گنجور

حاشیه‌ها

علی در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۴۵ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » دم را دریابیم [۱۴۳-۱۰۸] » رباعی ۱۴۳:

به گمانم منظور ایشان از "خواب" ، همان حالت مستی است
چرا که در یکی از رباعی هایشان آورده اند :
در خواب بدم مرا خردمندی گفت
کاز خواب کسی را گل شادی نشکفت
کاری چه کنی که با اجل باشد جفت؟
می خور که به زیر خاک می‌باید خفت
حال چگونه حرف خود را نقض کند و بگوید 'بهتر است عمر به خواب بگذرد' ؟ لیکن در این مصرع پایانی ترانه های خیام، منظور از خواب همان حالت مستی (که مقابل هشیاری است) می باشد

... در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۱۱ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۱۴ - ذکر بایزید بسطامی رحمة الله علیه:

مهناز بزرگوار
من معتقد نیستم کسانی که به سمت هپروت رو میارن، برای فرار از حقیقت اینکارو می کنن. من فکر می کنم در عقیده این افراد، حقیقت همون هپروته و هپروت همون حقیقت. این افراد معتقدن زندگی چیزی جز یک خواب یا خیال یا توهم یا مسائلی از این دست نیست.
غزل مولوی با مطلع «تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را / تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را» رو ببینید. چه کنم جان و جهان را؟ چه کنم سود و زیان را؟ چه کنم دور زمان را؟ چه کنم کون و مکان را؟
عطار در منطق الطیر میگه: «ذره ذره در دو گیتی وهم توست».
در واقع در این دیدگاه، هستی رو بسیار باشکوه و عظیم می دونن و انسان رو در برابر این عظمت به قدری ناچیز و ناتوان تصور می کنن که عملاً شناختی که انسان از هستی به دست میاره چیزی جز یک توهم نیست. به همین خاطر طریق عشق و جنون و هپروت در پیش گرفته میشه.
پس با این اوصاف این طور نیست که با این هپروت بخوان از حقیقت فرار کنن. بلکه حقیقت هستی از دید انسان فقط یک توهم هست. ضمن اینکه جوهره اصلی خلقت و فطرت انسان رو عشق تشکیل میده، «یحبهم و یحبونه». عشق هم با عقل معاش در تعارض قرار می گیره و جنون حاصل میشه.

بیژن در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۰۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶:

منظور حافظ اشاره به خدا نیست ! بیت دوم خیلی واضح این را میگوید . چطور میشود از خدا نشان و آیتی نباشد !؟یا اگر باشد حافظ از ان بی خبر است !!
حافظ در بسیاری از جاها از یک شخصیت مجازی میگوید که هرکس با ذهن خودش از ان گمانی دارد و تصویری !یکی خدا میگوید یک امام زمان یا مهدی موعود یا مسیح ویا میترا و پیر مغان و....
به این ابیات توجه کنید :
ملک در سجده آدم زمین بوس تو نیت کرد ......
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی!....
چون کائنات جمله به بوی تو زنده اند....
در ازل پرتو حسنش ز تجلی دم زد ....
وصدها بیت از این قبیل می شود مثال آورد .
حافظ هر جا منظور ش خدا بوده آنراواضح گفته :
یکدم غریق بحر خدا شو گمان مبر.....
در خرابات مغان نور خدا می بینم ..
ای دل بیا که ما به پناه خدا رویم ...
لزومی ندار د با رمز و راز از خدا بگوید !!
الله و اعلم

کیانوش در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵:

پیشنهاد می کنم آواز ابوعطای بی نهایت زیبایی که استاد شجریان و روانشاد استادلطفی در تلویزیون ملی حدود سال های 1354-1356 اجرا کردند را ببینید و بشنوید :
پیوند به وبگاه بیرونی
همین کار چندسال بعد در سفارت آلمان (به گفته ی خود استاد شجریان) به همراه زنده یاد استاد لطفی اجرا شد و منجر به ضبط و تولید آلبوم «عشق داند» شد.

ایمان در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۳۹ دربارهٔ عطار » اسرارنامه » بخش اول » بخش ۱ - المقالة الاولی فی التوحید:

منتهای کلام توحید در قالب بیان یک انسان . تمام دنیای کلام و شعر اینجاست .

ابراهیم در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۳۷ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱ - وداع جوانی:

نمیدانم این خلاصه را که تنظیم کرده که زیباترین غزل شهریار سخن عشق را از قلم انداخته همانجا که میفرماید: پیرم و گاهی دلم یاد جوانی میکند ، بلبل باغم هوای نغمه خوانی میکند. این غزل ناب را در یو تیوب بیابید.

فرید در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۵:

کنسرت دونوازی کمانچه استاد هابیل علی اف و تنبک همایون شجریان،سال1372.در این اجرا که فیلم آن نیز موجود است پس از آنکه استاد علی اف متوجه حضور استاد شجریان در بین حضار در سالن میشود از ایشان دعوت میکند که روی سن رفته و با هم به اجرای برنامه بپردازند که نهایتا استاد شجریان قبول دعوت میکند و آنگاه این غزل را در مایه سه گاه که رنگ و بوی آذری هم دارد فی البداهه با همراهی کمانچه جناب علی اف میخواند..

khayatikamal@ در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۰۷ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۹۹:

بنده این رباعی را با دوستان به اشتراک گذاشتم وجمع این رباعی از 7401

محمد از ساری در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶:

درود بر دوستان اهل دل :
" کس در جهان ندارد یک بنده همچو حافظ -
زیرا که چون تو شاهی کس در جهان دارد " :
به نظر این کوچکِ در فهم اشعار عارفانه ی حافظ ، منظور حافظ این بوده است که :
خدایا ، هیچ کسی غیر از تو، در این جهان ، بنده ای همچون حافظ ندارد ، زیرا ، هیچ کسی و هیچ پادشاهی در این جهان ، سلطنتِ تو را ندارد و محبت تو را نسبت به بندگانش ندارد. لذا ، در مصرع دوم منظور از " شاهی " ، شاه نیست ، بلکه منظور، سلطنت هست. و حافظ می خواهد بگوید که بنده ی خوبی مثل حافظ داشتن، بخاطر سلطنت، مهر و محبت منحصر به فردِ خداوند است.

بهزاد در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۵۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰:

من اینطور شنیده بودم زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد از سر پیمان گذشت و بر سر پیمانه شد

زهره صادقی در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۲۱ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۶:

چو عطار دل از هر دوجهان بیرون دیدم من همچو بی دل و شیدا گشتم

علی باقری در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۳۱ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » حکایت بلبل » حکایت بلبل:

در «منطق الطیر» عطّار، «گل»، نماد و نشانه هر چیزِ خوش و شیرینِ زودگذر است که آدمی گرفتارش می شود و پس از لحظه ای آن را بر باد رفته می یابد و بلبل که گرفتار عشق و زیبایی گل شده است، نماد انسان های غافلی است که دنیا فریبشان داده است. دنیا زیباست، امّا ناچیز!

یوسف در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۱۷ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳:

با در نظر گرفتن داستان روی آوردن عطار به تصوف و جایگاه تصوف بین فقها و ظاهر بینان شاید مقصود عطار در بیت سوم بازگشت ایشان به اصل خود که معنای خاصی در عرفان دارد باشد و گبر خواندش هم شاید اشاره ایشان به چهره بدی که تصوف در افکار عوام و ظاهر بینان دارد باشد وگرنه بعید است که عطار را با این همه اشعارش و مدح از خلفا کسی معرفی کنیم که به دین زردشتی تمایل دارد
والله اعلم

خواجوی کرمانی در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۱۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۵:

و دیگر باره درود،
به گمان افراسیاب به سهو اسفندیار شده است
اما گفتگوی مادر و فرزند است
تهمینه پس از آنکه نامه رستم جنگجوی به فرزند می نماید و سه یاقوت درخشان پارسی .
سپارش میکند مبادا با افراسیاب از تبار خویش بگویی
" نباید که داند ز سر تا به بن "
و هم رستم که گر تورا بشناسد نزد خویشت می خواند و " دل مادرت گردد از درد ریش "
و......

خواجوی کرمانی در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۵۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۵:

درود بر شما ،
ابدا سخت نیست ، و ای بسا از سادگی بسیار است که شمارا به '" جنگ حماسی مانند همین شاهنامه؟؟!! "
کشآنده است
جایی اگر ترکیب " جنگ آور " به مانای مورد نظر خویش یافتید، مارا نیز بی نصیب ننهید.

خواجوی کرمانی در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۴۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۹:

اشاره من به " برای " و " به " بود
امروز هم خواجگان یافت میشوند ، ور خرد باشند
کرمانیان " خواجو " خواجه خرد، میخوانندشان، وگر کرمانی؛ خواجوی کرمانی
با اینکه شیخ میفرماید؛
باد صبح خاک شیراز آتشی است
هرکرا در وی فتاد آرام نیست
مع ذالک؛
در روی زمین نیست چو کرمان جایی
کرمان دل عالم است و ما اهل دلیم.

۷ در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۴۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۹:

من که چیز دیگری نگفتم.
گاهی فکر میکنم اگر حافظ کرمانی بود و با خواجو جفت میشد و خواجوی کرمانی و حافظ کرمانی داشتیم و یا بافقی بود و وحشی بافقی و حافظ بافقی داشتیم باز هم شیراز شهر شعر و ادب بود؟
پاسخ من بله هست و اگر حافظ کرمانی یا یزدی بود هیچگاه به شهرت امروزی نمیرسید و از خوان بیدریغ سعدی بهره کمتری میبرد.
هر جور که فکر کنیم وزن سعدی چنان سنگین است که کفه ترازو در شیراز میخوابید و کفه دیگر در کرمان و یزد در بالا میماند.

۷ در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۱۹ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » مثنویات » در هجو کیدی:

فچه موش خسته‌ای، آقا
گربهٔ پا شکسته‌ای آقا
شاید مسخره به نظر آید ولی وآژه "آقا" که ترکی است کم به واژه "هخا" شبیه نیست و تو گویی از یک جنس هستند.
هخامنش>آقامنش

ن.س در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۱۰ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹ - حالا چرا:

من این شعر رو برای سنگ قبرم انتخاب کردم و تمام حرف من به معشوقمه ..آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا....

۷ در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۵۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۵:

از چند سال پیش به یاد دارم برای تعطیلات نوروزی یک دفتر بزرگ و گنده ای به أانش آموزان میدادند که نام آن پیک شادی بود و من همیشه به اشتباه میگفتم جنگ شادی
البته به نظرم من پیک دغدغه بود
زمان ما فقط باید مینوشتیم ومینوشتیم و چه مصیبتی بود.آخر سر هم وقتی کلاسها آغاز میشد خود معلم و گاهی مبصر کار خط زدن برسی و شلاقی نوشته ها را با خودکار بیک انجام میداد.

۱
۳۳۴۳
۳۳۴۴
۳۳۴۵
۳۳۴۶
۳۳۴۷
۵۴۶۶