گنجور

حاشیه‌ها

قورباغه در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۶ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۱:

فضیلت شب زنده داری و نزد محبت باختن با معشوق بی همتای هستی!

 

نجمه برناس در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۶ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۱۵ دربارهٔ عراقی » عشاق‌نامه » فصل سوم و چهارم » بخش ۶ - غزل:

به قول نظامی : آن دل که بود ز عشق خالی / سیلاب غمش براد ، حالی
و حتی آرزو می کند :
گرچه ز شراب عشق مستم / عاشق تر از این کنم که هستم
عراقی شاعر عارف مسلک نیز همچون شاعران دیگر عشق را مقدس می داند و دلی را که خالی از عشق است خانه دیو می داند

 

parham در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۶ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۰۳ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳ - ستاره صبح:

salam
mamnon

 

نجمه برناس در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۶ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۰۰ دربارهٔ عراقی » عشاق‌نامه » فصل سوم و چهارم » بخش ۸ - حکایت:

در نسخه دیگر به جای « هان خرت یافتم بیار افسار» گفته شده : هان خرت یافتم بیا بردار
تجرید در اصطلاح صوفیان ، خالی شدن قلب از ما سوی الله ، یعنی تنها به یاد خدا بودن

 

نجمه برناس در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۵۹ دربارهٔ عراقی » عشاق‌نامه » فصل سوم و چهارم » بخش ۸ - حکایت:

افسار اشتباهی افسترنوشته ام « اشتباه تایپی »

 

نجمه برناس در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۵۷ دربارهٔ عراقی » عشاق‌نامه » فصل سوم و چهارم » بخش ۸ - حکایت:

در نسخه دیگر به جای « هان خرت یافتم بیار افستر » گفته شده : هان خرت یافتم بیا بردار
تجرید در اصطلاح صوفیان ، خالی شدن قلب از ما سوی الله ، یعنی تنها به یاد خدا بودن

 

هادی در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۲۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۵ - روان شدن خواجه به سوی ده:

■ سلام بر دوست خوبمان آقای ملک،
این بیت در دفتر سوم مثنوی و در حکایت "فریفتن روستایی شهری را و به دعوت خواندن و با لابه و الحاح بسیار" آمده است، که حکایتی است زیبا و خواندنی ... . ابیات بعدی را می آورم، تا مقصود مولانا روشن شود.
"ده مرو ، ده مرد را احمق کند
عقل را بی نور و بی رونق کند
قول پیغامبر شنو ای مجتبی
گور عقل آمد وطن در روستا
هر که را در رستا بود روزی و، شام
تا به ماهی عقل او نبود تمام ...
ده چه باشد، شیخ واصل ناشده
دست در تقلید و حجت در زده ..."
● زبان مولانا، زبان قرآن است. در قرآن ده (قریه) به جایی گفته می شود که افراد با ایمان حضور ندارند:
سوره یس: وأضرب لهم مثلاً اصحاب القریة اذ جائها المرسلون (آیه 13). می بینید که به یک شهر بزرگ (أنطاکیه) که اهالی آن کافرند می گوید ده (قریه)، ولی چند آیه بعد وقتی در همین ده یک نفر (حبیب نجار) ایمان می آورد به آن می گوید شهر: و جاء من أقصا المدینة رجل یسعی قال یا قوم إتبعوا المرسلین (آیه 20) در همین شعر اخیر نیز همین استعاره وجود دارد.
● بیت دوم، اشارت است به حدیث پیامبر(ص): "در روستا منزل مگزین که ساکن در روستا همچون ساکن در قبر است".
● بیت سوم، بیانی است مبالغه آمیز از مضرت اقامت در "خراب آباد دنیا" که در این ابیات به روستا تشبیه شده است.
● و در بیت چهارم، مولانا منظور از ده را در این حکایت معلوم می کند: ده، شیخی است که به کوی حقیقت نرسیده و تنها دست به دامن تقلید و مغالطه شده است، و خود را در زمره مردان الاهی و راهنمایان حقیقی جا زده اند.
■ این بود مقصود مولانا از "روستا"، در این حکایت. /تمام/

 

روفیا در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۵۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۷ - قصهٔ دیدن خلیفه لیلی را:

جان همه روز از لگدکوب خیال
وز زیان و سود وز خوف زوال
نی صفا می‌ماندش نی لطف و فر
نی بسوی آسمان راه سفر
گویا قرنها پیش آدمیان از اضطراب و افسردگی رنج می بردند !
و لگد خر نفس پدیده تازه ای نیست !

 

هادی در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۵۷ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۷ - ماه هنرپیشه:

خوبه فقط یکی دو بیتش کمه

 

سیمین در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۵۱ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳ - ستاره صبح:

یا مراجعه به کتاب " مجموعه اشعار" شاعر مصرع دوم بیت ششم را این گونه اصلاح می کنم :
وگرنه پیر " هم " از عاشقی نپرهیزد .

 

سیمین در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۴۹ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳ - ستاره صبح:

اصلاح مصرع دوم بیت ششم :
وگرنه پیر "هم" از عاشقی نپرهیزد
که وزن رعایت خواهد شد . بنده به کناب مجموعه اشعار شاعر مراجعه کردم .

 

روفیا در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۲۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰:

این مطرب از کجاست که بر گفت نام دوست
تا جان و جامه بزل کنم بر پیام دوست
میگویند پس از درگذشت شمس کسی برای مولانا خبری از او آورد که او را زنده در جایی دیده اند ،
مولانا خلعت برکند و آن را به پیام آور صله کرد .
گفتند دروغ میگوید ، مولانا فرمود جامه را نثار دروغش کردم ، اگر راست میگفت که جان نثارش میکردم .

 

کمال در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۱۶ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۳۲۹:

باسلام ووقت بخیر
جمع آن : 4839
بدرود

 

محسن در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۳۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸:

دربیت دوم به جای "بدیدند" باید "ندیدند" قرار گیرد وگر نه معنی بیت از آسمان به زمین می افتد. شاعر می خواهد بگوید هلالی را که مردم ندیدند، ما در ابروی یاردیدیم.

 

رضا در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۰۵ دربارهٔ هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » ترجیع بند - که یکی هست و هیچ نیست جز او:

فوق العاده و زیبا بود انشاءالله که بتوانیم به این مقامات بلند معنوی دست پیدا کنیم و پیری دانا و دارای روح قدسی را بیابیم تا جرعه ای از می عشق را به ما بدهد تا ما هم جزء ملکوتیان و جبروتیان شویم و چشم دلمان نادیدنیها را ببیند.
که به راستی نادیدنیها دیدنیست.
یا علی

 

ناشناس در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۴۹ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۴۰ - جُعَل:

ایشان در پاسخ کسی که گفته بود ' ما ازبهار چیزی نفهمیدیم 'گفته شده که عینا در متن آمده

 

محمد رهنورد در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۵:

معنی کمله ایاغ: پارچ یا ظرف بزرکتر از پیاله که ساقیان به جهت پر کردن پیاله ها یا جام های باده نوشان در دست داشتند. {پارچ}

 

علی۹۶+ در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۳۹ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۹:

جالب برای من واژه ی (مری meri) میباشد ک بمعنای((لجاج کردن و خصومت کردن)) که بشکل ((مرا))هم هست....ولیکن در پزشکی لوله ی متصل از حلق ب معده ک در اصل ((مری mari /با فتحه ی روی م)) هست اما در همه جا اشتباها meri تلفظ میشود///حتی در منابع مهم بمانند ویکی پدیا

 

روفیا در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۵۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸:

بر دل و دین خرابت نوحه کن
که نمی‌بیند جز این خاک کهن
ور همی‌بیند چرا نبود دلیر
پشتدار و جانسپار و چشم‌سیر
در رخت کو از می دین فرخی
گر بدیدی بحر کو کف سخی
آنک جو دید آب را نکند دریغ
خاصه آن کو دید آن دریا و میغ
دین راستین انسان را فرخ رو میکند ، پشتدار ، جانسپار ، چشم سیر ، سخاوتمند ...
دلیل اینکه این همه رنج و اندوه بر بشر وارد شد این بود که مفهوم دین راستین را نفهمید . دینی که از این کارکرد بی بهره است اصلا دین نیست .
یا در آن تحریف شده یا ما آن را درست نفهمیدیم . از این دو حال خارج نیست .

 

iyi yaşa در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۵۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۴ - سخن دقیقی:

در بعضی منابع به جای:
من این زند و استا همه زو نوشت
این دیده می شود:
مر این زند و استا همه او نوشت

 

۱
۳۶۴۲
۳۶۴۳
۳۶۴۴
۳۶۴۵
۳۶۴۶
۵۰۴۸
sunny dark_mode