گنجور

حاشیه‌ها

رزا آزاد در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۰۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲:

معنای بیت اول و سوم چیست؟

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۵۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹:

آه اگر چون کمرم دست رسیدی به میانت
منظور سعدی بزرگ این است که عشق چونان دریایی است که به میانه کمرم رسیده است و دارم در دریای عشقت غرق می شوم و کاش دست من نیز به میانه تو می رسید
این هم شاهدی از سعدی:
ضرورتست که روزی به کوه رفته ز دستت
چنان بگرید سعدی که آب تا کمر آید
امیدوارم منظورم را درست رسانده باشم

خسته دل در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۳:

با سلام
میتوان شیخم به طعنه گفت حرام است می مخور گفتم به چشم گوش به هر خر نمیکنم را چنین تعبیر هم کرد که: شیخی به من گفت که می حرام است و نخور و من هم گفتم به چشم نمی خورم و من به هر خری گوش نمی دهم که بگوید می بخور و من بخورم

راضیه در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۳۶ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۵۷:

در خصوص بیت چهارم (یا چو مردان گام می باید ... ) باید به بیت زیر توجه شود : وصال دوست جستن از برای دوست آسان نیست که راه کعبه از خار مغیلان می شود پیدا به هر حال مطابق نظر صائب یا باید راه سخت عشق را رفت و خار بیابان را تحمل کردکه نتیجه این سختی رسیدن به وصال است یا از این راه منصرف شد و اجازه داد دیگران (رقیب )این راه سخت را بروند و پس از تحمل سختی به وصال برسند که نتیجه چنین انتخابی جز حسرت نخواهد بود.

پسند در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۰:

در بیت اول منظور از مستان هم می تواند افراد مست باشد و هم چشمان مست یار. دور نرگس هم ایهام دارد. می تواند دور تادور چشم باشد یا روزگار مستی چشمان یارباشد . شبیه این بیت خواجه حافظ است:
کس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت
به که نفروشند مستوری به مستان شما

راضیه در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۲۷ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۵۷:

‌در خصوص بیت هفتم ( روی تلخ بحر را ... ) توجه خوانندگان محترم را به بیتی از حافظ جلب می کنم : عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند

پسند در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۰۲ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۳:

مصراع پیشه یأجوج هوا سد سکندر وار باش به نظر می رسد اینگونه بوده: پیش یأجوج هوا سد سکندر وار باش
ضمنا مصراع چون ز نعم العبد وامانی سلیمانی مکن تلمیح دارد به آیه ی:وَوَهبنا لداوود سلیمان نعم العبد انّه اوّاب سوره ی ص آیه ی 30

سیدمحمدعلی حسینی در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۵۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱ - پادشاهی ضحاک تازی هزار سال بود:

چه قدر زیبا است این داستان وچه قدر مطابقت دارد با حقیقت عالم .دوستان عزیز تر از جانم اشاره فرمودندبه بعضی از تعابیر در مورد مارها وضحاک وچه خوش اشارت فرمودند به نظر این کمترین نیز این دوافعی همان رشوه وجاسوسی وسخن چینی میباشد که خورنده مغزهااست .از سایت ارجمند وآزاد اندیش وفخیم..پاینده باشید

علی در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۵۹ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰:

آری عجب نباشد گر در دلم نیایی

محسن سعیدزاده در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۰:

دونکته را تذکار ضرورت افتاد اول اینکه :حرمت موسیقی،یک امر سیاسی است.تحریم موسیقی نشاط جامعه را هدف گرفته وبرآن است تا...
نکته دوم - اینکه ما همیشه مبالغه میکنیم.ملای رومی و. راانقدر بلند میدانیم که ازدسترس خارج میشوند.در سخن علی علیه السلام افراط وتفریط هردو ،گوشه های جهالت خوانده شده اند

رضا در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:

می‌دَمد صبح و کِلّه بست سَحاب
الصبوح الصبوح یا اصحاب
غزلی بسیارزیبا وخیال انگیز که درهربیت آن صحبت ازشراب شده است. شادمانه زیستن،توجّه به زیبائیها ولذّت جُستن ازمظاهرطبیعت وعشقبازی پیام روشن این غزل ناب وامیدبخش است.
کِلّه: خیمه زدن،چادرزدن
سَحاب: ابر
الصّبوح: شراب صبحگاهی
اصحاب: یاران
معنی بیت: ای یاران ودوستان،صبح درحال پدیدارشدن است،اَبربربالای سرمان درحال خیمه زدن است ومارابه بزمی که آراسته دعوت می کند. بیائید تاریکی ها وجهالت ها را به شرابِ صبحگاهی ازدل بزدائید وروزخودرابامستی وشادمانی آغازکنید.
گداچرانزندلافِ سلطنت امروز؟
که سایه سایه ی ابراست وخیمه برلبِ جو
می‌چکد ژاله بر رخ لاله
المدام المدام یا احباب
المُدام: ایهام دارد هم به معنای بی وقفه وپیوسته هم به معنای شراب
احباب: مُحبّان، دوستداران، شامل هم عاشقان وهم معشوقان
نگاه کنید چگونه،آرایشگرطبیعت درحال آماده سازی بساطِ شادمانیست. ژاله وشبنم برروی گلبرگ ها ولاله هانشسته ولطافتِ آنها راصدچندان کرده است.ای محبّان وای دوستداران بی قفه وپیوسته شراب بنوشید وازاین زیبائیها لذّت ببرید.
صبح است وژاله می چکدازابربهمنی
برگِ صبوح ساز وبده جام یک منی
می‌وزد از چمن نسیم بهشت
هان بنوشید دم به دم می ناب
ازسوی چمن وباغ ودشت،نسیم دل انگیزبهشتی می وزد هان کجائید غفلت نکنید شرابِ ناب دمادم بنوشید وعاشقی کنید وشادباشید.
ساقیاجام دمادم ده که درسیرطریق
هرکه عاشق وَش نیامد درنفاق افتاده بود
تختِ زُمرُد زده است گل به چمن
راحِ چون لعلِ آتشین دریاب
زُمرّد: ازسنگهای زینتی سبزرنگ وگرانبها. دراین بیت به ضرورت وزن،بایدحرف "م" باسکون وحرف"ر"بدون تشدید خوانده شود.
راح: نام دیگر شراب
لعل: سنگ گرانبها ی سرخ رنگ
گل به زیبایی دراینجا همانندِ سلطان ِ باغ ودشت ودَمن، برتختِ سبزرنگ چمن تکیه زده است.
معنی بیت: ببین چگونه گل برتختِ زمرّدین ِ سلطانی باغرور وعشوه تکیه زده است، پس تونیزدست بکارشو وشرابِ لعلگون وسرخرنگ را دریاب وبه عیش ونوش بپرداز.
افسرسلطان گل پیداشدازطَرفِ چمن
مقدمش یارب مبارکبادبرسرو وسَمن
در میخانه بسته‌اند دگر
اِفتتح یا مُفتّح الاَبواب
افتتح: بگشای
مُفتّح الابواب: گشاینده ی درها
درچنین شرایطی خدایا میخانه هارابسته اند توکه گشاینده ی درهای بسته هستی کرمی کن تا دوباره درمیکده ها گشوده گردد.چراکه بابسته شدن درمیخانه ها،امکان ِ گشوده شدن درِخانه های تزویر ودروغ متصوّراست.
درمیخانه ببستندخدایامَپسند
که درخانه ی تزویر وریابگشایند
لب و دندانت را حقوق نمک
هست بر جان و سینه‌های کباب
دندانت: دراینجا باید حرفِ "ن" دوّم دندان نیز به سکون تلفّظ گرددتابه وزن شعرلطمه نخورد.
لب ودندان توآنقدربانمک هستند که برجان وسینه های سوخته ی عاشقان حق نمک دارند،حقوقی برگردنِ عاشقان دارند، صاحب اختیارند وهرکاری بخواهندمی توانند انجام دهند.عاشقان نمک پرورده ی توهستند. سینه های کباب شده ی عاشقان با لب ودندان تورابطه ی معنایی وصورتی دارند. سینه ی عاشق وقتی ارزشمنداست که کباب شود،کباب نیزوقتی دلپذیراست که نمک داشته باشد! پس دراینجانیز حافظ پارادُکس زیبایی رقم زده است. سینه وجان عاشقان ازحسرتِ لب ودندان ِ بانمک توکباب شده اند ومتقابلاًسینه ها وجانِ عاشقان که سوخته وکباب شده اند بدون نمکِ لب ودندان توبه دردی نمی خورند.
ای دل ریش مرا بالبِ توحقِّ نمک
حق نگه دارکه من می روم الّلهُ مَعک
این چنین موسمی عجب باشد
که ببندند میکده به شتاب
درچنین موسمی که طبیعت نیز باکِلّه بستن سحاب وبه تخت نشستنِ گل وچکیدن ژاله ووزیدن نسیم بهشتی، صاحبدلان رابه عیش وشادمانی دعوت می کند، بسته شدن درمیکده ها جای شگفتی دارد.! چرا وبه چه منظوری اینچنین به شتاب درمیکده هارا می ببندند؟ لابُد اینان شادی مردم رابرنمی تابند!
گفتم هوای میکده غم می بردزدل
گفتاخوش آن کسان که دلی شادمان کنند
بر رخ ساقی پَری پیکر
همچو حافظ بنوش باده ناب
"به روی کسی شراب خوردن" یعنی به عشق کسی یابه سلامتی وخوشی ِ کسی،یابه یادکسی شراب خوردن
اگرمی خواهی شادمان زندگی کنی وازنعمت های خداوندبهره ببری،تونیزهمانندِ حافظ به عشق ویادِ روی ِ ساقی گلچهره وپری اندام شرابِ خالص وگوارا بنوش
نغزگفت آن بتِ ترسابچه ی باده پرست
شادی روی کسی خور که صفایی دارد.

راستین معتبرزاده در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۰۲ دربارهٔ هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۰:

در بیت هفتم
مصراع دوم
زود باز آی که مُردم ز غم تنهایی _ درست است
نگاه کنید به دیوان هلالی جغتایی
به کوشش سعید نفیسی
انتشارات کتابخانه ی سنایی
چاپ دوم
صفحه ی 200
غزل 1_2_3_4
Rastinmotabarzade@gmail.com

رضا در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲:

میرمن خوش می‌روی کاندر سر و پا میرمت
خوش خرامان شو که پیش قد رعنا میرمت
میر:امیر وفرمان روا، استعاره ازمعشوق است.
خرامان: باناز واِفاده راه رفتن
خطاب به معشوق می فرماید: سرور وفرمانروای من خیلی خوش ودلستاننده راه می روی قربان ِ آن سر وآ ن پای زیبایت شوم
راه برونرم نرمک بانازواِفاده، که من پیش آن قامتِ دلربا بمیرم
گفته بودی کی بمیری پیش من تعجیل چیست
خوش تقاضا می‌کنی پیش تقاضا میرمت
پرسیده بودی که من کی وچه وقت می خواهم درنزدِ تو فدا توشوم، قربانت گردم چراعجله می کنی خیلی دلکش وزیباتقاضامی کنی من هم همزمان بااین تقاضا برایت می میرم
عاشق و مَخمور و مَهجورم بُت ساقی کجاست
گو که بخرامد که پیش سروبالا میرمت
مخمور: خمارآلوده
مهجور: هجران کشیده، جداافتاده
بخرامد: خرامان راه برود،باناز واِفاده راه برود.
"ساقی" مثل دراینجانیزمثل بسیاری ازغزلیّاتِ حافظ در جایگاهِ معشوق نشسته است.
من عاشقی هجران کشیده وخمارآلودهستم نیازشدید به دیداربامعشوق وجامی شراب دارم، به ساقیِ زیباروی دلربابگوئید کمی بانازوعشوه درمقابل چشمانِ من راه برود تا پیش قدوبالای دلکش اوبمیرم.
آن که عمری شد که تا بیمارم از سودای او
گو نگاهی کن که پیش چشم شهلا میرمت
به آن کسی که ازعشق به اویک عمریست بیمارهستم بگوئید فقط یک باربه سمتِ من نگاه کند تامن درمقابلِ چشمان ِ جذّاب ومستش بمیرم وازاین بیماری خلاص گردم.
گفته‌ای لعل لبم هم درد بخشد هم دوا
گاه پیش درد و گه پیش مداوا میرمت
شنیدم که گفته ای لب های سرخ ولعلگون من هم دردمی بخشد هم دارو، من هم به دردِ تونیازدارم هم به درمانت،گاه بادرد توبمیرم گاه بادرمان تو
خوش خرامان می‌روی چشم بد از روی تو دور
دارم اندر سر خیال آن که در پا میرمت
خیلی زیبا وبا نازوعشوه راه می روی امیدوارم ازگزندِ بدنظر وبدچشم محفوظ باشی
باچنین جلوه گری که می کنی دلم می خواهد کدرزیرقدم ها وپیش پاهایت بمیرم
گر چه جای حافظ اندر خلوتِ وصل تو نیست
ای همه جای تو خوش پیش همه جا میرمت
اگرچه حافظ استحقاق وشایستگیِ ورود به سراپرده وخلوتگاهِ توراندارد، امّا نه تنها خلوتگاهِ توبلکه همه جای تو،همه ی بارگاهِ توشامل (اندرونی وبیرونی) هجران ووصل تو،همه ی اندامهای زیبای تو وخلاصه آنچه که به تومربوط می شود خوش وزیباست برای همه ی آنهابمیرم.

ابوطالب رحیمی در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷:

حافظ بیت اول این غزل رو بسیار استادانه سروده و آرایه های ادبی زیادی رو در اون گنجونده:
بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است
بیار باده که بنیاد عمر بر باد است
بیا و بیار: جناس افزایشی
باده و باد: جناس افزایشی
قصر اَمل: اضافه‌ی تشبیهی
سخت و سست: تضاد
واج‌آرایی در حروف "س" و "ب"
ایهام در کلمه ی "باد"
عبارت "بر باد است" در مصراع دوم رو به دو صورت می تونیم معنی کنیم. نخست این که بنیاد عمر ما و مدت اون بسیار کوتاه و زودگذره و خیلی زود بر باد می ره و نابود می شه. حافظ می گه پس بیایید زمان حال رو با نوشیدن باده غنیمت بشمریم و اینقدر خودمون رو در آمال و اندیشه‌های آینده و حرص و طمعی که برای رسیدن به این قصر بسیار سست آرزوهای دور و دراز داریم اذیت نکنیم. پس عبارت "بر باد است" در معنای نخست به معنی زود گذشتن و نابود شدن عمر هست. اما معنای دورتر کلمه‌ی "باد" در عبارت "بر باد است" رو می تونیم به معنای نفس و دَم ترجمه کنیم. حافظ می گه همون طوری که انسان برای زنده موندن احتیاج به نفس کشیدن داره و بنیاد زندگی و عمر ما بر مبنای همین باد (= نفس کشیدن) هست و کسی که نفس نکشه می میره، باده نیز برای ما حکم همون نفس کشیدن رو داره. همونطوری که بدون نفس کشیدن نمی تونیم زنده بمونیم، با وجود این همه مشکلات و سختی‌ها بدون شراب و باده نیز نمی تونیم زندگی کنیم.

بهنام در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸:

1: (کسی را) دَم دادن= فریفتن. فکر کنم موضوع، تنفس مصنوعی نیست! گرچه حافظ تناسب "دمار" و " دم برآوردن" و "بر آوردم" رو دقیقا در ذهن داشته.
2: آقای امید= محدث: داروخونه نفت داره یا نه زیاد مهم نیست مثه اینکه.شما نتیجه ی خودت رو میگیری. همینجوری و بدون هیچ ارتباطی به کامنت شما،از شیخ اجل دو بیتِ آموزنده یادم افتاد:
دانی چه گفت مرا آن بلبل سحری
تو خود چه آدمیی کز عشق بی‌خبری
اشتر به شعر عرب در حالتست و طرب
گر ذوق نیست تو را کژطبع جانوری

فرخ مردان در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۵۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۷:

نتیجه گیری کردند عده ای از دوستان که حافظ شیطان پرست بوده! عجیب ترین استنباط از این غزل همینه.
اولا قسمت اول غزل لاف و گزاف شاعرانه ست و معنی لاهوتیه واقعی نداره ، اگرچه از داستانهای مذهبی استفاده کرده حافظ.منظورش هم در قسمت اول، نشون دادن سربلندی و آزادگیِ روحیِ یک آدمه تا قبل اینکه مصیبتِ عشقِ یار بسرش نازل بشه.
در قسمت دوم اظهار عشق به معشوق میکنه و میگه ببین اون روح بزرگ چجور اسیر و خار شده در مقابل این عشق تو. این تضاد قسمت اول و دوم ،عظمتِ ضربه عشق رو نشون میده.
دوما، آخه شیطان میاد بگه من بدبخت و اسیر شدم و غلام حلقه بگوش میخونه هستم؟. ای خدا، آخه چکار میشه کرد از دست این جیگر(گوشه مردم)؟!

shk clickmank در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۴۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸:

محض مزید اطلاع دوستانم
در استان فارس به قورباغه « بَک» هم می گویند.

فضه در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۹:

ای ریش خند رخنه جو یعنی منم سالار ده ...یعنی انسان به جای اینکه‌به دنبال رخنه یعنی گریزگاه باشد بیاید و‌قبول کند خداوند سالار این ده است

شمس تبریزی در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۱:

گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو
آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست
وان دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست
وان ناز و باز و تندی دربانم آرزوست
جانسوزِ حتی برای منی که علاقه ای به شعر ندارم همیشه این شعر را زمزمه میکنم

الف رسته در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۲۳ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۸:

بِنٓگوئی = نه بگوئی = نگوئی
در دوران قدیم جای پیشوند " ن" نفی را به این شکل هم می آورده اند

۱
۳۳۴۴
۳۳۴۵
۳۳۴۶
۳۳۴۷
۳۳۴۸
۵۶۵۷