رضا در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۴۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۷:
بَریدِ باد صبا دوشم آگهی آورد
که روزمحنت وغم روبه کوتهی آورد
بَرید:نامه رسان، پیک،پیام رسان
دیشب پیکِ بادِ صبا به من خبر آورد که روزگار غم و رنج رو پایان است.
بنظرمی رسد اوضاع سیاسی اجتماعی جامعه که چندان وفق مراد نبوده، کم کم درحال بهبودی وسروسامان گرفتن است. باتوجّه به بیتِ پایانیِ غزل احتمال دارد این غزل دراستقبال ازبه قدرت رسیدن ِ شاه منصور سروده شده باشد. شاه منصور وشاه شجاع هردو باحافظ روابطِ دوستیِ صمیمانه ای داشتند.
شاعرآرزو وامید فراوان دارد که روزهای غم واندوه بسرعت سپری شده ودورانِ شادمانی وعیش ونشاط فرارسد.
بوی بهبودزاوضاع جهان می شنوم
شادی آورد گل وبادصبا شادآمد
به مطربانِ صبوحی دهیم جامه ی چاک
بدین نوید که بادسحرگهی آورد
مطربان ِصبوحی: نوازندگانی که سحرگاهان، برای کسانی که شرابِ صبحگاهی می نوشیدند موسیقی می نواختند.
جامه ی چاک: درقدیم رسم براین بوده که اگربرای کسی اتّفاق خوبی رخ می داد بی درنگ اقدام به پاره کردن ِ خرقه وتن پوش ِ خودکرده وقطعه های پاره شده را به این نیّت که برای آنان نیزاتّفاق خوب رُخ دهد به عنوان تبرّک درمیان مردم پخش می کردند. مردم براین باوربودند که باجمع آوری آنها ودوختن لباس ازتکّه های جمع آوری شده، دعاهای آنان نیز زودتر درمسیراجابت شدن قرارمی گیرد.
هنوزهم این رسم دربسیاری ازنقاط وجود دارد، کسانی که بنوعی ازبیماری وگرفتاری به نوعی شفاپیدامی کنند،مردم لباس های اوراتکه تکه کرده وبه عنوان تبرّک باخودمی برند تاخواسته های آنان نیزبرآورده گردد.
معنی بیت: به خاطر این مژده ای که باد سحرگاهی ،درموردِ بهبودی اوضاع اجتماع آورده خرقه ی خودرا پاره پاره کرده و به نوازندگان صبوحی که برای خوردن شراب صبحگاهی، موسیقی می نوازند می بخشیم.
بیابیاکه توحوربهشت را رضوان
دراین جهان زبرای دل رهی آورد.
حور: زن سیاه چشم بهشتی
رضوان : فرشته ای که نگاهبان بهشت است.
رهی: راه نشین وفقیر
بیابیا که تورا ای زن سیاه چشم زیباروی،نگاهبان بهشت ، برای خشنودی دل حافظ(راه نشین وفقیر) آورده است.
فرداشرابِ کوثروحورازبرای ماست
امروزنیزساقی مَه رو ی وجام می
همی رویم به شیراز باعنایت بخت
زهی رفیق که بختم به همرهی آورد.
با عنایت وتوجّهی که بخت به ما کرده به سوی شیراز می رویم . مرحبا چه نیکواتّفاقی رخ داده! بختِ سازگار چه رفیق وهمدمی برای همراهی ِمن آورده است.
جمال بخت زروی ظَفرنقاب انداخت
کمال عدل به فریاد دادخواه رسید
به جَبرِخاطرماکوش کاین کلاهِ نمد
بساشکست که با افسرشهی آورد
جبر: شکسته بندی وبهبودی بخشیدن
سعی کن خاطر ودل ِ شکسته ی مارا بهبودی ببخشی که این کلاهِ درویشی ما، چه ضربه هایی که بر تاج شاهنشاهی فرو نیاورده است.
احتمالاً تاج وتختِ پادشاهی ستمگرفروریخته که حافظ اینچنین ازاوضاع سیاسی اجتماعی راضیست. او فروپاشی ِ تاج وتختِ شاهنشاهی را ازهمّت بلندِ درویشان می بیندکه نسبت به دنیا وتعلّقاتِ آن هیچ التفاتی ندارند.
خسروان قبله ی حاجات جهانندولی
سبب اَش بندگی حضرتِ درویشانست
چه ناله ها که رسید ازدلم به خرگهِ ماه
چویادعارض آن ماه خرگهی آورد
خرگه: سراپرده ی بزرگ شاهی، خیمه
(وقتی که سحرگاهان دوشم آگهی آورد) و یادِ روی زیبای آن ماهِ پرده نشین رادرخاطرمن زنده کرد،چه ناله ها که از دل من به آسمان بلندشد تاسراپرده ی ماه رفت.
ممکن است که منظوراز"ماهِ پرده نشین" شاه منصوربوده باشد.
هرناله وفریادکه کردم نشنیدی
پیداست نگارا که بلنداست جنابت
رساندرایتِ منصوربرفلک حافظ
که التجا به جنابِ شهنشهی آورد
رایت: پرچم وعَلَم
منصور: ایهام دارد 1- پیروزی 2- شاه منصور
"که" درمصرع دوم به معنی هرزمان که
التجا: پناه آوردن وروی کردن
هرگاه که حافظ روی به درگاه شاهنشاهی آورد (ودرمسایل مهم کشوری به دولتمندان مشاوره داد) پرچم پیروزی او(شاه منصور)را ازسربلندی وسرافرازی به آسمان رساند.
ازمُرادشاه منصورای فلک سربرمَتاب
تیزی شمشیربنگرقوّتِ بازوببین
پروانه در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۴۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۰ - بیان آنک کشتن و زهر دادن مرد زرگر به اشارت الهی بود نه به هوای نفس و تأمّل فاسد:
با سلام بیشتر نظرات دوستان و خوندم نمیدونم این همه تفسیر واسه قتل زرگر و ربط دادن به هیروشیما و هیتلر و شک کردن تو چیه؟من مثه شما استاد نیستم رشته مم هیچ ربطی به ادبیات نداره اما میتونم زیبایی لطافت و خلوص و ایمان محض به خدا رو تو تک تک بیت ها ببینم مگه به جز اینه که در برابر خدا باید سر رو خم کرد اینجا مولانا چندین بار گفته که هم طبیب و هم شاه نماینده های خدا هستند و از غیب بهشون الهام شده اصلو خود مولانا فرمودن که آنک جان بخشد اگر بکشد رواست
نایبست و دست او دست خداست
خب خود مولانا گفته بهتر اصل و دید نه دنبال حاشیه بود البته ببخشید جسارت به اساتید نشه.
عبدالحمید در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۲۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۵:
بنظر اینجانب هم نظر اقا محسن درست بوده و عبارت بیهوده بهتر است جایگزین«ای خواجه»شود،ضمن آنکه خواجه ای متهم به بی عقلی یا کم عقلی نمیشود.
رضا در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶:
نـصـیحتی کنـمات بـشنـو و بـهـانه مگـیـر
هـر آنـچه نـاصـح مُـشفـق بـگویـدت بپذیر
ناصح : اندرز دهنده
مشفق : دلسوز ، مهربان ، خیرخواه
معنی بیت : خوب گوش کن به پند واَندرزی که به تو میدهم وبهانه وایرادمگیرکه به نفع توست. رفیق ِخیرخواه هر چه به تو میگوید ازسردلسوزی وارادت است قبول کن .
البته اصل نصیحت درمتن بیت های پیش روست.
نصیحت گوش کن کاین دُربسی بِه
ازآن گوهر که درگنجینه داری
زوصلِ روی جـوانان تـمتّعی بردار
که در کمیـنگـهِ عمرست مَکـر عالَم پـیـر
وصل : دیدار، رسیدن به یار تمتّع : بهره
مَکر : فریب و حُقّه
نصیحتی که حافظ دربیتِ مطلع به آن اشاره نموده این بیت وبیتهای بعدیست.
معنی بیت : سعی کن از دیدار بازیبا رویانِ جوان بهرهمند شوی واززیبائیها وجذّابیّت های آنان حظِّ روحانی ببری زیرا که این دنیامکرکننده ونیرنگ بازاست و هرلحظه درکمینگاه درکمین توست ودر صَدَدِ آن است که باترفندی جان آدمیان را بگیرد. قبل ازآنکه این اتّفاق بیافتد جَهدی کن وازلذّاتِ خوبرویان فیض ببر.
کام بخشیِ گردون،عمردرعوض دارد
جَهدکن که ازدولت، دادِعیش بستانی
نَعیم ِهر دوجهان پـیـشِ عاشقان به جو- وی
که این مَتاع قـلیل ست و آن عطای کـثیر
نعیم : لذّات،نازونعمت ، رفاه و آسایش
مَتاع : جنس،کالا
قلیل : کم،اندک
عطا : بخشش ، هدیه
کثیر : زیاد وبسیار
به جو وی: به اندازه ی یک جوهست. ارزشی ندارد
منظور از "نعیم هر دو جهان" خوشی ها و نعمتهای هردو دنیاست.
درتوضیح این بیت اغلب شارحان محترم به خطا رفته وچون نتوانسته اندمعنای درستی ازآن برداشت کنند پیشنهادهایی مبنی برتغییرجایگاهِ"آن واین" وجایگزینی "حقیر" به جای "کثیر" داده اند تامعنی دلخواه رابرداشت کنند! درحالی که نباید هدفِ ما، برداشتِ معنی دلخواهِ مت باشد بایدکوشید امانت داربود وبارمزگشایی ودقّت درواژه ها،معنایی حداقل نزدیک به نظرخواجه رابرداشت نمود.
معنی بیت:
دراین بیت حافظ ابتدا می فرماید: همه ی نازونعمت های هردودنیا پیش عاشقان به یک جو می ارزد وبیشترنمی ارزد. درمصرع دوّم می خواهدگفته خودرا تصحیح کند وبگویدکه نه یک جوهم نمی ارزد! به هم جهت تاکید می کند که "آن متاع،اندک وکم است" اشاره به(همه ی نازونعمتِ هردوجهان) و"این عطای ِکثیر" اشاره به (یک جو) یعنی عاشقان لطف کرده ونعمت های هردوجهان راکه کالایی بسیاراندک است را باکرم وبخشش به بهای بیشتر( یک جو) می خرند! حتّا به اندازه ی یک جوهم ارزش ندارد.!
آسمان گومفروش این عظمت کاندرعشق
خرمن مَه به جوی خوشه ی پروین به دوجو
معاشری خوش و رودی بساز میخواهم
که درد خویش بگویم بـه نـالهی بـم و زیـر
معاشر : همنشین ، همدم
رود : سازی زهی شبیهِ عود و بَربط ، بعضی آن را با عود یکی میدانند.
بساز : کوک شده، موزون
بم : قطورترین رشتهی ساز که صدایی درشت از آن برمیخیزد زیر : نازک ترین رشتهی ساز که از آن صدایی نازک برمیخیزد.
معنی بیت : همنشینی همدل (معشوقی زیباروی)و سازی کوک شده وآماده ی نواختن می خواهم تاهمراه بانواختنِ ساز دردِ دل خودرا (غزلیّاتِ خودرا) به آوازبَم وزیر بخوانم .
حافظ به استنادِ فرمایشاتِ خودش،علاوه برموسیقی ازصدای دلنشینی بهرمندبوده وبه فنونِ آواز خوانی نیزتسلط داشته است.
زچنگِ زُهره شنیدم که صبحدم می گفت
غلام حافظِ خوش لهجه ی خوش آوازم
بر آن سرم که نـنـوشم مِی و گـنـه نکنم
اگـر موافـقِ تـدبـیـر مـن شـود تـقـدیـر
برآن سرم : بدان قصد و اندیشه هستم
موافق : همراه ، هماهنگ
تدبیر : چاره اندیشی
تقدیر : سرنوشت ، حکم الهی. معنی بیت : تصمیم دارم که اگر تقدیرالهی با عزم و ارادهی من همراه و هماهنگ باشد دیگر شراب ننوشم و گناه نکنم.
حافظ دراینجانیزطنزراچاشنی سخن کرده وباادبیّاتِ زاهدانه، باورهای آنها رازیرسئوال می برد ودرآنسوی پرده ی معنا می فرماید:
چه کنم که تقدیر من این است که شراب بنوشم و تدبیر من فایدهای ندارد!.
کنون به آبِ می لَعل خرقه میشویم
نصیبهی ازل از خود نمیتوان انداخت.
چـو قـسـمـت ازلی بـی حضـور ما کردنـد
گراندکی نه به وفق رضاست خُرده مگیر
قسمت : بهره ، بخش
اَزلی : روز نخست ، آغاز آفرینش خُرده : ایراد ، بهانه
درادامه ی سخن وادامه ی پندواَندرزمی فرماید:
روزنخست که قسمت هاراتعیین کرده ونعمت هارا میان بندگان تقسیم می کردند بدون حضورمابوده وازما نظرنخواستند وهرچه که صلاح دانستند به مادادند، بنابراین اگرچیزی که نصیبِ توشده وفق مرادنیست ناراضی نباش وخُرده مگیر. بخشی ازاین داشته ها ونداشته های مامثل: آمدن به این دنیا،اینکه درکدام کشوربه دنیا بیائیم،درکدام خانواده رشد ونموّ کنیم،چه اسمی ازکودکی برخودمان بگذاریم، چه دین وآئینی برشناسنامه امان نوشته شود،چه کسانی مسئول تربیتِ ما گماشته شوند،چه کسانی پدر،مادر،برادروخواهرماباشند وووووو ازاختیارمابیرون است اگربخواهیم غصّه ی نداشته ها رابخوریم باید صبح تاشب خون دل بخوریم.
بشنواین پندکه خودرا زغم آزاده کنی
خون خوری گرطلبِ روزیِ ننهاده کنی
چو لاله درقدحم ریز ساقیا می و مُشک
کـه نـقـش خـال نـگـارم نـمیرود ز ضمیر
ضمیر : درون ، دل وجان
لاله گلبرگهای سرخ دارد و در وسط ِآن دایره سیاه رنگی است که آن رامثل پیاله ی پُرازشراب کرده است.
معنی بیت: ای ساقی همانندِ لاله که مثل کاسه ی پرازشراب است درپیاله ی من نیز شرابِ مُشک آلودبریز. زیرا تصویرخیال انگیز خالِ رُخسارنگارم ازفکرم ولوح دلم بیرون نمی رود ودایماً آن تصویر درضمیر ودرونم جلوه گراست. شایدبتوانم بامستیِ شراب، اندکی ازدردِ درونی راتسکین دهم وبیاسایم.
وامّا "مُشک" را هم برای خوشبو کردن وهم برای دفع ِ مضرّاتِ شراب به آن میافزودند و نیز مُشک گیراییِ شراب را بیشتر میکرده و برای اینکه کسی را بیهوش کنند مُشک بیشتری در شراب میریختند. حافظ علاوه برآنکه قصد داردشرابِ گیرایی نوش ِ جان کند تا توانسته باشد تصویرخالِ یارراکمرنگ ویاپاک کند،قصد دیگری نیز دارد! وآن این است که حافظ همیشه خال نگار رامُشکین می دیده:
خالِ مُشکین که برآن عارض گندم گونست
سِرّآن دانه که شد رهزنِ آدم بااوست
حالا می خواهد شرابی راهم که به قصدپاکسازی ِ تصویر خال اوبخورد مشک آلود باشد! بنابراین درحقیقت اینجا نیزحافظ دست به خَلق پارادوکس ِ حافظانه می زند وبه جویندگانِ حقیقت می رساند که درواقع نمی خواهد تصویرخال راپاکسازی نماید! اوبادرخواستِ شراب ِ مشک آلود قصد دارد این تصویررابرجسته تروشفّاف ترببیند وحظِّ بیشتری ببرد، تازه اودرنظردارد تاتصویراین خال را به آن جهان نیزباخودببرد!
خیالِ خال توباخودبه خاک خواهم برد
که تازخال توخاکم شودعبیرآمیز
بـیارسـاغـر ِدُرّخـوشـاب ای ساقی
حسودگوکرم آصـفی بـبین وبمیر
ساغر : جام شراب
دُرّ : مروارید
خوشاب : گوارا،خوش آب و رنگ
کَرَم :جود و بخشش
آصفی : آصف بن برخیا مشاور و وزیر هوشمند و بخشنده ی حضرت سلیمان است. امّا حافظ معمولاً این لقب را به "تورانشاه " می داده که وزیرباکفایت وبالیاقتی بوده وباحافظ نیز سر وسرّی داشته است.
منظوراز"ساغر درّ خوشاب" شرابِ گوارا،خوش رنگ و ناب است که در"جامی گرانبها وساخته شده از مروارید ریخته شده است. جامی که بیشتردراختیارشاهان ودولتمندان بوده ودرمجالس آنها مورداستفاده قرارمی گرفت. دراینجانیزاحتمالاً صاحب وبانی مجلس تورانشاه است که حافظ به شرط ادب واحترام ازاویاد کرده است.
در قدیم در مجالس بزم شاهانه هنگامی که شاه مست میشد و از شعر شاعران و آهنگ نوازندگان لذّت میبرد دستور میداد که جامی را پر از مُروارید کنند و به عنوان "صله" به آنها بدهند،اشاره به این موضوع نیزهست. حافظ رندانه وزیر را درشرایطی قرارمی دهد که ناگزیربه پرداخت هدیه باشد.
معنی بیت : ای ساقی ! جامی پر ازمرواریدِ خوش آب و رنگ به دستور وزیر(تورانشاه) به من بده و بگذار تا حسود با دیدن این صله و هدیه ی آصفی از حسادت بمیرد.
می اندرمجلس آصف به نوروزجلالی نوش
که بخشدجُرعه ی جامت جهان راسازنوروزی
بـه عـزم تـوبـه نـهـادم قدح ز کف صـدبـار
ولی کرشمهی ساقی نمیکند تـقـصیـر
عزم :اراده، تصمیم ، قصد
توبه : بازگشت از گناه
قدح : جام
کرشمه :عشوه و غمزه ، ناز و ادا ، حرکات دلبرانه و عاشق کُش چشم و ابروی دلبر
نمی کندتقصیر : کوتاهی نمی کند. معنی بیت : به قصد بازگشت ازگناه وترکِ شرابخواری(البته ازنظرگاهِ زاهدان وگرنه خودِ حافظ شرابخواری راگناه نمی شمارد)صدهابارخواستم جام راشکسته وازدست بگذارم ودیگرشراب ننوشم ولی کرشمه های ساقی، کوتاهی نمی کند ومرادوباره به وسوسه می اندازد تاشراب بخورم. اگرساقی درعشوه گری کوتاه می آمد شایدمن نیزمی توانستم شراب خوردن را ترک کنم. ساقی درشکستن توبه ی من کوتاهی نمی کند وهرآنچه می تواند می کند تامن موفق به ترکِ شراب نگردم.
چنان زند رهِ اسلام غمزه ی ساقی
که اجتناب زصهبا مگرصُهیب کند!
می دوسـالـه و مـحـبـوب چـارده سـالـه
همین بسست مرا صحبت صغیر و کبیر
این بیت نیزازآن بیت های بحث برانگیزبوده وبسیاری ازشارحان نتوانسته اند برداشتِ درستی ازآن نمایند. چراکه متاسّفانه دلشان می خواسته برداشتِ دلخواهِ خودرا داشته باشند نه معنای موردِ نظرخواجه را!
شگفتا که بعضی گفتهاند که : منظور از "می دوساله" قرآن است که نزول آن طیِّ دوسال به انجام رسید و "چارده ساله" یعنی چهار تا ده سال که میشود چهل سال و منظور از "محبوب چارده ساله" ، پیامبر اسلام (ص) است که در چهل سالگی مبعوث گردید!!! بعضی دیگر که "چارده ساله" را چهارده معصوم گرفته ومعتقدند که بااین حساب حافظ شیعه بوده است!!!
دوستی درپاسخ به این برداشت های متعصّبانه وجاهلانه،می گفت: من اطمینان دارم اگرحافظ سخن ازمِی سه ساله ومحبوبِ پانزده ساله سخن می گفت بازهم شک نکنید که یک عدّه ای پیدا می شد وباتحلیل های عجیب وغریبِ خویش می فرمودند چون قرآن درمدّتِ سه سال نازل شده منظورحافظ از"شرابِ سه ساله" قرآن و"محبوب پانزده ساله" چهارده معصوم بعلاوه فلان خلیفه ی بغداداست که حافظ مرید اوبوده است!!!
بگذریم خداانشااله همه مرضای مسلیمن راشفای عاجل عنایت فرماید.
"می دوساله "آن شرابی است که دوسال از آن گذشته وبه خوبی رسیده باشد. منظور از "محبوب ِ چارده ساله " نیزجوانی است که چهارده سال سن داشته باشد و حافظ غیر از این اراده نکرده است. سندِ این ادّعا همین غزل وغزلی دیگر است که قبلاً دشواریهای آن شرح داده شده است دوباره ابیاتی ازآن غزل یادآوری می شودتااگرشُبهه ای مانده باشد برطرف گردد .
دلبرم شاهد وطفلست و به بـازی روزی
بکُـشد زارم و درشـرع نباشـد گـُنهش
من همان بـه که از و نیک نگه دارم دل
که بـد و نیـک نـدیـدهست و نـدارد نـگـهـش
بـوی شیـر از لبِ همچون شکرش میآیـد
گر چه خون میچکـد از شـیـوهی چشم سیهش
چنانکه که قبلاً نیزگفته شده انتسابِ حافظ به هرمذهب ومَسلکی، دروهله ی اوّل جفا برآن مذهب ودروهله ی بعدی جفا برخودِ حافظ است. چراکه حافظ پیرو هیچ مذهبی نبوده ویک رندِ آزاداندیشی بوده که پایه واساس زندگی وباورها واعتقاداتِ خودرا خودشخصاً بنانهاده است. شایسته این است که حافظ را اگردوست داریم با باورها واعتقاداتش دوست داشته باشیم وازبرداشتهای متعصّبانه پرهیز کنیم.
"صغیر و کبیر" ایهام دارد : 1- اشاره به "می دوساله" و "محبوب چارده ساله" 2- یعنی تمام خلق چه کوچک و چه بزرگ .
معنی بیت : مرا دراین دنیا دوچیز کفایت می کند یکی شرابِ دو سال در خُم مانده وبه خوبی رسیده، ودیگری معشوق به چهارده سالگی رسیده، اگراین دودر دسترس من باشد من دیگرهیچ چیزنمی خواهم واین دومرا از تمام مردم چه کوچک و چه بزرگ کفایت میکند .
بایدپذیرفت که حافظ نیز همانندِ همه ی آدمیان، احساسات گوناگون ومتضاد داشته، چنانکه بعضی وقتها سخنان فلسفی می گفته، بعضی وقتها نصیحت می کرده، بعضی وقتها شوخی ومَزاح می کرده وبعضی اوقات نیز چنین هوسهایی دردل می پرورانده است.
حافظم درمحفلی دُردی کشم درمجلسی
بنگراین شوخی که چون باخلق صنعت می کنم.
دل رَمـیـدهی مـا را که پـیـش میگـیـرد ؟
خبـر دهـیـد بـه مجنـون خستـه از زنجیـر
رَمیده : رم کرده ، فراری
که پیش می گیرد؟: چه کسی جلویش را می گیرد؟
"زنجیر" : زنجیر عشق و استعاره از زلفِ معشوق است.
معنی بیت : چه کسی میتواند جلوی دل رمیدهی ما را بگیرد؟(فقط عاشق وشیدای لیلی ،مجنون می داند که چه بلایی برسردل ماآمده ودردش چیست)بنابراین به مجنونِ خسته شده از زنجیر، خبر دهید تا جلوی دل سرگردان مرا بگیرد.
دورمجنون گذشت ونوبتِ ماست
هرکسی پنج روزه نوبتِ اوست
حدیثِ توبه دراین بَزمگه مگو حافـظ
کـه سـاقـیـانِ کمانابـروی اَت زنـنـد به تـیـر
حدیث : سخن ، صحبت
معنی بیت : در این مجلس عیش وعشرت،صحبت از توبه و ترکِ باده خواری مَکن ای حافظ . که اگرچنین کنی وسخن ازتوبه آغازکنی، ساقیانِ ابروکمآن با حرکاتِ دلبرانه و کرشمه، تو را با تیرمژگان تیرباران میکنند و توبه تو را میشکنند.
زچشم اَش جان نشایدبُرد کزهرسوکه می بینم
کمین ازگوشه ای کرده ست وتیراندرکمان دارد
گمنام-۱ در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۵۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:
@ saji بسیار محترم،
سفارش میکنم زیادی نخندید ، که برای تندرستی برخی مردم زود خند زیانبار است.
همیرضا در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۳۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۳:
در کتاب گزیدهٔ غزلیات سعدی به انتخاب و شرح دکتر حسن انوری ذیل این غزل آمده است:
«6 بیت اول این غزل در دیوان همام تبریزی، به تصحیح مؤید ثابتی، تهران، 1332، ص 37 آمده. به همین جهت آقای دکتر خطیب رهبر نوشتهاند: این غزل از همام تبریزی است (خ ص 594)، اما باید دانست که دیوان همام از روی نسخهای چاپ شده که در تاریخ 816 ه ق کتابت شده یعنی قریب 124 سال بعد از درگذشت سعدی، از این رو بعید به نظر نمیرسد که کاتب غزل سعدی را به اشتباه در دیوان همام وارد کرده باشد.»
در مورد بیت آخر آمده است:
«مفهوم مصراع دوم چندان روشن نیست. محمدجعفر واجد شیرازی نوشته: [یعنی] اگر این برخلاف واقع باشد سعدیا به سوی تو رو آورده و راه خودپرستی در پیش گرفته باشم (مجلهٔ یغما، سال 21، ص 283) امیری فیروزکوهی (سو) را به معنی (سان) و (مانند) گرفته و نوشتهاند: [یعنی] ای سعدی هر در این ادعا که به معشوق میگویم «هزار بادیهٔ هولناک را به آسانی با وجود تو طی خواهم کرد» خلاف کنم و در دعوی خود صادق نباشم مثل و مانند تو باشم و یا در خلافکاری اعتقادی چون اعتقاد تو داشته باشم (همان، ص 403)»
محسن سعیدزاده در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۳۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:
هادی نوشته:
سلام ، چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را ،سماع وعظ کجا و نغمه رباب کجا معنیش چی میشه ؟؟؟
برای آقای هادی:
شنیدن وعظ،موجب نگرانی وترس ودلهره است. واعظ بیشتر تنذیر میکند تا تبشیر.ازدوزخ میترساند واز صدایش آتش میبارد...اما شنیدن صدای رباب،نشاط آور است وامید بخش،دم رحمانی دارد.صدای وعظ،صدای ریاورزانه وظاهر پرستانه است وصدای رباب ،صدای راز واهل توجه به فکر وعمق جان.این دو صدا،متضاد هم اند.
رباب و چنگ به بانگ بلند میگویند
که گوش وهوش به پیغام اهل راز کنید
saji در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۴۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:
در این دوره از موسیقی کمتر کسی جرات میکنه سمت اشعار کلاسیک بره
واقعا باید به جسارت محسن چاوشی آفرین گفت و برای موفقیتش در این کار ، تبریک
نادر.. در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۴۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵۰:
تو خورشیدی، قبایت نور سینه است..
saji در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۴۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:
آقای Reza و گمنام نامحترم
لطفا شما برو دوتا دونه موزیک گوش کن و یه جستجو بکن تا بفهمی و بشناسی که محسن چاوشی کیه تا بعد بتونی اظهار نظر کنی.
واقعا از حرفتان خنده ام گرفت
محسن چاوشی فارسی بلد نیست و لهجه اش مشکل داره ؟
بعد ببخشید شما لهجتون درسته ؟
شما میتونی این اشعار رو با اون سبک بخونی ؟
که هم مفهوم منتقل بشه و هم آهنگ حفظ بشه؟
خواهشا از این یاوه گویی ها دست بکشید
محسن چاوشی با این کار باعث میشه مردم حداقل یک بیت شعر از سعدی را به لطف موسیقی حفظ شوند آن هم در این دوره و زمونه
حالا که جناب سعدی نیستند بعضی دوستان انگار دارندجای ایشون اظهار نظر میکنند.
و مثل بعضی ها نیستم که ژست و فیگور ادبی بگیرم
Bigsan در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲:
مصرع آخر چجوری خونده میشه به نظر میاد اگر حرف واو رو برداریم بهتره
ایقیل و ای قال تو خوش ، ای جمله اشکال تو خوش
ماه تو خوش سال تو خوش ای سال و مه چاکر تو را
Bigsan در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۲۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰:
لطفاً از اساتیدی چون کیخا و ... درخواست دارم نقدی بر این شعر بزنن
رضا در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۴:
نفس بادِ صبا مُشکفشان خواهد شد
عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد
غزلی نغز وناب، امیدبخش وفرح فزا،که نویدبخش ِ بهاری دل انگیزاست. امید دراین غزل موج می زند وآدمی را وادارمی کند که درمقابل ِ شکوهِ زندگانی،سرتسلیم فرودآورده وبه ندای زندگی پاسخ ِ آری دهد. این غزل هرگزکهنه نمی شود وازخواندن ِآن هیچکس خسته نمی گردد. به لطفِ حضور گلهای رنگارنگی چون ارغوان ،یاسمن ،شقایق ولاله، آنقدرسرسبزومعطّراست که خود به تنهایی بهاری باطراوت و خیال انگیزمی باشد بااین تفاوت که به دنباله خزانی ندارد وهیچگاه صفا وسبزیِ آن به زردی نمی گراید.
«مُشک» مادّه ای خوشبوست که طَیِّ فرآیندی از نافِ آهو گرفته میشود. نفس ِبادِصبا به میمنتِ رویش ِ گلهای خوشرنگ و بو به زودی مُشکفشان خواهدشد. عطری شامّه نواز که حتّا شمیم ِ آن ازواژه های غزل نیزبه مشام می رسد.
«عالم پیر»: اشاره به دوران دارد که درحال ِ پشت سرگذاشتن زمستان است،حافظ به زیبایی این وضعیّت را به دوران پیری وبهار راجوانی تشبیه کرده است.
معنی بیت: بزودی بافرارسیدن بهار ورویشِ گلهای رنگارنگ وخوش بو ومعطّرنفس باد صبا مُشک افشان خواهدشد وهمه جارا عطردل انگیزبهاروشادابی فرا خواهدگرفت. روزگارنیزکه ازسپیدی برفی که برسرش نشسته وبه پیری شبیه شده است به زودی جوانی آغازکرده وسرشارازنشاط و شادمانی خواهدشد.
اَرغوان جام عقیقی به سَمن خواهد داد
چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد
حافظ درتصویرسازی نظیرندارد، اوباواژه ها وترکیباتِ بدیع نقّاشی می کند ونقّاشی را به رشته ی نظم درمی آورد. دراین غزل هردوحالت رُخ داده است. تصویری زیبا ازبهاری دل انگیز، گلِ اَرغوان جامی از شرابِ ارغوانی رنگ آماده کرده و به گل یاسَمن پیشکش میکند. درگوشه ای دیگرگلِ "نرگس" چشمانتظار آمدن شقایق نگرانست. "نگران" به معنی "نگاهکنان"نیزهست و هردومعنی مدِّ نظرشاعربوده است. حافظ دراین بیت غزل به گلها وبلبل وپدیده های طبیعت، شخصیّتِ انسانی داده وزندگی ووجودآنهارا برجسته ترنشان داده است.
معنی بیت: وقتی بهارفرارسد گل ارغوان جام شرابی آماده کرده وبه گل یاسَمن تقدیم خواهدکرد وگل ِ نرگس که پیش ازرویش ِشقایق ها ازبین می رود، چشمانش منتظر روییدن شقایق ها خیره خواهدماند.
بربرگِ گل به خون شقایق نوشته اند
کانکس که پخته شدمِی چون ارغوان گرفت
این تطاول که کشید از غم هجران بلبل
تا سراپردهی گل نعرهزنان خواهد شد
"تَطاول"گردنکشی،گستاخی، دراینجا منظور همان ظلم وتَعدّیِ زمستان به بلبل، در تاخیر انداختن ِ شکوفایی گل است.
معنی بیت:
زمستان با سوز و سرمای خود، باعثِ به تاخیرافتادن ِ شکوفایی گل (معشوقه ی بلبل) شده وبه بلبلِ شیداوشیفته ی گل ، ظلم کرده واو رابادورنگاهداشتن ازگل آزردا خاطرکرده است.
"سراپرده" خلوتگاه وپشتِ پرده، اندرونِ غنچه، بلبلِ طاقت ازکف داده که انتظار زیادی کشیده وبی تاب وبیقرار شکفتن ِ گل است، فریاد زنان از ظلم وتعدّیِ زمستان، سعی خواهدکرد بی صبرانه به درونِ غنچه واردشده وگل راازخلوتسرای خویش بیرون بکشاند.
دلم رفت وندیدم روی دلدار
فغان ازاین تطاول آه ازاین زَجر
گر زمسجد به خرابات شدم خرده مگیر
مجلس وَعظ دراز است و زمان خواهد شد!
حافظ دراینجابه واقعیّتِ روشنی اشاره دارد! مجلس ِوَعظ درازاست وزمان خواهدشد!
حافظ از دستِ صحبت های زیاد ومجلس ِ کسالت بارِ واعظ والبته ازبی عملیِ او فرار کرده و می فرماید:
معنی بیت: برمن خُرده مگیرید اگر از مسجد به خرابات میروم ازمن دلگیر مشو زیرا که مجلس ِ وعظ طولانی وملال آورشده است. من اگروقت ِ خودرا درمجلس ِ متشرّعین ِ متعصّب ویکسویه نگر سنّی ها که تفکّری همانندِ داعش ِ امروزی دارند تَلَف کنم،مان برای شادخواری و لذّت بردن اززیبائیهای بهار وعشقورزی به پیرامون خویش از دست خواهد رفت!
عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس
که وعظِ بی عَملان واجب است نشنیدن
ای دل اَرعشرتِ امروز به فردا فکنی
مایهی نقدِ بقا را که ضمان خواهد شد؟!
ضمان: تضمین کننده ،ضامن
معنی بیت:
درادامه ی بیتِ قبلی میفرماید: ای دل اگرفرصتِ شادیخواری وشادمانی(بهار) راازدست داده وعیش وعشرت وشادبودن را ازامروز به فردا بیندازی، چه کسی تضمین خواهد کرد که تا فردا زنده خواهی ماند؟!
سخن درپرده می گویم چوگل ازپرده بیرون آی
که بیش ازپنج روزی نیست حکم میرنوروزی
ماهِ شعبان مَنه ازدست قَدح، کاین خورشید
ازنظرتاشب عیدِ رمضان خواهد شد
قدح: جام وکاسه ی شرابی که دوکس راسیرگرداند.
معنی بیت: وقت رادریاب ماه شعبان است وعیش ونوش هنوزآزاداست قدح شادمانی وپیاله ی شادخواری راازدست مده و این فرصت راغنیمت دان که پس از ماهِ شعبان ماهِ رمضان فراخواهدرسید و به باده نوشان سخت خواهندگرفت و آفتابِ قدح ِ شراب، یک ماه از برابر چشمانمان دور خواهد شد. گرچه حافظ درماه رمضان نیزبه بهانه های مختلف قدح ازدست نداده وعیش ونوش خودراترک نکرده است.
زان باده که درمیکده ی عشق فروشند
مارادوسه ساغربده و گورمضان باش
گل عزیز است غنیمت شمریدش صحبت
که به باغ آمد از این راه وُ، از آن، خواهد شد
غنیمت شمردن: قدردانستن، مواظبت کردن
معنی بیت:
فلسفه ی وجودی "گل" برای لذّت بردن اززیبائیها،شادبودن وپرداختن به عیش ونوش است. بنابراین گل باارزش وعزیزاست هم نشینی و هم صحبتی با گل را غنیمتی بدانیم چرا که گل درنگ نخواهدکردومنتظرکسی نخواهدماند. گل ناگشوده نقاب ازرُخ،آهنگِ رحلت سازخواهد کردو باهمان سرعتی که از یک در می آید باهمان سرعت ازدردیگرخارج شده وازنظرها ناپدیدمی گردد. دوران شادمانی رادریابید که خیلی زود دیرمی شود!
می بیاورکه ننازدبه گلِ باغ جهان
هرکه غارتگری بادخزانی دانست
مطربا مجلس اُنس است غزل خوان و سرود
چند گویی که چنین رفت و چنان خواهد شد؟!
مجلس اُنس: محفل خصوصی دوستان همدل وصمیمی
معنی بیت:
ای مطرب،مجلس مجلسِ اُنس واُلفت ودوستیست. صحبت های متفرّقه راکوتاه کن،غزل هاوسرودهای عاشقانه وآبدار بخوان و صحبتهای دیگر را رها کن.تاکی می خواهی ازگذشته وآینده تعریف کنی به حال واکنون توجّه کن که دوستانِ همدل وهمراه گِردِ هم آمده اند تابه عیش وعشرت بپردازند.
مجلس اُنس وبهاروبحثِ شعراَندرمیان
نستدن جام می ازجانان گرانجانی بُوَد
حافظ از بهر تو آمد سوی اقلیم وجود
قدمی نِه به وداعش که روان خواهد شد
اقلیم: سرزمین
معنی بیت:
حافظ تنهادلیل آمدنش به این دنیا را ،دیدن معشوق و عاشق شدن میداند.ورندانه از معشوق میخواهد حال که درزمان زندگی، لطف ومرحمتش را ازاومضایقه ودریغ کرده، حداقل اکنون که در حال رحلت ورخت بربستن از این دنیاست، بر سر بالین او بیاید و مرحمتی کند!
می خواستم که میرم اَش اَندرقدم چوشمع
اوخود گذربه ماچونسیم سحرنکرد
علی سنجرانی در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۱۸ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۸ - گفتار اندر سلامت گوشهنشینی و صبر بر ایذاء خلق:
این بند شعر به گونه ای که آمده نا درست است.(اگر بر پری چون ملک ز آسمان).
درست آن این است:
اگر بر پری چون ملک به آسمان.
ملک به سوی آسمان پرواز میکند و نه از آسمان.
این بند در کتاب فارسی سال پنجم دبیرستان (1350) درست و آمده بود.
رضا در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷:
نــفــس بـرآمـــد و کــام از تـــو بــر نـمــی آیـد
فـغـــان ؛ کـه بـخـت مـن از خواب در نمی آیـد
نفس بر آمد : جان به لب رسید ، کنایه از مردن است
کام : مراد ، آرزو
معنی بیت : جانم به لب وعمرم به آخررسید افسوس که از تو کامیاب نشدم وتومرا به آرزویم نرساندی. فغان وفریاد از این اقبالی که من دارم،بختم به خواب رفته و قصدبیدارشدن ندارد. امّاحافظ کسی نیست که به این زودیها ناامیدشده ودرنیم گشوده رابه روی خویش بازبندد وپاپَس بکشد.
دلبرکه جان فرسودازاو کام دلم نگشودازاو
نومیدنتوان بودازاوباشدکه دلداری کند
صــبـا بـه چـشـم مـن انـداخـت خاکی از کویش
کــــه آبِ زنــدگـــیام در نــظــــر نــمــی آیــد
صـبا : باد ملایم سحرگاهان که از شمال شرق می وزد، امّادر ادبیاتِ عاشقانه ازسرمنزل معشوق می وَزد. به خلوتگاهِ اودسترسی دارد وبوی خوشش را به عاشقانش به ارمغان می آورد.
"صبا خاکی ازکویش به چشم من انداخت" یعنی مرا باخاک کوی دوست آشناکرد.من بااستشمام بوی دوست که صبا آورد عاشق دوست شدم. خاکِ کوی دوست توتیای چشم من شد ودیگرغیرازدوست هیچ چیزی درنظرمن ارزش ندارد.
"که آبِ زندگی اَم درنظرنمی آید" یعنی درمقابلِ خاک کوی دوست حتّا آبِ حیات وکلِّ زندگانی درنظرمن بی اهمیّت شده است. دراینجا حافظ کوی دوست را یک طرف وکلِّ زندگی را درطرفِ دیگرقرارداده ودست به مقایسه زده است. بی ارزش ترین متاع ِ کوی دوست یعنی "خاک"رادریک کفّه وباارزش ترین متاع زندگانی یعنی آب را درکفّه ی دیگرقرارداده تاموردِ ارزیابی واقع شوند. می بینیم که خاکِ بظاهربی ارزش، مهمّترازآبِ بظاهرباارزش شده است. واین ارزش ازگذاردوست برروی خاک پدیدآمده است.
معنی بیت : نسیم صبا گردوغباری از کوی دوست بر چشم ِمن ریخت ، ازآن به بعد که دیگر هیچ چیز حتّا آب حیات (زندگی جاویدان) نیز از نظر من ارزشی ندارد. خاکِ کوی دوست ازنظرحافظِ عاشق پیشه، ازبهشت ونازونعمتِ اَبدی نیز والاتراست.
باغ بهشت وسایه ی طوبا وقصرحور
باخاکِ کوی دوست برابرنمی کنم
قــدِ بـلــنــد تــو را تــا بــه بـَــر نــمــی گـیـرم
درخــت کـام و مــرادم بــه بَـــر نــمــی آیــــد
دراینجابه زیبایی مُراد وآرزو به به درختی تشبیه شده که اگربه ثَمربرسد،میوه ی آن وصلت خواهدبود. همچنین یک تشبیه پنهانی نیزرُخ داده وقامتِ رعنای یار به درخت مانندشده است.
بَردرمصراع اوّل به معنی آغوش است.
"به بَرنمی آید" ایهام دارد هم به معنای به ثمرنمی نشیند است هم به معنای درآغوشم نمی آید.
معنی بیت: تاآنگاه که تورا درآغوشِ خویش نمی کشم حس کامیابی وکامروایی نمی کنم.
درنظرگاهِ حافظ، عاشق تنها زمانی آرام گرفته وبه کامیاب می گردد که به وصال برسد ودرآغوش یاربیاساید وگرنه هیچ لذّت ونعمتی نمی تواند آتش ِ بیقراری اورافرونشاند.
مگـربه روی دلارای یار ما وَرنی
به هـیچ وجهِ دگرکاربر نمی آید
معنی بیت: به هیچ روی وبه هیچ شرایطی کار ناسامانِ ما به سامان نمی رسد مگرزمانی که درمَحضر دوست باشیم. تادوست حضورنداشته باشد هیچ چیز درست وکامل وخوشآیند نیست.
اوقاتِ خوش آن بودکه بادوست بسررفت
باقی همه بی حاصلی وبی خبری بود
مُـقـیـم زلـفِ تـو شـد دل که خوش سوادی دیـد
و زآن غـریـب بـلاکــش خبـر نمی آید
مقـیم : ساکن ، اقامت گزیده
یکی ازمعانی "سـواد" سیاهی شهراست که ازدورنمایان می شود.
بلاکش: سختی دیده ومِحنت کش . عاشقی همیشه بارنج ومِحنت همراه بوده وبلاکشیدن وسختی هاراتحمّل کردن ازخصوصیّاتِ دلهای افرادعاشق پیشه هست. ازاین روست که حافظ صفتِ بلاکش رابه دل خود داده است.
نازپروردِتنعّم نَبَردراه به دوست
عاشقی شیوه ی رندانِ بلاکش باشد
معنی بیت:
دل شیدای من سیاهی ِ زلفِ دلفریبِ تورادید وچون به دلش نشست وخوشش آمد درهمان شهر(درحلقه های زلفِ سیاه تو) مَسکن واقامت گُزید. ازآن غریبِ مِحنت دیده وسختی کش، دیگرخبرهم نمی آید! اودیگربه وطن خودبازنمی گردد.
تادل هرزه گردِ من رفت به چینِ زلفِ او
زان سفردرازخود عزم وطن نمی کند.
ز شَــســت صِــدق گـشــادم هــزار تـیــر دعـا
ولـی چـه ســـود ؟ یـکـی کـارگــر نــمـی آیـــد
شَست :انگشت بزرگ که بُن چوبه ی تیر راباآن گیرندودرکمان گذارند وبه عقب کشند تاآماده ی پرتاب گردد.
شست ِصـدق : درستی وراستی به شست تشبیه شده است. یعنی ازصمیم دل وجان
تـیـر دعا : دعا وخواسته به تیر تشبیه شده که نه باانگشتِ شست، که باشستِ راستی ودرستی درکمان نهاده شده است.
"شست" یا بُن چوبه ی تیر، دارای دو حلقه از استخوان بوده که حلقهای را در انگشت اشاره میکرده و تیر را در حلقهی دیگر قرار میداده و پرتاب میکردهاند و ازهمین جهت بعداً انگشت ابهام را "شست" خواندهاند. در اینجا حافظ دستی را که برای دعا بلند کرده ،پنهانی به کمانی تشبیه کرده که تیر دعا را پرتاب میکند،لیکن هیچکدام به هدف نمی نشیند وکارگر نمی افتد
کارگر: مؤثـر
معنی بیت : از شستِ کمان صداقت وخلوص ِ نیّت هزار تیر دعا پرتاب کردهام. چه سود که یکی به هدف نمی خورد واجابت نمی شود. امّاحافظ دست بردارنیست وبه امید کارگرافتادن یکی ازتیرها ازهرکرانه بی وقفه تیردعاست که روانه می کند.
ازهرکرانه تیردعاکرده ام روان
باشدکزان میانه یکی کارگرشود.
بـسام حـکـایـت دل بــــود بــا نـسـیــم ســـحــر
ولـی بـه بـخـت مـن امـشـب ســحـر نـمـی آیــد
سخن های زیادی با نسیم بادصباداشتم،دردِ دلهای بسیاری بردل من هست که باید باصبا درمیان بگذارم تا شاید به گوش معشوق برساند، لیکن دریغا که امشب ازاقبالِ بَدِ من گویا سحر نخواهدشد!
دراین شب سیاهم گم گشت راه مقصود
ازگوشه ای برون آی ای کوکب هدایت
در این خیال به سـر شـد زمـان عـمـر و هـنـوز
بــــلای زلـف ســیـاهــت بــه ســر نــمـی آیـــد
"بلای زلفِ سیاه" همین است که جلوه ی فریبنده ی زلف یار،دلِ عاشق راازراه بدرکرده ودلِ شیدا،مقیم حلقه های زلفِ اوشده ودیگرقصدبازگشت به وطن(جان عاشق) راندارد.
عمرگرانمایه دراین تصوّرباطل تمام گشت که بلا وفتنه ودردسرهایی که اززلفِ سیاهِ تو برسرم می آید ناتمام است وبه پایان نمی رسد.
گداخت جان که شودکاردل تمام ونشد
بسوختیم دراین آرزوی خام ونشد
ز بس کـه شـد دل حـافــظ رَمـیـده ازهـمـه کس
کــنـون ز حـلـقـهی زلـفـت بــه در نمی آیـد
رمیده: دوری گُزیده، آزرده خاطر،ترسیده
دل حافظ که ازرفتارها وعقایدِزاهدِخشکه مغز وعابدِ طمّاع وصوفی ِ حُقّه باز آزرده خاطربود، طریق ِعشق راانتخاب کرد واکنون که جای خوش وخرّمی درحلقه های زلف اَت پیدا کرده ودیگر قصد بازگشت ندارد.
عقل اگرداندکه دل دربندِ زلفش چون خوشست
عاقلان دیوانه گردند ازپی زنجیرما
حبیب حصیر در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۲۹ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶۹:
در بیت هشتم مصرع دوم اصطلاح (هرزه تار ) به ( هرزه تاز) تصحیح شود.
عاشق شعر در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸:
در نسخه ی دیگری خواندم
چرخ من از رنگ خداپاکتر از چرخ سما
که به نظر من این صحیح تر است زیرا منظور از چرخ رقص سماعی است که در آن از قید تعلقات زمینی و دنیایی خلاص می شوند و در خدا غرق می شوند
سید امیر کاسی در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۵۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۶ - تفسیر ما شاء الله کان:
با درود خدمت همه بزرگواران این سایت و فرهیختگان دست اندرکار .
با جسارت و قبل از آن پوزش از پیشگاه حضرت شمس ااحق گاهی آشکارا " حرفی" موجب ناخوانایی بیت یا مصراعی میشود که نیازی به معرفی " نسخه " ندارد مانند " و " قبل از کلمه " ورد " : باغ دل را سبز و تر و تازه بین
پر زغنچه ( و) ورد و سرو و یاسمین .
این کوچکترین را ببخشید.
امپرور در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۴۹ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰ - ناکامیها:
با سلام
درمورد کسی که گفند احتمالاً نیشابور دست است باید بگویم نه چون نیشابور همان طور که کورش نوشته اند ایراد وزنی دارد و اما در پاسخ به حاشیه کورش که گفته بود مشوی باید صحیح باشد به نظر من همان می شوی صحیح تر است و اگر مشوی باشد از روان بودن شعر می کاهد
سید مهسا موسوی در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵: