گنجور

حاشیه‌ها

khayatikamal@ در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۳۱ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۱۲:

بنده این رباعی را با دوستان به اشتراک گذاشتم وجمع این رباعی از 8506

علی در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳:

سعدی خیلی خوب جواب بیت آخر حافظ رو داده :
سعدی ز کمند خوبرویان تا جان داری نمی توان جست...

وفایی در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۷:

نه چرخ ، نه آسمان ، نه فلک ، نه پرده ، نه پدر ، نه حجره ، نه حصار ، نه دایره ، نه سپهر ، نه بام ، نه پایه ، نه خراس ، نه حصار مینا ، نه رواق ، نه طارم ، نه طبق ، نه طشت ، نه قصر ، نه کاخ ، نه کاسه ، نه گو (ی) ، نه مقرنس ، نه روزن ، نه شهر بالا ، نه شهر علوی ، نه صحیفه ، نه گردون .
تمام اینها کنایه از آسمان است . منبع : فرهنگ معین .
به عقیدهء قدما هریک از سیارات هفتگانه ، فلکی دارد از این قرار : فلک قمر ( ماه ) ، فلک عطارد ( تیر ) ، فلک زهره ( ناهید ) ، فلک شمس ( آفتاب ) ، فلک مریخ ( بهرام ) ، فلک مشتری ( اورمزد ) ، فلک زحل ( کیوان ) ، و بالاتر از این هفت ، دو فلک دیگر است :
فلک اطلس یا فلک ثوابت ،
و فلک نهم یا فلک الافلاک . ( فرهنگ معین )
مثال از اسرار نامه عطار :
چو در نه پردهء نیلی سفر کرد
ورای پردهء غیبی گذر کرد
مثال از دیوان شمس :
برگذرم ز نه فلک گر گذری به کوی من
پای نهم بر آسمان گر به سرم امان دهی
سنایی :
نه دایره یک لحظه کناره کند از سیر
گر بروزد از مرکب عزم تو غباری
منطق الطیر :
گر به یک ره گشت این نه طشت گم
قطره ای در هشت دریا گشت گم
خاقانی :
کنم قصد نه شهر علوی که همت
از این هفت سفلی نمود امتناعی

نادر.. در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۴۹ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۱۸ - خلوت دوم در عشرت شبانه:

آنچه همه عمر کسی یافته
همنفسی در نفسی یافته ..

منوچهر تقوی بیات در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۱۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۶:

با درود به دست اندرکارانِ گنجِ ارزشمند گنجور و همه ی پارسی زبانانی که اندیشه های ناب خود را با دیگران در میان می گذارند. بیت چهارم پیچیدگی ی حافظ گونه ای دارد. از آنجایی که مقام معشوق حافظ که انسان است بسیار والا و برتر است، در این بیت می گوید؛ ای گل تو که نوای بلبل را هم نمی پسندی، کجا و چگونه ممکن است که گوشِ هوشِ تو، یعنی گوشی که در درون هوشِ تو نهفته است، به مرغانِ هرزه گو؛(فقیه و شیخ و واعظ و مفتی و...) اعتنایی بکند؟
در بیت هشتم مقام والای معشوق خود؛ انسان، را تا جایی بالا می برد که می کوید؛ تو مانند گل همه ی رسم و آیین های زیبایی و رنگ و بو را داری و برازنده ی حسن فروشی هستی.
در بیت نهم که یکی از ارزشمندترین سخن های نغز فرهنگ ایرانی و زبان پارسی است، می گوید گوهر و نابِ پُربهای عشق؛ که عشق به انسان و عشق ِ به زیبایی ها و همه ی هستی است، در صومعه یعنی دخمه ی بسته ی باورهای تنگ باورانه یافت نمی شود، اگر به راستی می خواهی معنای عشق را بدانی، درباره ی درون مایه ی مکتب عشق و مهرِ ایرانی باید به جست و جو بپردازی. پاسخ ابوالقاسم گرامی هم در همین بیت آمده است؛ قدم پیش بگذار و جست و جو کن تا بیابی!
تندرست و پیروز باشید
منوچهر تقوی بیات

حسین در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵:

با سلام
در جواب فاطمه خانم: دو مصراع صحیح اینگونه است:
((در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور))
((گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور))

علیرضا در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۵۲ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۱:

لذت بردم

شاه تن در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۵۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۴ - تلبیس وزیر با نصاری:

گفت گفت تو چو در نان سوزنست
از دل من تا دل تو روزنست
من از آن روزن بدیدم حال تو
حال تو دیدم ننوشم قال تو
فکر کنم در اینجا شاه در نتیجه حیله گری وزیر بعنوان فردی که میتونه از روزنی اسرار دل رو ببینه معرفی میشه. بدیهی است که چنین شاهی ظالمی در واقع این قدرت رو نداشته.

فرشید در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۱۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۳۴:

با سلام خدمت آرش عزیز رباعی اوحدالدین کرمانی متفاوت است لطفا کمی در مصرع ها دقت بفرمایید
سودای ترا بهانه‌ای بس باشد مدهوش ترا ترانه‌ای بس باشد
در کشتن ما چه می‌بری دست به تیغ؟ ما را سر تازیانه‌ای بس باشد بسیاری از بزرگان اینگونه اشعار شبیه به هم دارند

فرشید فلاحی در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۵۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۷:

یافته های حقیر
سلام ودروووووود براستادان
آنچه در شروعِ این غزلِ زیباست لحنی التماس گونه و خواهشی است نه امری ودستوری، نیم نگاهِ پنهانیِ عاشق به معشوق برایش کافیست زیرا طاقت مفارقت ندارد و تلخیِ هجران و فراق را به شوق دیدار سپری می نماید اما در دیدار سختیِ فراق جانسوز است در بادی امر لف ونشر مشوش می رسد اما با اندکی درنگ می توان به عمق تفکر شاعر رسید تکرار واژه ها وجناس های تام برزیباییِ این غزل افزوده است و شیخ اجل کارگردانِ ماهرِ واژه ها است سر در قدم افکندن کنایه از خاکسار بودن وحتی قربانیِ راه عشق شدن است واین نهایتِ تواضع در برابر معشوق است چنانکه عبد در مقابل معبود سر بر خاک می نهدو همچنین کمتر از خاک بودن .... با معشوق بودن و بی او بودن حدیثِ حاضرِ غایب است و تضادی زیبا وکنکاشی ذهنی است در حلقه ی ارادت ایم اما چون حلقه ی در که بیرون در است اما با دراست واز درون خبر ندارد یکی دیگر از هنر نمایی های این استاد سخن است حلقه در این غزل سه بار تکرار شده است هر بار در معنی متفاوت واین مهارت استاد در بکار گیریِ واژه ها است تضادِ زیبای دوست ودشمن بر زیبایی شعر افزوده است اما در نهایت به مصداقِ لطف آنچه توفرمایی ،عاشق مطیع محض است و با دلیلی زیبا دلِ خویش قانع می دارد که اگر چه مقبول ِمعشوق نگشته زیرا لایق نبوده و درکمند معشوق صیدهایی بس توانا بوده اند

Mohak در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۴۹ دربارهٔ عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » بسم الله الرحمن الرحیم:

دمادم محو گشسته ازوصالش
گشسته همان گشته است یا خیر؟ اگر خیر به چه معنی می باشد؟

مرتضی میرزایی در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹:

عزیزانی که در این سایت حاشیه می نویسند از علاقه مندان به ادب فارسی هستند لذا از آنها انتظار میرود کلمان فارسی را صحیح بنویسند . مثلاکلمه مرسی معادل آن سپاس است و یا ممنون یا تشکر و موقتن باید موقتا نوشته شود . ویا نخونده بودمش صحیحش نخوانده بودمش و مثالهای دیگر که از حوصله این جمع خارج است . تشکر

جواد در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷:

افاضات دوستان ادیب وفاضل را که می خواندم ،دگر بار همان سوآل ،همان ابهام مکرر ذهنم را مشغول کرد. می و میخواری حافظ؛ شک نیست بسیاری ازاشعار حافظ عارفانه است. ولی اگر همه اشعار حافظ رابدین گونه تغبیر، تأویل کنیم اگر همه اشعار حافظ را
دگر با انسانی زمینی تاریخمند ،سر وکار نداریم. خواجه شمس الدین محمد می شود ملکوتی .دگر برای انسان خاکنشین ارزشی هم ندارد. حافظی که جوانی نکرده، چشم سیاهی دلش را نلرزانه، به وسوسه طعم گس شراب - شراب انگوری شیراز- گرفتار نشده.به بزم شاه شیخ ،شاه شجاع رند، صاحب دیوان و ... رفت و آمد نداشته و...چنین آنوقت

مصطفی در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۳۹ دربارهٔ شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۱:

سلام
فکر میکنم مصرع ها به اشتباه تکرار شده اند
در دل ما عشقش از جان خوشتر است
جان چه باشد عشق جانان خوشتر است
عشق او گنجی و دل ویرانه ای
گنج او در کنج ویران خوشتر است
خوش بود یک جام می شادی ما
بلکه می خوردن فراوان خوشتر است
آب چشم ما بهر سو می رود
عین ما از بحر عمان خوشتر است
راز دل با غیر پیدا کی کنم
سر او در سینه پنهان خوشتر است
صورت بلبل در گلستان خوش بود
مجلس ما از گلستان خوشتر است
نعمت الله گر تو را باشد خوش است
ور نباشد مفلسی زان خوشتر است
پیوند به وبگاه بیرونی

khayatikamal@ در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۵۸ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۱۱:

بنده این رباعی را با دوستان به اشتراک گذاشتم وجمع این رباعی از 5635

سید احمد مجاب در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۰۱ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳ - قصیده:

به قطره قطره حرامت (عذاب) خواهد بود
به ذره ذره حلالت شمار خواهد بود

سید احمد مجاب در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۵۹ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۵ - حکایت عیسی (ع) و عابد و ناپارسا:

سخن ماند از (عاقلان) یادگار
ز سعدی همین یک سخن یاددار

پریس در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۴۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰:

علی عزیز می تونم یه پیج بهتون معرفی کنم در تلگرام که اشعار حافظ به انگلیسی و فرانسوی ارائه داده شده اند.
و همینطور اشعار عمر خیام به آلمانی
پیوند به وبگاه بیرونی
امیدوارم لذت ببرید

منصور در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۳:

شادی و خوشبختی
توقع برخورداری از شادی و خوشبختی اصیل، توقع بجایی است، زیرا عصاره اصلی وجود ما یعنی فطرت یا خود متعالی، شادی و عشق و رضایت و خوشبختی است.
اما اشکال کار در آنجاست که ما این شادی را به جای عالم درون و در عمیق ترین هسته وجودی مان، در عالم بیرون و در چیزها، موفقیت ها، آدم های دیگر و افکار و تصورات ذهنی خود ( که نمایندگی دیگران در وجود ماست!) و قضاوت دیگران و... جستجو می کنیم! و همین موجب درد و رنج و ناشادی ما شده است. شادی از قبل دردرون ما و در خود متعالی یا آگاهی ناب حاضر است و احتیاجی به جستجوی موضوعات آگاهی برای کسب شادی و آرامش و خوشبختی نیست.
به عبارت دیگر به دلیل توهم وجود شادی در موضوعات آگاهی و نه خود آگاهی ناب، شیوه طلب شادی دچار اشکال اساسی شده است. به جای سکون و آرام گرفتن در آگاهی محض که منبع و سرچشمه شادی و خوشبختی است، شادی از طریق افکار و توقعات غیر واقع بینانه طلب می شود. خود همین گونه طلب شادی، موجب ناشادی است!! به قول حضرت مولانا:
جمله بی‌قراریت از طلب قرار تست
طالب بی‌قرار شو تا که قرار آیدت
جمله بی‌مرادیت از طلب مراد تست
ور نه همه مرادها همچو نثار آیدت
وقتی خاستگاه و منبع این شادی خواستن ؛ خود کاذب باشد، چون از ابزارهای فکر و حرص یا فکر حریصانه استفاده می کند و در عالم بیرون سرمایه گذاری می کند، اینکه دیگری می تواند و باید مرا خوشبخت کند و نباید مرا ترک کند، ولی دیر یا زود ، برخلاف توقعش، این نوع سرمایه گذاری اشتباه به درد و رنج و ضرر منتهی می شود!! عمر و انرژی و... صرف می کند تا سودی کسب کند که همان خوشبختی باشد...، ولی متاسفانه به جای شادی، با شکست نا امید کننده ای مواجه می شود!
و صد افسوس از طلب نادرست شادی دست نمی کشد و اگر در عشق یا زندگی شکستی خورد و طرد شد؛ به لذت و شادی های سطحی و بیرونی ولی فوری دیگر نظیر مواد مخدر و...پناه می برد!!!
همواره در آن طرف پاندول حرص و خواستن نفسانی، دیر یا زود، خشم و نا امیدی و غم، انتظار ما را می کشند! نه شادی و خوشبختی!
اما صرف نظر کردن از این سرمایه گذاری در عالم بیرون و ترک سرمایه گذاری بر روی دیگران، تا ما را تایید کنند و به ما عشق و خوشبختی برسانند!!! و بیرون آمدن از پاندول ذهنی حرص و خشم و پذیرش هیچ بودن و هیچ نخواستن و جستجوی ماورای جستجوی درونی، یعنی درک ورای فکر از ماهیت درونی خودمان، به آشنایی با آگاهی ناب یا بودن خالص، منجر می شود و ما را به منبع اصلی و اصیل عشق، شادی و خوشبختی متصل می کند و آنگاه روابط ما با عالم بیرون هم واقعاً عاشقانه خواهد شد.

مهدی کریمی در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۱۴ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۷:

از صفای سینه ی ما گر چه داغ است آفتاب : حسن تعلیل دارد ، دلیل غیر واقعی ادبی است

۱
۳۳۴۲
۳۳۴۳
۳۳۴۴
۳۳۴۵
۳۳۴۶
۵۴۸۳