتمالا زودتر از موعد مقرر، بگیرد.

 

رضا در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۰:

با سلام خدمت تمامی هم زبانان عزیز بدیهی است که "ناخلف باشم اگر من به جوی نفروشم" درست و مناسب است و حافظ اینجا در حقیقت نوعی طنز به کار برده است و آن قدر به آن شاخ و برگ ندهید حافظ می فرمایند پدر من (آدم) بهشترا به دو گندم فروخت ، من که فرزند خلف او هستم آن را به یک جو می فروشم درحقیقت از یک درون مایه طنز استفاده شده است

 

بهمن در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۳۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۵:

پیوند به وبگاه بیرونی....

 

ناشناس در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱:

سلام
معنای حقیقی عبارت هر کجا ویران بود... این است که انسان هروقت از ساخته های ناموزون و غرض ورزانه وجودی خویش دست بشوید و این عوارض وجودی ( منیت ها ، خودبینی ها ،قشری گری های ریاکارانه و...) را معدوم نماید در زیر این خرابه ی هستیِ اضافی، به گنج هستیِ واقعی دست پیدا خواهد کرد.واساساً تا انسان در ساخته خویش نشسته است و به آرامش وهمی خود دل خوش است به فکر پی جویی گنج باطنی و فطری خویش نمی افتد .بعنوان مثال این بیت از عطار نیز اشاره به همین معنا دارد : نیست شو تا هستیت از پی رسد
تا تو هستی، هست در تو کی رسد

 

عاشق غزل در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

بسیارعالی بود ولی اگه معنی زیرش داشت بهتر بود

 

کمال در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۵۹ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۷۲:

باسلام ،اخیردرجواب دوستی که میگفت:رباعی بادوبیتی تفاوت داردومن درجوابش گفتم:چه دوبیتی وچه رباعی باهم فرقی ندارد،طی تحقیقاتی که بعمل آوردم به نکته رسیدم که رباعی ودوبیتی باهم کلی فرق دارد،قبلا عذر مراپذیراباش ای دوست اهل ادب وشعر،بگذریم، میرسیم به جمع دوبیتی حاضرکه حاصل شد(3412) موءفق ،ودرپناه خداباشید.

 

behzad در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۴۵ دربارهٔ حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۱۴:

دوستان به نظر میرسه باد صبا درست و بهتر از باد هوا باشه چون از نظر معنی بعضی از شعرا باد صبا را دروغگو میدانند و غیر قابل قابل اعتماد
همچون خاقانی که میگه
،باد صبا دروغ زن است و تو راست گوی
آنجا برغم باد صبا می‌فرستمت،،

 

حمید زارعی در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۳۴ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱:

بیت هفت
ناله هم بی‌مددی نیست به معراج قبول
بال اگر ماند ز پرواز به منقار برآ

 

الهامه در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۱۶ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۴:

واقعا خسته نباشید اما ، ماها که این متن عربی رو خوندیم گناه کردیم ؟؟؟..............

 

مجتبی خراسانی در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۵۰ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۱ - دیباچه:

بسم الله الرحمن الرحیم وبه نستعین
سپاس فراوان مر خداوند رحمان را که آفرینندۀ نور حقیقت محمدی ، و برپا دارندۀ سرادقات سرمدی است ، آن که انسان را معلم ملک ، و قلب او را گردانندۀ فلک گردانید . و درود بی پایان ، از خداوند سبحان ، بر پیامبر گرامی ، و فرستندۀ الهی ، محمد عربی ، که برترین پیغمبران ، و ختم فرستادگان است . و سلام بی انتها بر جانشین و خلیفۀ او امیرمومنان ، و هادی گمرهان ، که برترین جانشینان ، و بهترین خلیفگان ، و آل او که آل الله ، و اشرف بیوت عندالله اند.
برآنم که در این روز مسعود و فرخنده ، ولادت زینت عبادت کنندگان ، امام زین العابدین (صلوات الله علیه) در حد توان اندکم ، به شرح گلشن راز مرحوم نجم الدین شبستری (رحمة الله علیه ) بپردازم .
یا محسن قد اتاک المسی ء وقد امرت المحسن ان یتجاوز عن المسی ء انت المحسن وانا المسی ء بحق محمد وآل محمد صل علی محمد وآل محمد وتجاوز عن قبیح مـا تـعـلـم مـنی
به نام آن که جان را فکرت آموخت / چراغ دل به نور جان برافروخت
مرحوم شیخ نجم الدین در مصرع اول این بیت می خواهد بگوید سخن خود را با نام کسی آغاز می کنم که جان و نفس ناطقه ام عطا فرمود تا در مظاهرش تفکر نموده و با حضرتش آشنایی حاصل نمایم .
إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لآیَاتٍ لِّأُوْلِی الألْبَابِ الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَیَ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ=(مسلما در آفرینش آسمان ها و زمین و در پی یکدیگر آمدن شب و روز ، برای خردمندان نشانه‏ هایی [قانع کننده] است . همانان که خدا را [در همه احوال] ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده یاد می‏کنند و در آفرینش آسمان ها و زمین می‏ اندیشند [که] پروردگارا این ها را بیهوده نیافریده‏ ای منزهی تو پس ما را از عذاب آتش دوزخ در امان بدار) «سورۀ آل عمران ، آیه 190 و 191»
در مصرع دوم می فرماید : همان کسی که چراغ دل و عالم خیالی و عنصری ام را به نور جان وحقیقتم روشن ساخت ؛ که : الله نور السموات والارض= (خداوند ، نور آسمان ها و زمین است) و به بیان دیگر می خواهد بگوید : عالم خلقی و ملکی ام را به عالم امری و ملکوتی ام ظهور و بروز داد.
وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالأَمْرُ تَبَارَکَ اللّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ= (خورشید و ماه و ستارگان را که به فرمان او رام شده‏ اند [پدید آورد] آگاه باش که [عالم] خلق و امر از آن اوست فرخنده خدایی است پروردگار جهانیان) «سورۀ اعراف ، آیه 54»
از این رو ، در بیت بعد می گوید :
ز فضلش هر دو عالم گشت روشن/ ز فیضش خاک آدم گشت گلشن
خدایی را می ستایم که دو عالم و یا دنیا و آخرت ، و یا جن و انس ، به فضل و پرتوی از ملکوت و اسما و صفاتش پیدایش یافت . هم چنین با نام پروردگاری سخن آغاز می کنم که فیض رحمت خاصش ، خاک حضرت آدم علیه السلام و فرزندانش را به تعلیم اسما ، بها بخشید ؛ که : و علم ادم الاسماء کلها= (و خداوند همۀ نام ها {و کمالات خویش} را به آدم آموخت) «سورۀ بقره ، آیه 31» و بر فطرت توحید خلق نمود ؛ که : فطرت الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله= (همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است) «سورۀ روم ، آیه 30»
توانایی که در یک طرفَةُ العین/ ز کاف و نون پدید آورد کونین
جهان هستی در نظر مخلوق مادّی ، دارای زمان (ساعات ، شبانه روز ، هفته ، ماه و سال) است ؛ اما در مقام تجرد الهی خلقت عوالم از اول تا به آخر طرفة العینی بیش نیست ؛ لذا مرحوم نجم الدین می گوید : به نام خالقی سخن آغاز می کنم که تمام عوالم هستی و دو جهان از اول تا به آخر را ، در یک چشم برهم زدن آفرید ، چنان که فرمود : وَ ما أَمْرُنا إِلاَّ واحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ= ( فرمان ما یکی بیش نیست ، آن هم چون یک چشم برهم زدن است ) « سورۀ قمر ، آیه 50» و نیز فرمود : انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون= ( هرگاه چیزی را اراده فرماید ، همین بس که به آن بگوید : باش ، پس بی درنگ آن چیز موجود می شود) «سورۀ یس ، ایه 82»
والعاقبة بالعافیه
تحریرا فی شهر شعبان ، السبت 4 ، سنه 1436
شنبه 2 خرداد 1394

 

شریفی در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶۶:

اینکه "سها "نوشته اند زودتر معنی ندارد ، صحیح نیست و زوتر درست است اینکه برروی کلیپ ویدوئی همایون شجریان آنرا بغلت زوطرح نوشته اند ناشی از اشتباه یا کم سوادی منتشر کننده بوده است
اما در شعر در مقابل خوتر آنرا باید زوتر (مخفف زودتر ) خواند ونوشت توضیحات جناب دقتی صحیح است و باید به مطلب جناب دقتی اضافه کنم قوم ترکمن اوغورها یا اویغورها در چین هنوز هم هستند و یا دولت مرکزی هم در گیر هستند

 

merce در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۲۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۸۵ - صفت اجنحهٔ طیور عقول الهی:

بادرود
جناب ترابی
با جنابعالی بیشتر موافقم که ” کو “ ی اول معنی کجاست بدهد چون بافعل جمله کامل و زیبا می شود و ” کو “ ی دوم ” که او “
حتی ”کو “ ی بیت دوم هم به نظر معنی کجاست می دهد چون اگر ”که او“ بخوانیم فعل را برداشته ایم و کمی گنگ به نظر می رسد
با احترام
مرسده

 

lyam در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۵۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۵:

این رباعی بهتر بود در هزلیات میامد تا در رباعیات
بالای دراز را خرد کم باشد
از سعدی بعید مینماید
لیام

 

حمید رضا درانی بخش در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۳۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۵:

منظور سعدی از بسیط عالم هر دو بعدجهان مادی عالم رویاء وعالم جسم می باشد

 

حسین در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۰۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۸۵ - صفت اجنحهٔ طیور عقول الهی:

واقعا برخی نظرات خیلی مبتدیانه هست،که به دلیل ندانستن بدیهیات ادبیات چون وزن شعر و ...هست.

 

مانی ا. در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۵۴ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۷:

هربار که طبعم هوس این حکایت می‌کند، به شوق رسیدن به این بیت پر می‌کشد ‏که: «طبع تو را تا هوس نحو کرد/ صورت صبر از دل ما محو کرد». اگر مرحمت فرموده، ‏پیش از «ای دل عشاق به دام تو صید . . . »، بال پرواز دل‌مان را به‌جای خود برگردانید، ‏به دوصد بار و بیش سپاس‌گزار خواهم بود.‏
ادعای دوستانی هم که سعدی کبیر را «شاهدباز» و مانند آن خطاب کرده‌اند، بدون ‏آوردن گواهی از پزشکی قانونی هیچ اعتباری ندارد!‏

 

مانی ا. در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۲۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸:

در شگفتم که عظمت مصرع آخر و نهیب «ای بی‌بصری»ی که سعدی به خود ‏می‌زند، تابه‌امروز طومار فلک را درهم نپیچیده است.‏

 

merce در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۲۲ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۱۵ - جواب:

روفیا بانوی گرامی ، درود بر شما
بنابرعلاقه ای که به ادبیات دارم ، به این حاشیه ها سر می زنم
شاید ازین گنجینه گنجور سهمی هم بردارم، نه سر دشمنی با کسی و نه منیّتی مرا وادار به نوشتن و نظردادن می کند
با شما بانوی فرهیخته موافقم که مردم آزاری را مادر مهلکه ها بدانیم. یکی از مهلک ترینشان حسادت است . من اگر خودرا در زمینه ی مثلاًعرفان صاحب نظر بدانم و این در من غرور و تکبر ایجاد کند ، آهسته آهسته عرفان را ملک طلق خود میدانم که دیگران را حق دخالت برین ساحت نیست. دهان می بندم ، اگر نَفَسی برآمد خفه می کنم ، همه باید با اجازه ی من درین خطه ،
وارد شوند ، اگر حتا همچون روفیایی نظری داشت این منم که تأئید یا تکذیب می کنم
امام محمد غزالی قبل از همه ی روانشناسان نکته به نکته بدین موارد اشاره دارد و موشکافانه بیان کرده، از جمله اینکه اگر من خودرا در زمینه ای برتر میدانم و این برتری مایه ی افتخار و شهرت و غرور من است ، اگر روزی بانو روفیایی آمد و از من بهتر بود و هر چه من رشته ام پنبه کرد ،ممکن است ازین به بعد افتخار نصیب او بشود و من بی بهره . چه میشود؟ به شما می تازم ، که تو که باشی که درین میدان گوی میزنی برو با کودکان بازی کن ، عرصه ی سیمرغ نه جولانگه توست
که عارف ازین مقوله جداست، او برکسی خرده نمی گیرد ، خود را نمی بیند که زبان به طعنه بگشاید ، مدعی نیست ، رهاست . با حافظ هم کلام است که : حضوری گرهمی خواهی از او غافل مشو حافظ متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها . فرمود: از اینجا تا خدا دو قدم است ، ازخود بریدن و به سوی اورفتن، که مشکل قدم اول است
مرا نیز عقیده بر این است که انسانها بالذّات بد نیستند ولی زمانی که پای حیثیت کاذبشان به میان می آید زخمه ی ساز دگرگونه می زنند ، حکایت آن واعظ می شود که بر منبر می گفت باید بر یهودی و ارمنی هم رحمت اورد اگر چه شراب فروش باشند، ولی وقتی یک ارمنی دکان شراب فروشی باز کرد و مریدان گه گاه دم گرم ارمنی را به دم سرد واعظ ترجیح دادند ، مردم را تحریک کرد تا دکّانش به آتش کشیدند
مسجدی بُد به کشور ِ افغان صحن آن همچو روضه ی رضوان
طاق و کف مرمرین و رنگارنگ گنبدش از عقیق و از مرجان
فرشهایش ز تار ابریشم که برد هوش از سر و از جان
در ِ مسجد طلایی و زر کوب منبرش هدیه بود از خاقان
بر دو گلد سته ی بلند و رفیع پنج نوبت نقاره بود و اذان
از شکوه و جلال آن مبهوت زن و مرد و جوان و خرد و کلان
واعظی شد امام آن مسجد هم فصیح و بلیغ و چرب زبان
سر چو بر سجده می نهاد نزار گریه می کرد و ناله و افغان
بر سر منبرش همه توحید خیر خواهی ز بهر پیر و جوان
که الهی ز لطف می گردان همه ی بندگان خود شادان
ما ز کس کینه بر نمی گیریم گر که باور ندارد این قرآن
گبر و ترسا و مشرک و کافر پیرو ِ دین موسی ِ عمران
همه در خدمت تو عبد و عبید خمر نا خورده یا که بَد مستان
آنکه مِی می فروشد و ساقیست گر یهود است یا که از ضَروان
دستگیری کُنَش به لطف و به خیر روزیش را حلال می گردان
……………………………….
……..………………………….
چند سالی برین روال گذشت واعظ از وضع خویش دل نگران
چون که نزدیک آن سرای رفیع یک مسیحی گشوده بود دکان
سر زباندار و خوب و سر زنده مشرب اش نیک هم بَر این و بَرآن
آشپز خانه اش تمیز و ظریف هم غذاهای ساده هم الوان
هم طعام اش لذیذ بود به طبع هم شَرابش به بوی چون ریحان
هم به ساقی گری مُجَرب بود هم نوایش چو مرغ خوش الحان
هر که بر دکّه اش گذر کردی مشتری می شد از دل و از جان
کسب واعظ شد از پس ِاین وضع هم زمان در کسادی و خُسران
این ترجیع بندی ست بلند که از حوصله ی این مقال بیرون است
ملاحظه میفرمایید ؟ پای منفعت ، شهرت ، منیّت ، آبروی خیالی در میان است که منجر به دیگر آزاری می شود
اینکه من نوشتم: هیچ بالایی را رساتر از قدو بالای روفیای عزیز درین حاشیه نمی بینم ، تمجید نیست ، تحریک نیست ، نخواستم هیولا بیدار کنم ، نشان بدهید تا ببینم
سرتان را درد آوردم ببخشید ، شما را چون خواهر بزرگتر دیدم ، سر درد دلم باز شد
چه خوش گفت وارسته ای
هرگز در آسمان ندرخشی چو سایه ای با زهره همنشین نشوی ،رایگانه ای
شاهین تیز چنگ نگردی به بام دهر تا ماکیانه در طلب آب و دانه ای
هرگز به بوستان نرسد بلبلی که ساخت صحرا و دامن برهوت آشیانه ای
با ادای احترام
مرسده

 

۱
۳۸۴۰
۳۸۴۱
۳۸۴۲
۳۸۴۳
۳۸۴۴
۵۰۴۳
sunny dark_mode