محمد در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۳۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۱:
فوق العاده فوق العاده
چه می توان گفت جز تمجید و تعریف و تحبیذ
علی در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴:
تصنیف بسیار زیبا و خاطره انگیز این شعر با صدای حسام الدین سراج
پیوند به وبگاه بیرونی
مسعود مجاهدی در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۲۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۸:
این دو بیت عصاره وجود من است. سالی چند بار به یاد آن می افتم اما یک مصرع این آیه قرآنی را فراموش می کنم بعد گنجور به کمک می آید.
رضا در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۹:
نقدِ صوفی نه همه صافی بی غش باشد
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
نقد: زر وسکّه وهرچیزی که با آن دادوستدکنند. امّا نقدینگی صوفی چه می تواندباشد؟
آری نقدینگی صوفی زروسکّه ودینارنیست! اوباچیزی دیگر معامله می کند وآن "خرقه" هست وسیله ای که باآن حُقّه بازی می کند،ریاکاری می کند،دادوستد ومعامله ودرآمدزایی می کند ،نمایش می دهد و عیب هایش رانیزباآن می پوشاند. یعنی همه ی اعتبار وآبرو،دین وایمان واعتقادِ او همین خرقه ی پشمینه است که برسرودوشش انداخته است. اگرخرقه را ازاوبگیری،گویی که جانش راگرفته ای! چراکه همه ی سرمایه ی صوفی "خرقه"هست. اوبدونِ خرقه، بی همه چیز وبی آبرو خواهدشد وازاین غصّه خواهدمرد!
ازهمین روست که حافظ ازخرقه وخرقه پوشی بیزاراست. اگرکسی ریگی به کفش نداشته باشد چه نیازی به خرقه دارد؟ مگربدون خرقه پوشی راستی ودرستی، صداقت وانسانیّت وپاک اندیشی وپرهیزگاری میسّرنمی شود؟! راهنمایی،دلجویی وگرهگشایی ازمشکلاتِ دیگران، پاک کردنِ اشک ازچشم وشادکردن دل مردم و نیکی واحسان وعشق ورزی، به لباس مخصوص نیازدارد! انسانیّت فراتراز مرزومذهب وملّیت وقومیت گرائیست.
صافی: هرآن چیزی که تصفیه کننده باشد، فیلتر
غَش: آلایش وناخالصی
مستوجب: سزاوار
معنی بیت:
به ظاهردیگران فریب مَخورید، خرقه ی صوفی، نمی تواند پاک کننده ی گناهانِ اوباشد!اگر صوفی خرقه رابه این منظوربرتن کرده که خرقه همچون فیلترعمل خواهدکرد واوروزبروزپرهیزگارترخواهدشد،سخت دراشتباه است.خرقه صافی نیست. صافی ِ حقیقی دل واحساسات وعواطفِ آدمیست نه لباس! اصلاً خوداین خرقه عامل گناه است چون وسیله ی فریبِ دیگرانست،چون وسیله وابزار ریاکاریست! بنابراین چه بسیارخرقه هایی که سزاوارِ درآتش سوختن هستند وباید بسوزند.
آتش زُهد وریا خرمن دین خواهدسوخت
حافظ این خرقه ی پشمینه بیانداز وبرو
صوفی ِ ما که ز وِردِ سحری مست شدی
شامگاهش نگران باش که سرخوش باشد
"صوفیِ ما" احتمالاً اشاره به سردسته ی صوفیان است که شهرتی درشهرداشته، وباحُقّه ونیرنگ،وانمود می کرده که با ذکر وتسبیح گفتن سرمست می شود!
معنی بیت:
این صوفی معروفِ شهرکه وانمود می کند با وردِ سحرگاهی ازخودبیخودشده ومست می گردد،باورمکن که نیرنگ است! همین صوفی شامگاهان خواهی دید که ازخوردنِ شراب سرخوش وشادمان است!
کسی که شب با شراب سرخوش می شود مطمئن باش که سحرگاهان نیز ازدعا وذکر سرمست نبوده وشراب خورده بوده،لیکن به قصدِفریبِ مردم چنین وانمود می کند که ازذکروتسبیح مست شده است!
بوی یک رنگی ازاین نقش نمی آیدخیز
دَلق ِ آلوده ی صوفی به می ناب بشوی
خوش بود گر مَحک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هر که در او غش باشد
محک: وسیله ای برای سنجش ِ عیارطلا وتشخیص خالص بودن یانبودن هرچیزی
غَش: آلودگی وناخالصی
محکِ تجربه: تجربه وآزمودن به محک تشبیه شده است.
خیلی خوب می شود اگربامحکِ تجربه،رفتاروکردارآدمیان آزموده شود. اگروسیله ای برای تشخیص ِ خالص بودن ونبودنِ نیّاتِ آدمی می بود خیلی ازکسانی که ادّعای پاک باطنی می کنند رسوامی شدند! حال که چنین وسیله ای وجودندارد اگر به روش ِ "تجربه" عملکردِ آدمیان را ارزیابی کنیم وادّعا وگفتار وسخنان آنهاراملاک قرارندهیم، آنهایی که غل وغش داشته وخلوص نیّت ندارند سیاه رو وخجل خواهندشد.
حافظ هرگاه که قصد رسواسازی وواکردن ِ مشتِ حُقّه بازان را داشته، ابتدا خودرا متّهم کرده وسپس آنهارا.! اوهمیشه اولیّن قربانی ِ آگاهسازی وروشنگری بوده وهرگز خودرا تافته ی جدابافته ندانسته است.
نه من زبی عملی درجهان مَلولم وبس
ملالتِ علماهم زعلم ِ بی عَملیست!
خطِّ ساقی گر از این گونه زند نقش برآب
ای بسا رخ که به خونابه مُنقّش باشد
خط : خط معانی زیادی دارد.موهای ظریف و لطیفی که برگِرداگردِچهره می روید. امّادراینجا منظوراز"خط" فرمان ومرام ومسلک است.
نقش بر آب زند : قول های ناپایدار بدهد.یابرباددهد
اگر اینگونه ساقی بافرمان های ناپایدارآرزوها وامیدهای عاشقان را بر باد دهد، چه بسیارچهره هایی که ازشدّتِ اندوه وغم، بارشِ اشکهای خون آلود، رنگین خواهدشد.
غمزه ی ساقی به یغمای خردآهخته تیغ
زلفِ جانان ازبرای صیدِ دل گسترده دام
نازپروردِ تَنَعُّم نَبرد راه به دوست
عاشقی شیوه ی رندان بلاکش باشد
تنعّم: درنازونعمت غرق شدن
معنی بیت: نازپرورده ها وتن پروران وآنانکه درنازونعمت بسرمی برندوبرای رفاه وآسایش خویش بیشترین اهمیّت راقائل می شوند هرگزنمی توانند طریق ِ پُرخطر وصعب العبورعشق رابپیمایند. اهل نازوکام دراین راه طاقت نیاورده وازرفتن بازمی مانند. عاشقی راه ورسمی پیچده وسخت دارد تنها رندانِ مِحنت کشیده ورنجدیده که ازبَلاو مصیبت پرهیزنمی کنند می توانندطی نمایند.
فرازوشیبِ بیابانِ عشق دام بلاست
کجاست شیردلی کزبلانپرهیزد؟
غم دنیای دَنی چند خوری باده بخور
حیف باشد دلِ دانا که مشوّش باشد
دنی: پَست وبی ارزش
مشوّش: پریشان ومَحزون
معنی بیت:
چقدر می خواهی غم واندوهِ این دنیای بی ارزش رابخوری بهتراست به جای غم وغصّه، باده بنوشی وخوش گذرانی کنی. حیف است کسی که خوب وبد راازهم تمیزمی دهد ودارای فهم وخرداست به جای شادبودن، با غم خواری خاطرخودراپریشان وغمگین سازد.
نکته ی قابل توجّهِ این بیت این است که شادمانی وشادزیستن نتیجه ی درکِ درست اززندگانیست واین درکِ درست حاصل نمی شود مگربادانش ودانایی. دانش سببِ افزایش ِ آگاهی وشناخت می گردد وآدمی زمانی ازدرون به شادمانیِ حقیقی می رسد که نسبت به جهانِ پیرامونی وخالقِ این جهان شناختِ کافی داشته باشد. هرچه قدرشناخت ومعرفتِ ما عمیق تربوده باشدتصویر خالقِ جهان نیزدرنظرگاهِ ما زیباتر وخیال انگیزترخواهدبود وآرامش وشادی بیشتری نصیبِ ماخواهدشد.
توراچنانکه تویی هرنظرکجا بیند؟
به قدردانش خودهرکسی کند ادراک
دَلق و سجّاده ی حافظ ببرد باده فروش
گر شرابش ز کفِ ساقی مَهوش باشد
دَلق: خرقه
مَهوش: ماه رو، دلربا
معنی بیت: اگرباده فروش،شرابی را که می خواهدبه حافظ بدهد توسطِّ ساقی زیباروی وبه دستِ ماه رویی به انجام برساند حاضرم دین وایمان وخرقه وسجادّه ام را دراختیارش گذارم.
عشق بازی ، نظربازی وزیبایی جستن برای حافظ بسیارمهمّترازحفظ باورهائیست که ازگذشتگان به اوتلقین شده است. اوحاضراست هرآنچه که گذشتگان به اوتلقین وتحمیل کرده اند را یکجا داده وجامی گوارا ازدستِ ساقی ِ مه رو بگیرد.
طاق ورواق مدرسه وقیل وقال علم
درراهِ جام وساقی مه رو نهاده ایم
جادوگر در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۹:
من ندانم اینجا جای شعر و شعور و شاعر شناسی ست یا مدح و ثنای گفتن چاووشی ، اگر هم میگویید چاووشی باعث شده ما اشعار مولانای جان را بشناسیم پس گره کار از خودتان است که پیشتر کتاب نخواندید .. سپاس
shk clickmank در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۵۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۷:
« مودت »
(مَ وَ دَّ) [ ع . مودة ] (مص ل .) دوستی ، رفاقت .
[ فرهنگ فارسی معین ]
صبیح الحسن در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۴۹ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۸:
واژۂ ’’بنگویی‘‘ چه معنی دارد؟ لطفا آگاهم کنید. زیرا که در واژہ یاب نہ یافتہ ام.
سجاد در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۲۷ دربارهٔ شهریار » منظومهٔ حیدر بابا:
با تشکر از نظرات به جای دوستان ، مترجم شعر تقصیر خاصی ندارد به دلیل اینکه هر کلمه شعر ترکی وعلی الخصوص حیدر بابا صلابت و مفهوم خاصی دارد که در زبانهای دیگر ترجمه آن در کلمه نمی گنجد و باید از جمله کامل استفاده کرد وبهتر بود مترجم به جای بازی با کلمات مفهوم وموزون و آهنگ شعر را در ترجمه حفظ می کرد
مرتضی عزیزی در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۲۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷:
اگر هر روز یک آرزوی خود را بخورد بیست هزار آرزو معادل پنجاه- شصت سال می شود معادل یک عمر که سالک در این راه قدم می زند.
نادر.. در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۷۳:
در عالم خارستان بسیار سفر کردم
اکنون بکش از پایم خاری من و خاری تو..
کمال داودوند در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۰۹ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۳۴:
بنده این رباعی را با دوستان به اشتراک گذاشتم وجمع این رباعی از 6103
روفیا در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۱۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۰۷ - حکایت آن شخص کی از ترس خویشتن را در خانهای انداخت رخ زرد چون زعفران لبها کبود چون نیل دست لرزان چون برگ درخت خداوند خانه پرسید کی خیرست چه واقعه است گفت بیرون خر میگیرند به سخره گفت مبارک خر میگیرند تو خر نیستی چه میترسی گفت خر به جد میگیرند تمییز برخاسته است امروز ترسم کی مرا خر گیرند:
مگر خ ر حرف بدی است که فیلتر گنجور بدان حساس است؟!
این اشعار خود پر از واژه خ ر هستند، چطور می شود درباره شان حاشیه نوشت بدون ذکر واژه خ ر؟؟
به یاد دارم دوست متدینی هر وقت می خواست در سخنش بگوید سگ با کلی شرم و حیا عذرخواهی و طلب عفو می کرد!!
اگر به زبان آوردن نامش آن همه مایه شرمساری باشد آفرینشش چقدر شرم آور باید باشد؟!
شاهین در ۸ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۷:
عرض سلام و ادب
عزیزانی که گفتن باید عوض میزنم،میزنی باس نوشته بشه در بیت
گر غایبی هر دم چرا آسیب بر دل میزنم
دقیقتر به وزن و معنا دقت کنند میبینند درسته ولی باید قشنگ معنا رو حلاجی کنند
اصلا اگه میزنی بنویسیم معنی شعر به هم میریزه
مازان در ۸ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۵۱ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲:
البته بنده هیچ تخصصی در ادبیات ندارم و فقط یک علاقمند هستم- اما به نظرم با توجه به این که در بیت قبلی از تزویر و پندار می گوید:
تا کی از تزویر باشم خودنمای
تا کی از پندار باشم خودپرست
در بیت بعدی هم همین دو موضوع را نقد و نفی می کند:
یعنی:
پردهٔ پندار میباید درید
توبهٔ تزویر میباید شکست
حسین ۱ در ۸ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۳۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۰۷ - حکایت آن شخص کی از ترس خویشتن را در خانهای انداخت رخ زرد چون زعفران لبها کبود چون نیل دست لرزان چون برگ درخت خداوند خانه پرسید کی خیرست چه واقعه است گفت بیرون خر میگیرند به سخره گفت مبارک خر میگیرند تو خر نیستی چه میترسی گفت خر به جد میگیرند تمییز برخاسته است امروز ترسم کی مرا خر گیرند:
نویسنده جان
یعنی مصمم و جدی هستند
نادر.. در ۸ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۴۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷:
تو پاک پاکی از صورت ولیک از پرتو نورت
نمایی صورتی هر دم، چه باحسن و چه با بالا!..
روفیا در ۸ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۲۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۰۷ - حکایت آن شخص کی از ترس خویشتن را در خانهای انداخت رخ زرد چون زعفران لبها کبود چون نیل دست لرزان چون برگ درخت خداوند خانه پرسید کی خیرست چه واقعه است گفت بیرون خر میگیرند به سخره گفت مبارک خر میگیرند تو خر نیستی چه میترسی گفت خر به جد میگیرند تمییز برخاسته است امروز ترسم کی مرا خر گیرند:
یعنی بس جدی اند در امر بگیر بگیر!
جدی و گرم!
آنقدر جوگیر شده اند که ممکن است صاحب خر را به جای خر برند!
معلوم است هیجانات قوه تمییز را دچار خلل می کند!
گنجور خوان در ۸ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۲۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۵۹ - قصهٔ مکر خرگوش:
با سلام و تشکر بابت زحماتتان
فایل صوتی نصفه است
اگر امکان دارد فایل کامل را قرار دهید
باز هم ممنون
پوریا در ۸ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۰۰ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱:
این آهنگ توسط همایون شجریان در آلبوم رگ خواب به نام ابر می بارد اجرا شده.
پروانه در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۴۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴ - از خداوند ولیّ التوفیق در خواستن توفیق رعایت ادب در همه حالها و بیان کردن وخامت ضررهای بیادبی: