حسین اسماعیلی در ۸ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۲۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱۸:
در این ابیات مولوی از زبان حضرت حق سخن می گوید، من آن ماهم که اندر لامکانم، مجو بیرون مرا در عین جانم، من یعنی خدا در عین جان تو هستم، و بیرون از تو نیستم. من تو را به سوی خودت می خوانم تا به اصلت بگردی.
در ادامه از غفلت ما انسان ها می گوید: گهی گویی خلاف و بیوفایی، بلی تا تو چنینی من چنانم، تا تو غافلی من را بی وفا می بینی. به پیش کور هیچم من چنانم، به پیش گوش کر من بیزبانم، تا توی انسان کوری من را هیچ می پنداری، و تا کر باشی صدای مرا نشنوی و مرا بی زبان می پنداری.
گلابه چند ریزی بر سر چشم، گلابه: آب گل.
در ادامه ی تذکر غفلت ما انسان ها می گوید: لباس و لقمهات گلهای رنگین، تو گل خواری نشایی میهمانم، تا وقتی که لباس و لقمه ات گِل های رنگین است و به دنیا متوجهی و گِل می خوری شایسته ی میهمان من شدن نیستی.
گِل است، این گِل در او لطفی است، بنگر! چو لطف عاریت را واستانم، به گِل وجودت بنگر، من لطفی را ت در این گِل وجود تو به امانت گذاشته ام که همان روح خداست که در گِل انسان دمیده شده، مصرع دوم احتمالا می گوید چون (چگونه) این لطف را باز بستانم؟
نوید گلباغی در ۸ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۳:
آیا درسته که حافظ بیت " دل ز ناوک چشمت گوش داشتم لیکن / ابروی کماندارت می برد به پیشانی " را به تاثیر از بیت " عمارتی که لبت کرد در ممالک دل / خراب میکند ابروی تو به پیشانی" از یک شاه مغولی بنام ابوسعید سروده؟
شاهرخ در ۸ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶:
تمامیت شعر ، دلالت بر این دارد که اگر من ، لب را به لوتهای نامناسب آلوده ام و خوراکهای روحی و جسمی درستی را انتخاب نکرده ام ! نباید انتظار و توقع بیجا داشته باشم . هرچند ساقی و قاسم تویی ، اما عملکرد خودم هم بابت این سهم خواهی ، بی شک موثر است . موازی با جف القلم است.
نادر.. در ۸ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸:
دوستان..
اجرای خصوصی آواز افشاری بر روی این غزل ناب توسط استاد شجریان با همراهی ویولن استاد شاپور نیاکان خود حکایتیست بدیع از غمزه ی مستانه ی یار ..
نادر.. در ۸ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۱۵ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶:
لحظه ای که در معشوق غرق می شی،
غیر عشق چیزی حس نمی کنی ..
اما در حقیقت
چیز دیگه ای هیچگاه وجود نداشته!
...
حقیقتِ کل هستی عشقه ..
محمد در ۸ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۱۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۵۹ - داستان آن کنیزک کی با خر خاتون شهوت میراند و او را چون بز و خرس آموخته بود شهوت راندن آدمیانه و کدویی در قضیب خر میکرد تا از اندازه نگذرد خاتون بر آن وقوف یافت لکن دقیقهٔ کدو را ندید کنیزک را به بهانه به راه کرد جای دور و با خر جمع شد بیکدو و هلاک شد به فضیحت کنیزک بیگاه باز آمد و نوحه کرد که ای جانم و ای چشم روشنم کیر دیدی کدو ندیدی ذکر دیدی آن دگر ندیدی کل ناقص ملعون یعنی کل نظر و فهم ناقص ملعون و اگر نه ناقصان ظاهر جسم مرحوماند ملعون نهاند بر خوان لیس علی الاعمی حرج نفی حرج کرد و نفی لعنت و نفی عتاب و غضب:
آخه چرا چیزی رو که میشه به نثر نوشت به شعر نوشته؟؟ این چه مدی بوده که قدیم داشتن؟ فکر کن مثلا نیچه میومد افکارشو در قالب شعر میگفت!
به نظر من اگه یه نثر تر و تمیزی بود این افکار الان جهانی شده بود!
همیرضا در ۸ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴:
@مجتبی:
جدای از بحث موضوع این شعر و عدم رابطهاش با واقعهٔ کربلا که بحثی در آن نیست در موضوع عدم اطلاع مردم زمانهٔ حافظ از واقعهٔ کربلا اشتباه میکنید. سعدی که فاصلهٔ زیادی با حافظ ندارد در قصیدهٔ ابتدایی بخش مواعظ بعد از مدح غرای خلفا (که نشانهٔ کامل اعتقاد وی است) خدا را به خون شهیدان کربلا قسم میدهد:
«...
یارب به نسل طاهر اولاد فاطمه
یارب به خون پاک شهیدان کربلا
...»
و مولوی در آن غزلی که احتمالا شنیدهاید میگوید که:
«کجایید ای شهیدان خدایی
بلاجویان دشت کربلایی
...»
و در کنارش البته حکایت طعن کردن «آن شاعر» مردم شیعه حلب را احتمال دارد در مثنوی دیده باشید.
این گزاره که فرمودید مثال نقض زیاد دارد و هیچکدام -البته- دلیلی بر تشیع هیچکدام از این بزرگان نیست.
مجتبی طلائیان در ۸ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
کاش میشد یک مرجعی داشته باشیم که همه پارسی زبانان و پارسی دوستان آنرا تایید کنند و آنچه آنجا حک شود دیگر مانند آیه ای اسمانی قابل بحث نباشد و آنجا بنویسیم که خواجه حافظ شیرازی از شیعیان دوازده امامی، مخلص خاندان اهل بیت و [...] بوده و قال قضیه را یکبار برای همیشه کنده و دوستان شیعه مدرن را از این زحمت مدام رها کرده دیگر مجبور نباشند زیر هر شعری از آن بینوا هی بنویسند که حافظ شیعه بود. من نمیدانم این همه جد برای چیست؟ آیا شیعیان کمبود شاعر دارند که ندارند. پس درد چیست؟ چرا ما بایستی هر گوهر خود را اینقدر خفیف کنیم؟ تشیع برای شیعه حقیقی گوهر است که با حافظ و بی حافظ ارزشش عالی است. حافظ هم گوهر است که چه شما او را شیعه بدانید و چه ندانید ارزشش عالی است. پس از پایان جنگ جهانی دوم، نروژیها با مشکلی روبرو شدند. بزرگترین نویسنده نروژی و برنده جایزه ادبی نوبل نازیست از آب درآمد. نروژی ها تلاش نمی کنند که سابقه او را پنهان کنند. همه میدانند که او نازیست بوده ولی کتابهایش آزادانه چاپ میشود و مردم از آن لذت می برند و هنر ادبی اش را تحسین و دید سیاسی اش را تقبیح می کنند. آیا ایرانیان به بلوغ نروژی ها نرسیده اند.
همیرضا در ۸ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۳۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶:
برای بعضی مصرعها در حاشیهٔ تصحیح فروغی بدلهایی آمده که بعضا معروفند:
«حریف خلوت ما خود همیشه دل میبرد»
«عروس خلوت ما خود همیشه دل میبرد»
«دو دوست قدر شناسند عیش صحبت را»
«برون نمیرود از خانگه یکی هشیار»
«یکی درخت گل اندر فضای خانهٔ ماست»
«یکی درخت گل اندر میان خانهٔ ماست»
«که ترک بار بگفتند و خویشتن رستند»
«که ره به منزل دیوانگان ندانستند»
امیر مهرابی در ۸ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۵۸ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳:
وزن شعر مفتعلن مفتعلن فاعلن است
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
رضا در ۸ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲:
بارها در متون اسلامی تأکید شده که نباید به دنبال هوای نفس رفت. مولانا می گوید وقتی نفس من طالب عشق تو است چرا از نفسم پیروی نکنم؟ و البته سزای چنین نفسی محو و نابودی در دریای عشق است.
طوبی در ۸ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱:
مولوی درین جا تازیانه سلوک می زند و عتاب می دارد که:
اِی انسان! کِی می خواهی شهدانه وجودت را شکوفا کنی و به بار بنشانی!؟ تو که از یک دانه گیاهی کمتر و کهتر نیستی ...!
طوبی در ۸ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱:
هر کجا تخمی بکاری آن بروید عاقبت
برنروید هیچ از شه دانه احسان چرا !!!
بنا به گونه کنونی خوانش و نگارش این بیت، معنا نزدیک به چنین چیزی تواند بود که:
ما تخم احسانی در زمین شاه(؟) کاشته ایم و چشم امید داشته ایم تا دانه احسان به بار آید (و شاه هم برابر آن، به ما احسانی کند، چون به هر کس احسان کنیم بقاعده پاسخ احسانمان را میدهد) ولی اکنون گلایه مندیم زیرا این گونه نشده و کنایه می زنیم که چرا این شاه(؟) نَمی پَس نمیدهد !!!؟؟
ناگفته، سخافت این معنا بر خوانندگان هوشمند آشکار است و روحیه مولوی از چنین دریوزگی ها گریزان!
محمد در ۸ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۴۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۰ - بیان آنک کشتن و زهر دادن مرد زرگر به اشارت الهی بود نه به هوای نفس و تأمّل فاسد:
با عرض سلام و تقدیم احترام خدمت شما عزیزانِ جان
نظرات یکایک شما سروران را خواندم
میدانم که همه ی ما ارادت خاصی به حضرت مولانا داریم
نظرات جناب سید حبیب را نیز خواندم و به واقع باید عرض کنم که بسیاری از ابن ابهامات در ذهن این بنده ی کمترین نیز نقش بسته.
در ابیات گذشته مشاهده شد که مولانا می فرمایند که زرگر بر حسب حرص و طمع خانواده و همسر و بچه های خود را رها کرد. اگر بخواهیم این موضوع را پایه ی مرگ زرگر بدانیم باز هم ابهامات زیادی همچنان وجود خواهد داشت، رسولان خدا نیز همسران بسیاری داشتند و این نمیتواند دلیل خوبی برای این امر باشد. از طرفی چیزی که از شعر بر می آید حتی پس دگرگون شدن حال پادشاه و خدابین شدن او ، همچنان عشق به کنیزک در او شعله ور است تا جایی که برای درمانش حاضر است زرگر را با زر و زیورهای بسیار بخرد و به مدت چندین ماه او را در کنار کنیزک نگه دارد تا حال معشوقه اش(معشوقه ی پادشاه) خوب شود و سپس رقیب را از میان بردارد ، نه به جنگ تن به تن بلکه به روشی نه چندان جوانمردانه!
بنده از فهم و درک پایینی برخوردارم و پوزش مرا پذیرا باشید اگر نظراتم تند و شاید بی خردانه بوده اما از نظر این بنده ی کمترین دین،هیچگاه ما را به کشتن کسی دعوت نکرده، حال آنکه شاکله ی این شعر جوری بر من حقیر نمایان است که گویی پادشاه برای رسیدن به عیشش در این دنیا حاضر به از میان برداشتن زرگر شده است!!
جسارت نباشد ، من بسیار از این اشعار لذت میبرم اما معمولا باب آخر را با ترس و واهمه ی خاصی میخوانم.
حس میکنم این باب در بحث زمانی ما نمیتواند به شکل صد درصدی قانع کننده باشد.
شاید از برای نسل های گذشته قابل درک تر بوده باشد اما برای امروز و این عصر گسترده ی اطلاعات کمی ثقیل میباشد.
ازینکه سعادت مساعدت نمود تا بتوانم نظرات خام خود را خدمت شما سروران ،عرضه دارم بسیار خرسندم.
مهرتان مانا
طوبی در ۸ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۳۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱:
بعید نیست که در ذهن مولوی، این معنا با مفهوم قرآنی فلاح (رستگاری و شکوفایی، سر از خاک برکشیدن و...) نسبت و قرابتی یافته باشد ...
نشان به آن نشان که همو در جایی دیگر میگوید:
کدام دانه فرو رفت در زمین که نرست
چرا به دانه انسانت این گمان باشد!؟
طوبی در ۸ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۲۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱:
بنابراین خوانش درست تر و موافق قرائن دیگر موجود در شعر مولوی چنین خواهد بود:
برنروید هیچ از شهدانه انسان چرا !؟
[خوانش دکتر سروش نیز در مجموعه رسول آفتاب (بازخوانی غزلیات دیوان شمس) از این مصراع هم چنان است]
این خوانش با مضمون بیت پسین نیز سازگارتر است که به احیای ارزشهای الهی و گنجینه های فطری و انسانی فرامیخواند ...
طوبی در ۸ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱:
و نیز در مصراع دوم بیت هشتم، بهتر است شهدانه (بصورت پیوسته به هم) نوشته شود تا هم اسباب اشتباه نگردد و هم به انتقال بهتر معنای درست کمک کند.
طوبی در ۸ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۰۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱:
در مصراع نخست بیت ششم، واژه پیغامبر نادرست است؛ تصحیح شود به:
روی تو پیغمبر خوبی و حسن ایزدست
رضا در ۸ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶۶:
در مورد توضیح جناب آقای آرش نجاری عرض کنم ابتدا توضیح ایشان به نظرم منطقی می آمد اما وقتیکه به سطر آخر توضیح ایشان رسیدم رنگ بوی نژاد پرستیه متن کاملا نظر بنه رو عوض کرد و کله توضیحه ایشان زیر سوال رفت. در ضمن مشترکات فرهنگی و آیینی میان اقوام از دیر باز متدوال بوده و این مساله رد نمیکنه نظر جناب آقای دقتی رو.
محمد ضیااحمدی در ۸ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۲۴ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۳۰ - حکایت: