علیرضا قراباغی در ۹ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۵۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۶:
درباره ی بیت زیر:
بیفشارْد شمشیر بر دستِ راست؛
به زورِ جهاندار، بر پای خاست.
یکی از استادان "دست راست" را به باورشناسی ایرانی و جهانی پیوند می دهد که سوی راست، سوی اهورایی است و چپ سوی اهریمنی. چند نمونه هم می آورد: در روز رستخیز، نامه ی نیکوکاران را به دست راست می دهند، زمانی که به جای تازه ای وارد می شویم می گویند با پای راست وارد شوید، به کسی که بامداد ترشرو باشد می گوییم از دنده ی چپ بلند شده!
ولی به گمانم نظر ایشان در این بیت درست نیست. به گمانم فردوسی می خواهد نشان دهد که رستم از شدت گرما و تشنگی، آنچنان خسته و از پا افتاده و سست شده بود که نمی توانست برخیزد و از شمشیر خود به شکل عصا استفاده کرد و آن را به زمین فشار داد و یا خدایی گفت و برخاست.
به گمانم بیت پس از این:
بشد بر پیِ میش و تیغش به چنگ؛
گرفته به دستِ دگر پالهنگ.
این تصویر را کامل می کند. وگرنه دلیلی نداشت با آن همه خستگی، شمشیر را در چنگ داشته باشد و راه برود. او که نمی خواست قوچ را بکشد. توان به کار بردن شمشیر در یک رویارویی احتمالی را هم نداشت. پس شمشیر را چرا در یک دست گرفته و در دست دیگر پالهنگ دارد؟
حتی گرفتن پالهنگ را هم حکیم توس با ظرافت همیشگی، هدفمند آورده است. رستم افسار رخش را نگرفته است، پالهنگ او را گرفته است! این دو یکی نیستند. پالهنگ می تواند هم برای کشیدن اسب، و هم برای کشیده شدن توسط اسب به کار رود.
علیرضا قراباغی در ۹ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۴۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۶:
درباره ی بیت زیر:
بیفشارْد شمشیر بر دستِ راست؛
به نامِ جهاندار، بر پای خاست.
یکی از استادان "دست راست" را به باورشناسی ایرانی و جهانی پیوند می دهد که سوی راست، سوی اهورایی است و چپ سوی اهریمنی. چند نمونه هم می آورد: در روز رستخیز، نامه ی نیکوکاران را به دست راست می دهند، زمانی که به جای تازه ای وارد می شویم می گویند با پای راست وارد شوید، به کسی که بامداد ترشرو باشد می گوییم از دنده ی چپ بلند شده!
ولی به گمانم آن نظر در این بیت درست نیست. به گمانم فردوسی می خواهد نشان دهد که رستم از شدت گرما و تشنگی، آنچنان خسته و از پا افتاده و سست شده بود که نمی توانست برخیزد و از شمشیر خود به شکل عصا استفاده کرد و آن را به زمین فشار داد و یا خدایی گفت و برخاست.
به گمانم بیت پس از این:
بشد بر پیِ میش و تیغش به چنگ؛
گرفته به دستِ دگر پالهنگ.
این تصویر را کامل می کند. وگرنه دلیلی نداشت با آن همه خستگی، شمشیر را در چنگ داشته باشد و راه برود. او که نمی خواست قوچ را بکشد. توان به کار بردن شمشیر در یک رویارویی احتمالی را هم نداشت. پس شمشیر را چرا در یک دست گرفته و در دست دیگر پالهنگ دارد؟
حتی گرفتن پالهنگ را هم حکیم توس با ظرافت همیشگی، هدفمند آورده است. رستم افسار رخش را نگرفته است، پالهنگ او را گرفته است! این دو یکی نیستند. پالهنگ می تواند هم برای کشیدن اسب، و هم برای کشیده شدن توسط اسب به کار رود.
هادی در ۹ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۰۶ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۳۲:
(یکی راست گویم تو از من شنو )
محسن شفیعی در ۹ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۶:۵۱ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۹:
در آخر مصراع دوم را باید ما باشد
لطفا تصحیح کنید
ناشناس ناشناس در ۹ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۵۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۱:
جناب بابک،
چطور است بیت مشهور استاد را نیز به صورت سوالی بخوانیم:
توانا بود؟؟ هر که دانا بود؟؟
به دانش ؟ دل پیر برنا بود؟؟
ناگفته پاسخ آن منفی است
آیا در مورد بیت دوم خیام نیز به همین نتیجه رسیده اید؟
حسین در ۹ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴:
با سلام و عرض ادب, من نیز با نظر دوستان مجید, محمد شاهسواری, و شهرام عجمی بیشتر موافقم که "من و ساقی به هم سازیم" صحیح است نه "من و ساقی بر او تازیم" و به خصوص نه "من و ساقی به هم تازیم." من نمیدانم مرحوم علامه قزوینی به چه دلیل "تازیم" را به "سازیم" ترجیح داده است. ولی به نظرم میرسد که سازش حافظ با ساقی, که خود به خود بر اندازی بنیاد غم را در بردارد, بیشتر با سلیقه وی, و با مهارت های ساقی, تناسب داشته باشد تا تاخت و تاز!
در ضمن توجه دوستان مهندس بیات و رضا همائی را به این گفته مشهور جلب میکنم: "خدایا تو آنی که تانی تپانی جهانی ته استکانی به آنی." این دوستان برای تبلیغات دینی حتی علایق دینی حافظ را نیز, که حد اقل در دورانی از عمر وی برایش مهم بوده است, با این اظهار نظرات به سخره میگیرند.
جلیل Jalilomidi@yahoo.com در ۹ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۰۴ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۶ - حکایت دانشمند:
سعدی اگر نظر کند تا نه غلط گمان بری
کو نه به رسم دیگران بنده زلف و خال شد.
سینا در ۹ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۴۲ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد اول » سوزد مرا سازد مرا:
علیرضا افتخاری بی نظیرترین اجرا رو از این شعر داره
محمد معتمدی هم زیبا اجرا کرده
یزدان در ۹ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۲۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۸:
علی رضا شاه محمدی، چند بیت این شعر را در تصنیفی به نام ارغنون، در آلبوم آتش حق، بسیار زیبا خوانده است، پیشنهاد می کنم حتما گوش بدهید.
رهگذر در ۹ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۲۱:
بیت ششم: نه در عکسم نه در طردم.
طرد العکس یا عکس طرد، از محسنات علم بدیع است. ولی مولوی اینجا معنای بدیعی را نمی خواهد بگوید. اما اینکه می خواهد چه بگوید؟ چیزی است که من نمی دانم! مولوی شناسان گرامی نظر بدهند.
بابک چندم در ۹ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۵۲ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۷:
شمس الحق عزیز،
بیان شما این بیت سعدی را بیادم آورد:
صدف وار باید زبان در کشیدن
که وقتی که حاجت بود در چکانی
چون ترتیب واژگان در خاطرم نبود، سری به غزل زدم و دیدم که حیف و صد حیف که این غزل کهکشانی و جاودانی شیخ بزرگ در گنجور مهجور مانده...
گفتم شاید بد نباشد که آنرا یادآوری کنم که عزیزانی هم که اصرار بی پایان دارند که شیخ از عشق زمینی گوید از آن آگاه شوند:
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل ۶۲/
بابک چندم در ۹ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۳۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱:
جناب شمس الحق عزیز،
1+
بنده هم چندین بار خواستم که چنین کنم، ولی امان از حواس پرتی...
با سپاس بیکران از جناب رافض و جنابعالی که پیش قدم شدید.
محسن شفیعی در ۹ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۳۲ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۳:
بیت آخر(پاک است همچو صبح....) باید در مطلع غزل قرار گیرد
مطابق چاپ محمد قهرمان
بابک چندم در ۹ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۱۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۵:
محسن جان،
آری، آری، صحیح می فرمایی ولی مدعی طبیعتش چنان باشد که حرف حساب به گوشش نرود...
خانم زیبای گرامی،
آری، دلایل یقیناً همانی است که خود به آن اشاره فرمودید...
فرهاد در ۹ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸:
صوفی از پرتو می راز نهانی دانست
گوهر هر کس از این لعل توانی دانست
میگوید با شراب قرمز (می همچون لعل) میتوان به ذات و اصل (گوهر) هر کسی پی برد(چون آنکسی که مست میشود، از قید و بند رها میشود و درون خود را آشکار میکند). صوفی نیز با می آن راز نهانی را کشف کرد. در اینجا حافظ می (شراب) را به شمعی تشبیه کرده که صوفی با نور آن تاریکخانه اسرار را روشن کرده و راز نهانی را آشکار کرده است
ناشناس در ۹ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۲۴ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۳۷:
لطفا معنی این حکایت رو بنویسید
ناشناس در ۹ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۵۸ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۳:
اگه میشه معنی این حکایت رو بنویسید
ممنون
پونه در ۹ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۰۷ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹ - حالا چرا:
سلام ، لطفا معنی شعر هارو هم بگذارید مرسی
مرادی در ۹ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۱۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱۹:
حال و هوای این غزل بسیار نزدیک به غزل «چه دانستم که این سودا مرا زین سان...»، که در کنار غزل «اگر شد سود و سرمایه چه غمگینی چون من هستم» و بویژه بیتِ «جهان ماهی، عدم دریا، درون ماهی این غوغا/کنم صیدش اگر گم شد که من صیاد بی شستم» میتواند راهگشای درک حالت غوغایی جناب مولانا در غزلِ «چه دانستم...» که بسیاری از دوستان فهمش را مشکل دانسته اند، باشد
علیرضا قراباغی در ۹ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۰۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » کیقباد » بخش ۲: