حبیب حصیر در ۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۱۵ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴:
در مصرع دوم بیت سوم (باور نمی توان داشت...) باور نمی توان کرد - درست است.
فرخ مردان در ۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۴:
@ بهرام مشهور:
"شد حظ عمر حاصل گر زان که با تو ما را....هرگز به عمر روزی روزی شود وصالی"
اینجور که من میفهمم:
شُد= شود، می شود=> خواهد شد
روزی(1)= یک روز
روزی(2)= قسمت، نصیب
بزرگترین لذت عمر من آن خواهد بود که یک روز،وصال تو نصیبم شود.
فرخ مردان در ۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۰:
قابل توجه عاقلان مجرد:
عروسی بس خوشی ای دختر رز......ولی گه گه سزاوار طلاقی(!)
مسیحای مجرد را برازد..............که با خورشید سازد هم وثاقی
فرخ مردان در ۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۹:
@نازنین:
جذابیت تو بحدی هست که حتی عاشقی سست رونده(=کم سرعت) مثل باد صبا را به طمع رسیدن به بوی خوش زلفت، هر لحظه به جنیش وا میداری و مجال ایستادن به او نمیدهی.
م.م در ۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۵۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۷۴:
این رباعی در مقدمه برگ سبز شماره 51 از سری برنامه های مرحوم ذبیحی ، با صدای بانو روشنک ، قرائت شده است .
کل این برگ سبز ، از اشعار انتخابی گرفته تا صدای گرم مرحوم ذبیحی، بسیار عارفانه است .
از جمله :
فصاد به قصد آنکه بردارد خون
شد تیغ که نیشتری زند بر مجنون
مجنون بگریست ، گفت از آن می ترسم
کاید بدل خون غم لیلی بیرون
حبیب حصیر در ۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۴۴ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۱:
در مصرع اول بعجزی درست نیست ( به عزمی ) درست است. بعد از عزم میان بسته میشود.
در بیت نهم معراج درج شود. الف معراج از تایپ مانده.
در مصرع اخیر (منفعل، امتحان) درست نیست. این اصطلاح ترکیبی است از دو کلمه و باید بدون کامه یا ویر گل نوشته شود به سکون ل (منفعل امتحان). ممنون
فرخ مردان در ۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۳:
معلومه حافظ میخواسته حالِ یکیو بگیره!
فرخ مردان در ۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۱:
دوستان،
این شعر بوضوح به مناسبت بخشیدن شخصی بلندپایه (شاید فرزند شاه) از طرف شاه زمانه سروده شده. کسی اطلاع موثقی در مورد این زمینه تاریخی داره؟
اوات سیف در ۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۰۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۷:
نیارد به معنی نیاورد است درمعنی بیت به اجمال جناب سعدی میفرمایدبا این که دراین مجلس کلی درباره دوست سخن بمیان اوردیم ولی سخن دوست تمام شدنی نیست و هر چند این سخن طولانی ترهم بشود باز سردرد به بار نیاورد و دوست داشتنی و شنیدنیست.سخن دوست نه انست که اید بمیان ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت و شنفت (حاج اقا حافظ شیرازی)
فرخ مردان در ۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۰:
به به از این غزل....این بیت رو همه باید آویزه گوش کنیم:
مگذران روز سلامت به ملامت حافظ......چه توقع ز جهان گذران میداری
شهلا در ۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۴۷ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۳:
حظی بردیم
فرخ مردان در ۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۴۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۶:
عجب پراکنده گوییی و تنوع مخاطبی! اما با این وجود زیباست.
بابک چندم در ۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۴۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۱:
پیش ایرانی میانه ، بجای پیش میانه ایرانی...
بابک چندم در ۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۳۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۱:
گمنام جان،
با پوزش بابت تاخیر که مشغول چلاندنش بودم، و به شرف همسایه مان قسم تا جایی که می شد چلاندم...
چندمین بابک؟
نمیدانم پیش از من چند بابک دیگر در گنجور بوده اند، از بابت همین هم زدم بابک چندم. شما هم وکیلی و اگر زمانی ته و تویش را درآوردی ندا بده من هم میزنم بابک فلانم...
-***" خشایارشاه" و "خشایار" هر دو اشتباهند، چند و چونش توضیح دراز می طلبد که بیاید...
-آریایی ها و سرزمینها و زبانشان هیچگاه داستان نبوده...شاخه هند و کتیبه داریوش برایتان نقل شد؛ در اوستا نیز سرزمین اصلی آنها آیریانَم وَئیجَ (که در فارسی از "ه " زاید استفاده کرده و می نویسند وَئیجه) خوانده شده که در زمان ساسانیان تبدیل شد به ایران ویج و ایرانشهر و ایران خودمان که از آن می آید...یونانیان نیز سرزمینی را که از ترکستان در آسیای میانه تا پاکستان و از شرق افغانستان تا شرق ایران را در بر می گرفت می خواندند "آریانا"...
طبیعتاً این سرزمینها و زبانهایشان را باید آریایی خواند و مردمانشان را نیز به همان نام،آنگونه که می گوییم انگلیس و انگلیسی، هلند و هلندی، سوئد، دانمارک، لهستان و...(و این توصیه بنده بود، که غربیان این نمی کنند)
-از کهنترین نمونه های این زبانها تا نمونه های متاخرتر تغییرات بسیاری را می توان در آنها دید، که این نیز توضیح بلند بالا می طلبد...
-زبان "نو آریایی یا آریایی نو" خیر، پارسی کهن در کتیبه های داریوش دوم و اردشیر سوم تغییراتی در در دستور زبان نشان می دهد که پیشتر آنرا اشتباهات نویسندگان می پنداشتند، و حال نظریه بر آن که این پسا پارسی کهن (post old persian) یا پیش میانه ایرانی (pre middle Iranian) است.
آری نمونه ها از دیگر پادشاهان به جای مانده، که دو از آنان برایتان نقل شد...
- همه این کتیبه ها را نقش رستم نمی خوانند، که فقط کتیبه ای که در مکانی که نقش رستم نام دارد (و ربطی هم به رستم ندارد) را بدان نام، دیگری را کتیبه بیستون، یا کتیبه شوش، یا کانال سوئز، یا پرسپولیس و ...
-راز گشایی آنان در دو مرحله صورت گرفت، اول خط و یکی دو دهه بعد زبان.
در مرحله اول که از حدود سالهای 1600 میلادی شروع شد بسیاری بسیار دخیل بودند، تا در دهه های اول قرن نوزدهم میلادی دو نفر مستقل از یکدیگر آنرا شکافتند...اولی یک معلم دبیرستان در آلمان به نام Grotefend که در سال 1802 تا مقدار زیادی موفق بود و آنرا شکافت...و دومی یک افسر 25 و شش ساله و گویا معلق شده از کار در گروه مستشارانی که از انگلیس برای تعلیم نظامیان فتحلی شاه آمده بودند بود به نام هنری رُلینسون که در سال 1835 کتیبه بیستون را کدشکنی یا رازگشایی کرد...برملا شدن معانی واژگان طی یکی دو دهه پس از این آرام آرام روی داد، بدین ترتیب که برای یافتن معانی سراغ زبانهایی رفتند که هم خانواده پارسی کهن بودند یعنی اوستایی و ودایی ...
***"خشایارشا" در پایان "ه" ندارد، و از دو بخش شکل گرفته و بدین صورت نوشته شده:
خ-ش-آ-ی-آ (خشایا) + آ-ر-ش-آ (آرشا) { دو آ پس از ی جمع شده و کشیده است}
بخش دوم یا "آرشا" ربطی به شاه ندارد و در اوستایی یعنی گُرد، پهلوان، قهرمان ملی (hero) و نزدیکترین واژه به آن در پارسی کهن "آرتشا" به معنی صادق، درستکار آمده.
بخش اول یا "خشایا" از خشایاتیا (درستش خشایا(th) یا) و در اوستایی خشاتریا (اینهم با th) آمده که یعنی شاه، و در ودایی کشاتریا (این یکی با "ت" و نه th)..
واژه ای دیگر "خشاترا" (با th به جای ت) و در ودایی "کشاترا" ( با ت) به معنی قلمرو فرمانروایی است، که ساتراپ یونانی، و شهر و کشور پارسی از آن می آیند...
سام در ۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۸:
گمان میکنم در مصرع دوم از بیت سوم «با ورق شعبده» درست باشد. یعنی بوسیله ورق شعبده.
بابک چندم در ۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۴:
شمس جان،
با پوزش، ما که رفتیم در حصر شما تا خلاصی "ساشا" باشی...
بابک چندم در ۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۴:
شمس شیرازی جانِ جان،
بابک پیش از آنکه چندم بر کولش سوار شود، به حاشیه نرفت که در پاسخ به بیان شما که : "عقل و خرد یکی باشند" سعی در تفهیم تفاوت آنان برایت نمود...که گویا باز در آخر کار آنرا نگرفتی؟ اگر که اینچنین است آنگاه در زمره عقول به "عقل ناقص" توجهی بکن که عقل است و فاقد خرد، شاید که تفهیم کند...
باری بارالله،
شما هم حکایتی هستی برادر جان...
بدین صورت که می آوری "مرضیه" و سپس بر مستعربان می خندی! خوب اینجور جایها نباید گفت: عجبا و حیرتا؟...
به هر حال،
تصور کن که بنده در پاسخ این "مانا"، که گویا هم برابر معنی است و هم پایداری و در لغتنامه ای هم یافت نمی شود، بیاورم شما هم "ساشا" باشید یا بوید، فارغ از آنکه ممکن است برخی آنرا دلچسب و مَکُش مرگ ما بیابند!، شما و خواننده دیگر در می یابید که من چه گفته ام؟ گمان نکنم...
برخی از همین مستعربان که اشاره فرمودی بِیت فارسی شده را " بَیتِ" فلانی و بهمانی می خوانند و از زبانشان هم که نمی افتد هیچ، آنرا به خانواده و خاندان و نوه و نتیجه آن بابا هم کشانده اند...حال چه فارسی آن و چه "اَل بَیت" در عربی و چه چند هزار سال پیشتر از آن در آشوری به سادگی یعنی "خانه" و بس، نه خانواده و نه خاندان و نه نوه و نتیجه و نبیره و ندیده و ...
غرض آنکه اگر ما آزادیم که "مانا" یا هر واژه دیگری در فارسی را به دلخواه خود بچرخانیم، خوب آنان نیز آزادند که از "بیت" آن بسازند که ساخته اند، آنگاه اگر که مقبول افتاد! بر آنان نیز ایرادی وارد نیست؟ که بسیار وارد است...
سرکار هنوز در دانشگاهی یا به حول قوه الهی زدی تو گوش مدرک؟ گمانم که شیراز بودی؟...
عبدالصبور در ۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۰۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱۷:
این چاوشی دیونه کرد ما رو
عبدالصبور در ۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۲:
درود بر روان پاک مولانا ی بلخ
سپاس از چاوشی عزیز
آذرگشسب در ۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۶: