گنجور

حاشیه‌ها

روفیا در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۴ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۴۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۶ - حواله کردن مرغ گرفتاری خود را در دام به فعل و مکر و زرق زاهد و جواب زاهد مرغ را:

کز تناقض های دل پشتم شکست...

روفیا در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۴ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۴۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۶ - حواله کردن مرغ گرفتاری خود را در دام به فعل و مکر و زرق زاهد و جواب زاهد مرغ را:

کار او دارد که حق را شد مرید
بهر کار او ز هر کاری برید
حافظ :
در کار یار باش که کاریست کردنی
هر کاری لایق انجام دادن نیست...

گل در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۴ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۲۹ دربارهٔ حافظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳ - قصیدهٔ در مدح شاه شیخ ابواسحاق:

گل در بر و مِی در کف و معشوق به کام است
سُلطان جهانم به چنین روز غلام است
گو شمع میارید در این جمع که امشب
در مجلس ما ماهِ رُخ دوست تمام است

آزاد در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۴ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۲۱ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۴۰:

دوشینه پی گلاب میگردیدم.....برطرف چمن
پژمرده گلی میان گلشن دیدم....افسرده چومن
گفتم که چه کردی که چنین میسوزی ....ای یارعزیز؟!
گفتاکه دمی دراین جهان خندیدم....پس وای به من.
بادرودبه شما بزرگواران.
این اصل مسمطی است که درکتاب ادبیات سال اول دبیرستان درسال 69 بود.ولی نمیدانم که دقیقا ازکیست وچرا به اشکال گوناگون در این مقال آمده است ؟؟
باسپاس بیحدازشما.

۷ در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۴ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۵۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲:

که پیش زنان راز هرگز مگوی
چو گویی سخن بازیابی بکوی
مکن هیچ کاری به فرمان زن
که هرگز نبینی زنی رای زن
رای زن=رایزن=همسگال-مشاور
مشاوره=رایزنی-کنکاش

رازقی در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۴ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۴۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴۵:

امیر حسین گرامی!
باده ی عام از بُرون
باده ی عارف از درون!
خود پیدا کنید مولانا از درون مست میشده و در طلب بوده یا از بُرون!

۷ در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۴ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۳۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲:

ورا هوش در زاولستان بود
به دست تهم پور دستان بود
این هوش از هوشیدن یا خوشیدن است
خشک شدن-تباه شدن_مرگ
هوشک=خوشک=خشک

امپرور در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۴ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۳۴ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸ - خودپرستی خداپرستی:

سلام
ببخشید شهریار تو این شعر از حافظ تعریف کرده یا از سعدی؟

سینا روشنی در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۴ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳:

جناب رضا بندانی عزیز!
شاعر/("شاعره!") محترم؛
به نظر می رسه شما در جمع بندی نظرات دوستان "کلام رو مغلق و پیچیده" می بینید وگرنه اگر به شرح جناب حاجی سیسی و خانم رجایی توجه فرمایید، پیچیدگی وجود نخواهد داشت.
تا دم از شام سر زلف تو هر جا نزنند
با صبا گفت و شنیدم سحری نیست که نیست
یه روز صبح نیست که با صبا جرو بحث (گفت و شنید) نکنم که مبادا از سیاهی زلف های تو [مردم] همه جا حرف نزنند.

مسعود در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۴ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۵۸ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۱۴ - حکایت:

قصد سعدی یادآوری یک نکته ی اخلاقی است؛ مفهومی که قبلاً به وسیله ی فردوسی بیان شده است. از این رو، با بازپروری سخن فردوسی و ذکر نام وی، بیتِ "میازار موری که دانه کَش است..." را سروده است. به عبارت دیگر، سعدی، سخن فردوسی را "با زبان خودش" بازگو کرده است. بنابراین، بیت "میازار موری که دانه کَش است..." سروده ی سعدی است و برخلاف تصور اغلب مردم، از فردوسی نیست.
اصلِ سخن فردوسی این است:
مکُش مورکی را که روزی کَش است/ که او نیز جان دارد و جان خَوش است

فرخ مردان در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۴ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۹:

به راه میکده حافظ خوش از جهان رفتی
دعای اهل دلت باد مونس دل پاک ..

امیر در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۴ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۴۴ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۵:

با سلام و احترام خدمت همه اساتید
این رباعی کاملا با مشرب فکری خیام مناسبت دارد و منظورش هم اینست که بهشت و دوزخ همین لحظه های خوش یا رنج آور زندگی انسانهاست....
ضمنا نسبت دادن این رباعی به ابوسعید ابوالخیر کاملا عجیب و بی تناسب با طرز تفکر ایشان است.

امیر در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۴ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۳۸ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » دم را دریابیم [۱۴۳-۱۰۸] » رباعی ۱۴۲:

محسن نامجو آهنگی به نام دوزخ با این رباعی خونده که زیباست .

رضا در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۴ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵:

نـقـد هـا را بـُـوَد آیـا کـه عـیـــــاری گـیــــرنـد
تـا هـمـه صـومـعـه‌داران پـی کـاری گـیــــرنـد
نقدها: پول،زروسیم ،دراینجا هرچیزی که با آن معامله کنند. منظورهمان "خرقه" هست که وسیله ی تجارت ومعامله ی صوفیان است.! "خرقه" داراییِ صوفیست! به این وسیله بهشت رامی خرند! جاه وجلال برای خودشان تهیّه می کنند! وووو
عیاری گیرند: مَحکی به آن بزنند ومیزان خالصی وناخالصی آن راتعیین کنند تاماهیّتشان آشکارگردد.
معنی بیت: آیا این امکان دارد که این خرقه های صوفیان را مَحَکی بزنند تا عیاردقیق آن مشخص گردد؟ تاببینیم این مدّعیان چقدر خلوص نیّت دارند وچه میزان ریاکارند! اگرچنین اتّفاقی رُخ دهد وعملکرد ونیّاتِ مدّعیان موردِسنجش وارزیابی دقیق قرارگیرد،حُقّه بازی وفریبکاری آنها برمَلاخواهدشد! اطمینان دارم که صوفیان وصومعه داران دراین آزمون روسیاه شده وصومعه هارا رهاکرده وبه دنبال کسب وکاردیگری خواهندرفت؟
بیابه میکده وچهره اَرغوانی کن
مروبه صومعه کانجا سیاهکارانند.
مَصلحت دید من آن است که یـاران همه کار
بـگـذارنـد و خـم طُـرّه‌ی یـاری گیرند
طُرّه: بخشی اززلف که به پیشانی بریزند.
معنی بیت: نظرمن این است که صوفیان ودرویشان وکلاً همه ی فرقه ها ومذاهب،باورها واعتقاداتشان را رها سازند وبه جای آن عشق راجایگزین سازند. عاشق شوند وطُرّه ی دلداری راگرفته وبه عشقبازی بپردازند که بهترین طریق است.
هرآنکس را که درخاطرزعشق دلبری باریست
سپندی گوبرآتش نه که دارد کاروباری خوش
خوش گرفـتـنـد حریـفـان سـر زلـفِ ســاقــی
گـرفـلکـشـان بگذاردکـه قـراری گـیرند
حریفان:هم پیاله ها، دراینجا رندان وعاشقان ِ ساقی، کسانی که دل به غمزه ی ساقی باخته اند.
معنی بیت: هم پیاله ها ورندان ونظربازان، خوب نشانه رفته وزلفِ دلنواز ساقی رابدست گرفته اند،لیکن باسابقه ای که ازچرخ روزگار داریم بعیداست که گردش ِروزگار اجازه دهد آنها همچنان زلف ساقی را دردست داشته وکامرانی کنند. فعلاً که اوضاع فلک بی سروسامانست تامی توانیدبه عیش وعشرت بپردازید چراکه اگرفلک به خودآید وسامان گیرد هرگزنخواهدگذاشت به این آسانی به کامرانی مشغول شوید.
تابی سروپاباشداوضاع فلک زین دست
درسرهوس ساقی دردست شراب اولی
قـوّتِ بازوی پرهیزبه خوبان مفروش
که دراین خیل حصاری به سواری گیرند
دراین خیل: دراین گروه ودراین سپاه ،منظور خیل خوبان است
حصار: قلعه استعاره ازدل است که درحصارقفسه ی سینه به دژ شبیه است.
سواری: یعنی یک سوار، یکی ازاین خوبان،
معنی بیت: مغرورمباش وبه قدرتِ خویشتن داری ِ خویش درمقابل خوبرویان مناز، جلوه گری آنهابسیار وسوسه انگیزاست نمی توانی مقاوت کنی، چرا؟ زیرااین سپاهِ خوبان قادرندبایک سوارکار یک دژمستحکم را فتح کنند!
خوبان ازاین جهت که صاحب تیروکمان(ابرو ومژکان وغمزه) هستند به زیبایی به سوارکاران جنگی تشبیه شده است.
هرچه قدرهم قدرتِ پرهیزگاری داشته ویازیرک وباهوش باشی درنهایت شکاراین شکارچیان ماهر وسوارکاران چابک (خوبرویان) خواهی شد.
اگرچه مرغ زیرک بود حافظ درهواداری
به تیرغمزه صیدش کردچشم ِ آن کمان ابرو
یا رب این بچّـه‌ی تُـرکان چه دلـیـرنـد بـه خون
که به تـیـرمـژه هرلـحـظـه شـکاری گـیـرنـد
بچّه ترکان: نوجوانان تُرک
معنی بیت:درادامه ی بیتِ قبلی، خداوندا این نوجوانان ِتُرک چقدر بی باک وشجاع هستند که هرلحظه اراده کنند به تیرمژگان شکاری می گیرند هیچ شکاری قدرت فرارندارد!
فغان کاین لولیان ِشوخ ِشیرین کارشهرآشوب
چنان بردندصبرازدل که ترکان خوان یغمارا
رقـص بر شعر تـَر و نـالـه‌ی نـی خوش باشـد
خاصه رقصی که در آن دست نـگاری گیــرنـد
رقص وپایکوبی باشعرباطراوت وآوازنی خیلی دل انگیز ودلچسب است به ویژه آنکه درچنین رقصی هرکس دستِ نگاری راگرفته وباهم به رقص درآیند.
حاجتِ مطرب ومی نیست توبُرقع بگشا
که به رقص آوردَم آتش رویت چوسپند
حافظ ابـنای زمان را غـم مسکـیـنـان نیست
زین مـیـان گـر بـتـوان بـه کـه کـنـاری گیـرنـد
ابنای زمان : پسرانِ این دوروزمانه
کنار گرفتن : هم به معنی ترک کردن وبه گوشه‌ای خزیدن است هم به معنای بوس وکنار و آغوش
معنی بیت : ای حافظ پسران این دور وزمانه راهیچ غم بیچارگان ( عاشقان دلشکسته و تهیدست ) نیست وبسیارسینگین دلند. بهتر آنست که از مردم کناره گیری کنی و گوشه ی عُزلت گُزینی یا بهتر این است که سعی کنی کسی راپیداکنی وبه بوس وکنارو آغوشش دل خوش کنی .
گرآن شیرین پسرخونم بریزد
دلاچون شیرمادرکن حلالش
باید پذیرفت که حافظ دردوره ای اززندگانی ِ پُرشیب وفرازش،حالاتِ متفاوتی راتجربه کرده، همانندبسیاری ازآدمیان،مرتکبِ گناه شده، به فسق وفجور مبادرت ورزیده، میگساری کرده ووووو
امّا باید این رانیزپذیرفت که حافظ دربرون رفت ازاین تحولّات روحی روانی،تبدیل به اَبرانسانی آزاده منش، آزاداندیش، عاشق پیشه، پاک باطن، پاک رفتار وپاک گفتار ووارسته ازبندِ تعلّقاتِ دنیوی شده وباروح وروانی پاک ومنزّه به دیدارحق شتافته است.
قدم دریغ مَدارازجنازه ی حافظ
گرچه غرق گناهست می رود به بهشت.

امیرحسین در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۴ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴۵:

چه تاویل و تفسیری از شراب شیره ی انگور می توان داشت؟
آیا لزومی داشته حضرت مولانا برای افاده ی معنایی عرفانی به انگور و شیره ی آن توسل جسته باشد؟

روفیا در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۴ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۲۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۵۵ - جواب خرگوش نخچیران را:

چند صورت آخر ای صورت‌پَرَست!
جانِ بی‌معنیت از صورت نَرَست؟

حجابی قیرلانقیچ در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۴ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۰۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۸۶:

در بیت 17 که بیت ترکی است، واژه «نسا» باید «نشان» باشد. گلپینارلی نیز نشان خوانده است. ولی در نسخه قونیه و نشر فروزانفر نسا ضبط شده است.

کمال داودوند در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۴ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۰۷ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۳۲:

بنده این رباعی را با دوستان به اشتراک گذاشتم وجمع این رباعی از 7873

سید در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۳ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:

خوی : خوی که خِی خوانده میشود حالتی است که چهره گلگون میشود و دانه های درشت عرق بر پیشانی و گونه ها می غلتند مانند آنکه از حمام طولانی بیرون آمده

گمنام-۱ در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۳ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۴۷ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۱۷:

اجازه فرمایید همان " استر " بماند . دارایان ، زورمندان در گذشته بر استر ( قاطر) می نشستند ، اشتر از برای کاروانیان بود.
یارب این نو دولتان را بر خر خودشان نشان
کین همه ناز از غلام ترک و " استر " می کنند
نه بر استری سوارم ، نه چو خر به زیر بارم
..........

۱
۳۳۴۱
۳۳۴۲
۳۳۴۳
۳۳۴۴
۳۳۴۵
۵۶۴۹