گنجور

 
مولانا

سماع از بهر جانِ بی‌قرارست

سبک بَرجَه چه جای انتظارست‌؟!‌

مشین این جا تو با اندیشه خویش

اگر مردی برو آن جا که یارست

مگو باشد که او ما را نخواهد

که مرد تشنه را با این چه کارست‌؟‌!

که پروانه نیندیشد ز آتش

که جان عشق را اندیشه عارست

چو مرد جنگ بانگ طبل بشنید

در آن ساعت هزار اندر هزارست

شنیدی طبل برکش زود شمشیر

که جان تو غلاف ذوالفقارست

بزن شمشیر و مُلک عشق بستان

که ملک عشق ملک پایدارست

حسین کربلایی، آب بگذار

که آب امروز تیغ آبدارست

 
 
 
غزل شمارهٔ ۳۳۸ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
اشکالات خوانش

# حسین کربلایی، باید طوری خوانده شود که یعنی: حسینِ کربلا هستی. به عبارت دیگر مصرع اول دوجمله است.

فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
عنصری

سده جشن ملوک نامدارست

ز افریدون و از جم یادگارست

زمین گویی تو امشب کوه طورست

کزو نور تجلّی آشکارست

گر این روزست شب خواندش نباید

[...]

انوری

ز عشق تو نهانم آشکارست

ز وصل تو نصیبم انتظارست

ز باغ وصل تو گل کی توان چید

که آنجا گفتگوی از بهر خارست

ولی در پای تو گشتم بدان بوی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه