جویبار در ۹ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۱۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۱:
منظور از احتمال در بیت یکی مانده به آخر چیست؟
رویان در ۹ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۰:
از نظر من این شعر حضرت مولانا یکی از منحصر بفرد ترین انهاست و خانم فروهر واقعا ظلم مشهودی با اجرای آن به این اثر کرده چون شأن چنین نوشته هایی بالا تر از اینهاست امیدوارم سایر شعرهای فاخر ملعبه ی دست و ابزار شهرت یکسری نشود.
بابک چندم در ۹ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۰۷ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » حکایت بط » حکایت بط:
@ مهران،
از منطق الطیر به تصحیح جناب شفیعی کدکنی
1- من ره وادی کجا دانم بُرید
2- قُلّه : سبوی بزرگِ آب، هر قله برابر است با یک خم یا سبوی بزرگ آب و اشاره است به حدیثی که مبنای آرای فقهی است در باب کُرّ (مبلغ آبی که از تلاقی با شیء نجس نجس نشود). و حدیث این است:
چون آب به اندازه دو قله (خم یا سبوی بزرگ) رسد نجس نشود...
3-روشنت : روشن تو را
ناشسته روی: شخص پلید و ناپاک
علی در ۹ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۵۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۹:
هر چه گفتیم جز حکایت دوست
در همه عمر از آن پشیمانیم
من با این آهنگ و صدای استاد فقط گریه میکنم، حس لطیف آدمی رو به طرز عجیبی برمیانگیزه...عجیبه خدایا عجیبه
علی در ۹ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۳۹ دربارهٔ وحشی بافقی » خلد برین » بخش ۴ - حکایت:
بسیار بسیار زیبا بود
بیت هفتم هم خواهش میکنم درست شود
کاهن به جای کهن بیاید
علی در ۹ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۲۹ دربارهٔ وحشی بافقی » خلد برین » بخش ۳ - در سپاسگزاری:
زنده باد
علی در ۹ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۲۲ دربارهٔ وحشی بافقی » خلد برین » بخش ۲ - آغاز سخن:
وای این واقعا شاهکار بود ایول
کمال داودوند در ۹ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۱۹ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۷۸:
4933
علی در ۹ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۱۵ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷:
شاخ خشکیم به ما سردی عالم چه کند
پیش ما برگ و بری نیست که سرما ببرد
زیبا بود
علی در ۹ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۰۷ دربارهٔ وحشی بافقی » خلد برین » بخش ۵ - حکایت:
خیلی زیبا بود
الهام در ۹ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۳۲ دربارهٔ نصرالله منشی » کلیله و دمنه » مفتتح کتاب بر ترتیب ابن المقفع » بخش ۵ - سفر برزویه به هندوستان:
درود...
دو ابهام در این بخش به چشم این حقیر آمد (که علی الظاهر، به دلیل فقدان سجاءبندی مناسب می باشد):
1. در "... بهر موضع[،] اختلافی میساخت": "بهر" یا "به هر"؟
2. در "... تا به مدت اندازه رای و رویت و دوستی و شفقت او خود را معلوم گردانید": "تا به مدت اندازه، رای و ..." یا "تا به مدت، اندازه ی رای و ..."؟
سپاس بی کران از سخاوت و تلاشتان...
مسرور در ۹ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۱۱ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۵۵:
با سلام خدمت دوستان محترم؛
به نظر بنده نیز اگر بخواهیم بپذیریم که این رباعی از خیام بوده،باید اینگونه تصور کنیم که در پاسخ به یک مدعی وجود عوالم ماورای طبیعی(مثلا یک عالم دینی)در بحثی به صورت محترمانه این رباعی را سروده و کلام را ختم کرده و منظورش این بوده که بحث در مورد این مسائل بی فایده هست چراکه حجاب و پرده زندگی مانع ادراک یا کشف اسرار بوده و در مصرع آخر هم به طنز اشاره کرده که اگر هم این پرده بیفتد و مرگ حادث شود،آنموقع هم نه تو هستی و نه من که ببینیم که راست میگوید و که...
از آمدنم نبود گردون را سود/وز رفتن من جلال و جاهش نفزود/
وز هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود/که این آمدن و رفتنم از بهر چه بود/
یعنی از هیچ کس جواب قانع کننده ای نشنیدم و همه خطوط در این بادی مقرمط و مبهم بودند!
مهناز ، س در ۹ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:
نوید گرامی
و آنک بیرون کند از جان و دلم دست کجاست
گویا میگوید ، کجاست آن که کاری کند تا از جان و دلم دست بردارم .
مانا باشید
ahmad mohseniasl در ۹ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۲:
درود بر محسن چاوشی عزیز
الحق حق مطلب رو ادا کرد
پارسا در ۹ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۵۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰۳:
استاد شجریان دیوانه کننده این شعر را اجرا کردند
بابک چندم در ۹ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۵۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰:
گویا سه هزار سال پیشتر زمانی که پادشاهی متحد ایسراییل به دو بخش تقسیم شد، بخش جنوبی آن جودا (Juda) بود که در گویش خود آنان با "ج" تلفظ می شده، و پس از آن جهودان یا یهودیان را مشتق شده از این بخش می دانند...
بر هیچکدام از دو واژه ایرادی نیست، الا زمانی که صفاتی ناباب بر آنان می بندند...
بابک چندم در ۹ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۹۰:
جلال الدین گویا در هفت سالگی (و به روایتی دیگر دوازده سالگی) از بلخ کوچ کرد...
او پس از مرگ پدر فقیه و ملا در روم و شهر قونیه شد...
نسیم در ۹ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۹۰:
باسمه الحبیب
مولانا فقیه نام آور و امام جماعت مسجد جامع بلخ بود
اهل زهد و تقوا و عبودیت و متشرع و مقید به اصول و فروع شرع
و نزد مردم به ورع و تقوا شهرت داشت،تا اینکه با شمس آشنا
شده و شرارۀ آتش عشق الهی شمس بر جان وی زده همچون
شمس از جام شراب طهور عشق الهی سر مست می گردد
و گاه در نظر مردم ظاهر بین کارهایی می کرده که خلاف شرع
به نظر می رسید،از جمله روی شمس برای محو آثار منیت
و شهرت از وی می خواهد که باده بر دوش از میان بازار شهر
بگذرد و مولانا چنین می کند،از آن به بعد مردم در تقوا و صلاح
وی شک کرده و وی را متهم به خروج از شریعت می دانند
تا جائیکه کودکان در کوی و برزن پشت سر وی راه افتاده وی
را تمسخر می کردند لذا این ابیات ظاهرا خطاب به شمس
و وصف آن دوران است:
سجاده نشین با وقاری بودم
بازیچۀ کودکان کویم کردی
کیانوش در ۹ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۲:
با سلام،
فکر می کنم بیت
زان شبی که وعده کردی روز بعد - روز و شب را میشمارم روز و شب
درست تر است که این گونه باشد :
زان شبی کم وعده کردی روز وصل - روز و شب را میشمارم روز و شب
«کم» که مخفف «که ام» به معنی «که با من» است در خواندن روان تر و بدون سکته می باشد.
در مورد کلمه ی «بعد» و «وصل»، بنده آن طور که شنیده بودم نوشتم.
بابک چندم در ۹ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۲۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۱: