... در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۳۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۷:
حسین-1 بزرگوار
در مورد احتمال ارتباط زن ستیزی مولوی (؟؟!!!) و حضور شمس باید بگم که اگه منظورتون حضور فیزیکی شمس هست، شمس سال 645 برای همیشه مولوی رو ترک کرد (و به روایتی هم از دنیا رفت)، در حالی که شروع مثنوی سال 658 بود.
اگر هم منظورتون تاثیر حضور معنوی شمس باشه، هرچند حرفتون از این اشکال مبرا میشه اما باز هم ارتباط این دو موضوع برای من قابل درک نیست.
هرچند که من اساسا با این نظریات شما مشکل دارم و به هیچ وجه مولوی رو زن ستیز نمیدونم. به نظر من این نظریات ناشی از باقی موندن در سطح و پوست الفاظ هست و راهی به مغز پیدا نکردن. به هر حال ما اینجا یه بحث مفصل با دوستان در این مورد داشتیم و من نظرمو گفتم:
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۰۴ - فرق میان دعوت شیخ کامل واصل و میان سخن ناقصان فاضل فضل تحصیلی بر بسته/
اگه علاقه مند هستید می تونید بخونید.
حمید رضا در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۲۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۷:
جناب پریشان روزگار،
خوشحال و سپاسگزارم از پرسشتان.
شاید مادری نامهربان داشته. شاید قربای کودک آزاری از سوی زنی بوده. شاید همسری زورگو داشته. شاید هم اصلأ میلی به زن نداشته اما می باید تن به ازدواج می داده و پس از آشنایی با شمس خشمش بیرون ریخته.
براستی هیچکس نمیداند. تفاوتی هم نمیکند. واقعیت این است که او بیش از هفتصد سال پیش مرده و در چند مورد بی حرمتی به زنان کرده.
مهم ان است امروز چه می کنیم و کجا ایستاده ایم.
آمریکا، بزرگترین مدعی دمکراسی یا حکومت «مردمی» در جهان، 52 در صد «مردمش» زن هستند. هنوز یک رئیس جمهور زن هم نداشته.
این اصطلاح «مرد میدان» را میگویم که دوستان در این حاشیه ها چند بار استفاده کرده اند:
زنان ایران در چند دهه گذشته، در هر زمینه و میدانی، بسیار بسیار بسیار بیشتر از مردان درخشیده اند.
اما این اصطلاح پابرجاست و قدردانی به مردان داده می شود.
دوران آن رسیده که آنرا با «انسان میدان» جایگزین کنیم.
حمید رضا در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۱۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۷:
حسین عزیز،
من اصلأ برداشتی نکرده بودم.
جمله های شما و م ، س گرامی را نقل قول کردم و این واقعیت را نوشتم که چنین لحنی محیط گفتگو را سمی میکند، پس نقدهای بعدی ارزش خود را از دست میدهند.
در حاشیه ای دیگر هم در واکنش به جمله شما نوشتم 'اینکه ته وجود «همه»ی آنان که به امید پاداش هستند «بدی» است و «همه»ی آزادگان از این گونه فلسفه ها «خوب» هستند، برای من دور از واقعیت است'.
اینها هیچکدام برداشت دلبخواه نبودند.
براستی نیازی به مثال از مولوی نیست. در این حاشیه ها من نخستین کسی بودم که زن ستیزی و دیگر خطاهای او را بازگو کردم. البته در چارچوب خطاکار بودن انسان و تلاش در درک یکدیگر.
حدس من این است که من با شما و م ،س، همباوریم. تفاوت اینجاست که وقتی خانم یا آقای … که با شجاعت در چنین فضای پر اضطرابی که ایجاد شده نظرات و همباوری فلسفی خود را با مولوی مینویسد. م ، س عزیز به گفته خود افکار ایشان را نمی توانند فهم کنند، اما من کاملأ درک می کنم.
به هر حال آزادیست و هر گونه میل دارید بنویسید و شاد باشید.
زهره نامدار در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۰:
در این مصرع:
دام شب آمد جانهای خلایق بربود
باور مولانا بر اینکه جان های ادمیان در خواب به عالم دیگر می رود و بعد از بیداری، به جسم خودش بازگشت می کند، امده است.
مجید در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵۵:
این غزل مولانا من یاد نقاشی های سالوادور دالی میندازه ....
آرام نوبری نیا در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۲۶ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷ - در مقام اهل توحید:
با درود فراوان؛
طبق اصلاحیه استاد مرتضی الهی قمشه ای ، لازم دانستم مورد اشتباه را به عرض برسانم.
مصرع دوم از بیت شماره 36، عبارت “فضای” بجای “صدای”.
خوش آوازت همی دارد فضای گنبد خضرا
پاینده باشید.
پریشان روزگار در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۷:
حسین-1
آیارابطه او با شمس گاه گاه ویرا چنین زن ستیز می کرده است،؟؟ و خداوند آگاه تر است.
بیدل.... در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۳۲ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۳:
میشه ی معنی اجمال بگید از متن؟ کلیت رو غهمیدم اما استفاده بعضی واژه هارو نتونستم درک کنم با توجه ب معنی ک من ازشون میدونستنم...ممنون از لطفتون
هادی در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:
سپاسگزارم حسین جان
مازیار قنبری در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۲۴ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۱۴:
دزدی بوسه عجب دزدی پرمنفعتی ست
اگرش باز ستانند دو چندان گردد
nabavar در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۷:
از ایشان است
حملهٔ ماده به صورت هم جریست
آفت او همچو آن خر از خریست
وصف حیوانی بود بر زن فزون
به قول م، س گرامی مانا باشید
nabavar در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۱۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۷:
حمیدرضا جان
متأسفم که به دلبخواه از نوشته ی من برداشت می کنی
نوشته بودم دوستان کلاه سرتان نرود ، بدین مانا که شاعر از سخنسرایانی ست که از خرافات و هپروت دم میزند. او به نیمی از انسانها نیز توهین میکند ، گر چه بسیار بسیار سخن نیک نیز دارد،
محمد در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۴۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۰:
در مصرع اول بیت اخر بین وان درسن نیست و آن درسته یعنی فاصله باید باشد
م ، س در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۳۶ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰:
مسعود خان
تندر میان دشت همی باد بردمد
برق از میان ابر همی برکشد قضیب
گمانم بر این ماناست:
همی را اگر همچون معنا کنیم میتوان گفت :
رعد در دشت چون باد پدیدار می شود
وبرق از میان ابر چون شاخه ای زبانه می کشد
مانا باشید
م ، س در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۲۵ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷:
آقامهدی
همه کس طالب یارند ولیک
مفلسی مست پدیدار کجاست؟
می گوید : همچو من ِ مفلسی دیده نمی شود ، یا کسی اعتنایی به من نمی کند
در آخر هم می گوید:
گشت عطار در این واقعه گم
اندرین واقعه عطار کجاست؟
مانا باشی
کمال داودوند در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۵۸ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۰۵:
5120
رضا جباری در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۴۷ دربارهٔ عبید زاکانی » موش و گربه:
اولا شعر به احتمال بسیاز زیاد و طبق نظر محققان برجسته زندگی و آثار عبید زاکانی اصلا متعلق به عبید نیست. ثانیا نظر خانم کیانا خزاعی در بالا درباره این که شعر هجویه اشعار فردوسی و حافظ است قانع کننده نیست. به صرف این که متوجه شباهت در فرم یا محتوای دو اثر شویم نمیتوانیم حکم به تأثیر یا تقلید یا هجوسازی یکی از دیگری کنیم. استفاده از الف اضافه در انتهای جمله یا مصراع انحصار به شعر فردوسی ندارد. بدتر از آن درباره تأثیرپذیری عبید از حافظ. این دو شاعر هم عصر بوده اند، حتی حافظ بنا به تخمین ها بیست سالی متأخر بوده. بر فرض که عبید حافظ و شعر او را می شناخته و بر فرض که این مثنوی متعلق به عبید باشد خانم خزاعی مدارکشان برای این که این شعر خاص تأثیر پذیرفته از آن غزل خاص حافظ است بسیار ضعیف است. آیا فقط به استناد شباهت کلی مضمونی آنها به این نتیجه رسیده اند؟ مسأله تزویر و ریا و استفاده سیاسی از آن مسأله ای عمومی در تاریخ اجتماعی ایران به ویژه در آن دوره بوده و هر انسان باشعوری در آن زمان می توانسته آن را درک کند. عبید نیازی نداشته که این مضمون را از حافظ بگیرد. آیا این مقدار ارتباط بین دو اثر کافی است که بگوییم موش و گربه spoof غزل حافظ است؟ البته ایشان در کشف روابط بین موش و گربه و غزل حافظ از این هم پبیشتر رفته اند و اعلام کرده اند که عبید هر بلایی خواسته سر غزل حافظ آورده و مثلا «میخانه» شعر حافظ را در شعر خود به «شرابخانه» تبدیل کرده. یعنی کلمه میخانه جز در شعر حافظ جایی به کار نرفته بوده؟ بقیه «بلا» هایی که عبید سر شعر حافظ آورده به نظر ایشان کدام است؟ برای نظریه پردازی ادبی مطالعات بیشتری لازم است. کار این قدرها ساده نیست که تا دو تا کلمه مشابه در دو تا شعر که تصادفی خوانده ایم پیدا کردیم بگوییم یکی از دیگری تأثیر گرفته یا spoof آن است. ضمنا اثر حافظ خود طنزآلود است. Spoof به معنی بازسازی یک اثر جدی در قالب هجوآلود و شوخی کردن با آن اثر است نه گرفتن مضمون یک اثر و تکرار آن در یک قالب کاملا مجزا
رضا در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۵۶ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱:
با خوندنش یاد این شعر خیام افتادم.
گر من ز می مُغانه مستم، هستم،
گر کافر و گبر و بتپرستم، هستم،
هر طایفهای به من گمانی دارد،
من زانِ خودم، چُنانکه هستم هستم.
فراهانی در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۱:
زمانی یارم را و دیارم را که همانجا بود که او بود؛ ترک کردم و راهی سرزمین مادری شدم اما در زادگاهم سخت احساس غربت و تنهایی میکردم. یک روز در یک امام زاده بین راهی نشسته بودم و دعا میکردم اوضاع بهتر شود. اتفاقی دیوان حافظ را دیدم. باز کردم و همین غزل آمد.
که این کند که تو کردی...
آمدم بگویم وصال دولت بیدارم ندادند حافظ. که خفته بودم و حتی شعر تو هشیارم نکرد. بخت هم که از من خوشخوابتر.
حمید رضا در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۳۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۷: