گنجور

حاشیه‌ها

محمد هادی حیدری در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۳ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۳۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴۷ - ترجیح نهادن شیر جهد را بر توکّل:

یاهو
کاهل بی اعتبار" درسته نه "جبری بی اعتبار"
جبر و خفتن" درسته نه "جبرِ خفتن"
از ابیات بالاتر کاملن واضحه که مولوی داره میگه که جبر" و تمسک به جبر دستاویزی ست برای اینکه اشارات خواجه رو بینی زنی (بر نتابی ، سرپیچی کنی)
خواجه (مالک ، سرور ، صاحب) علاوه بر اینکه حرف هم میزنه (قران و ...) اشاره هایی هم داره که بی کلام معلوم میشه او را مراد
این اشاره ها همان احوال و دریافتهای هر فرده .
دست همچون بیل اشاره به لزوم کسب کردن داره همونطور که برانگیختن نیاز جنسی اشاره به درآمیختن است و الخ
چرا به اشاراتش گردن نمی نهی ، چون از سر تنبلی و کهالت ، جبر رو دست آویز قرار دادی
پس "جبر و خفتن"
پس "کاهل بی اعتبار"
اینها منطبق با لب مطلب این ابیاتِ

سید جواد در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۳ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۴۳ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد سوم » بار گران:

سلام. این شعر رو ستار در آلبوم اشک در آواز دشتی اجرا کردند.

علی عامری در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۳ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۲۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۵ - سبب رجوع کردن آن مهمان به خانهٔ مصطفی علیه‌السلام در آن ساعت که مصطفی نهالین ملوث او را به دست خود می‌شست و خجل شدن او و جامه چاک کردن و نوحهٔ او بر خود و بر سعادت خود:

درود بر شما
پاسخی که برای مطلب جناب وزیری نوشته شده است بی ارتباط به نکته ایست که ایشان تذکر داده اند. ایشان فرموده اند جوشد به چوشد تبدیل شود. چوشد هم همان معنای مکیدن و چشیدن دارد.

کمال داودوند در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۳ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۴۹ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۳۱:

بنده این رباعی را با دوستان به اشتراک گذاشتم وجمع این رباعی از 6684

گمنام-۱ در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۳ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۳۲ دربارهٔ سعدی » گلستان » دیباچه:

دیباچه می گویند از دیبا+چه ساخته شده است
جامه ابریشمین، واز آنجا که دیگر مانای دیبا روی است رخ است به بخش آغازین کتاب نیز گفته و میگویند.
علی الخصوص که دیباچه همایونش
به نام سعد ابو بکر سعد بن زنگیست

بهروز در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۳ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۰۵ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۳۴ - جواب:

تعین ها امور اعتباریست یعنی چی

وریا در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۴۶ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۲:

شیخ ابوسعید در طلب وادی استغنا هستند. البته استغراق در این وادی در ابیات دیگر نمایان میشود

نادر.. در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۱۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۵۹:

گر در طلب خودی ز خود بیرون‌آ..
مولوی

۷ در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۱۱ دربارهٔ سعدی » گلستان » دیباچه:

واژه دیباچه برگرفته از دبیره میباشد به معنی نگارش و خط که این را در دبستان-دبیرستان-دیوان و دیبا میبینیم.
دبیره خود دگرگون شده دیپی میباشد که در سنگنوشته های بیستون آمده است و از زبان داریوش گفته شده که "تو که پستر این دیپی را بخوانی کرده مرا باور کن و دروغش مپندار"
واژه دیپی را برگرفته از زبان بابلی میدانند.

نادر.. در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۵۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۰:

صد نکته شنید، چون نشد باز آنجا؟!..

گمنام-۱ در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۰۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۶:


به صد دفتر نشاید گفت وصف الحال کسانی که هر واژه ای را که همانندی در زبانهای اروپایی داشته باشد، یونانی اروپایی می خوانند
خود باختگانند. این نا آگاهان.

فرخ مردان در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶:

@حمیدرضا:
این "واج آوایی" که گفتید در زبان انگلیسی هم هست ونامش هست
alliteration مثل:
sweet birds sang softly’ ابنجا توضیح داده:
پیوند به وبگاه بیرونی

فرخ مردان در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۱۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶:

@علی ساقی:
ضمن تائید تفسیر شما از "شراب بر خاک ریختن" اضافه میکنم که این سنت قدمتی به اندازه آئین میترایی در خاورمیانه دارد (بازگرداندن خونِ خاک به خاک، به احترام مادرِ همه ما،زمین) واز جمله در دین زرتشتی هم که به نیاکان اهدا می شود. در سایر نقاط از جمله اروپا هم رایج بوده مثلا در بین قزاقها ونجیب زاده های پروس. در رُمان جنگ و صلح هم مجلسی از شراب نوشی نجبا همراه با شکستن جامها بر زمین توصیف شده.

۷ در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۳۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۶:

به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی
آگاهان واژه دفتر را از دیفتر یونانی میدانند که به معنی پوست میباشد مانند دیفتری

صالح در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۱۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۶:

معنی شعر رو کجا باید پیدا کنیم؟

فرخ مردان در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳:

بیت آخر اشاره به آیات قرآنی درباره سنگ زدن فرشتگان به شیاطین با شهاب سنکها ست از جمله:
(ملک/ 5)؛ «و به یقین، آسمان دنیا را با چراغ ها(=شهاب سنگ ها یی) آراستیم وآنها را سنگ هایی برای (راندن) شیطان ها قرار دادیم؛ و برای آنان عذاب شعله ی فروزان فراهم ساختیم.»

محمد در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶:

با سلام.در مصراع اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت چنانچه قصد استفاده از تصحیح مذکور رو دارید مصراع دوم باید به این صورت باشه باقی همه بی حاصلی‌ و بوالهوسی بود.با تشکر

فرخ مردان در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳:

@حمید رضا:
اگر" آفتابِ مِی" خونده بشه از زیبایی معنایی بیت خیلی کم میشه و در حقیقت جمله شرط و جواب شرط یه مطلب رو تکرار میکنن که:
" اگردر نیمه شب شراب خواستی، برو شراب بخور!"
اما با قرائت معمول ( "آفتاب میباید") ، خواننده در مصرع دوم رازِ داشتنِ آفتاب نیمه شب رو از زبون شاعر میشنوه که "بسراغ مِی رفتن" هست. و مطمئن هستم منظور حافظ این دومیست.

گمنام-۱ در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۵۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۱:

چندمین ؟ بابک گرامی؛
کمگوی و گزیده گوی چون در
چنانکه شیوه شماست.

رضا در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۲:

نـکـتـه‌ای دلـکش بـگـویم خـال آن مـَـــه‌رو بـبـیـن
عقل و جان را بـستـه‌ی زنـجیـر آن گیـسو ببــیـن
این غزل را حافظ در ستایش شاه منصور که پادشاهی شجاع ودلیر وبسیاروطن دوست بوده سروده است. همچنانکه ازحافظ سراغ داریم غزل راآمیخته به نکته های عرفانی نموده وبارمعنایی غزل راغنی سازی نموده است. حافظ برای شاه منصور قصیده و اشعار دیگری نیز دارد و مدح او نه ازروی تملّق ومصلحت اندیشی،بلکه از صمیم قلب و از روی ایمان و به خاطر شجاعت و شهامت و مردانگی های اوصورت گرفته است. گویند شاه منصور در سال 795 در جنگی که با تیمور کرد تا قلب لشکر و سراپرده ی ِاو پیش رفت و تیمور با چادر زنانه از خیمه فرار نمود!. سرانجام شاه منصور در جنگ با تیمور به شهادت رسید.
"نکته" هم به نقطه ی خال اشارت دارد وهم به معنای مطلبی ظریف ولطیف ونغزاست.
معنی بیت: گوش کن یک مطلب نغز ولطیف برایت بگویم خالِ خیال انگیز آن خوش سیمای دلستان راببین. ببین که چگونه عقل وجان وهوش تسلیم جاذبه وکششِ اوشده ودرحلقه های زنجیرگیسوی نگار به بند کشیده شده اند!
مطلبِ دلکش که شاعر ازآن به عنوان نکته یادکرده همین فرآیندِ سِرّآمیزوخیال پرورعشق است که درهمه حال برعقل وجان ودل غالب است. جهان وهرچه دراوهست ازابتدای خلقت یک سِیرتغییروتکامل راپیش گرفته وبی وقفه همه چیز درحالِ تغییر ودگرگونیست الّا عشق وجاذبه های زیبایی که ازابتدا به همان سیاق بوده وبنظرمی رسد تاجهان ِ هستی باقیست،عشق وعشقبازی نیزهمچنان درتجلّی خواهدبود.
دراَزل پرتوحُسنت زتجلّی دَم زد عشق پیداشد وآتش به همه عالم زد
شاید"خال آن مَه روببین" اشاره به خالِ صورتِ شاه منصور بوده باشد،امّااین همه ی ماجرانیست. فلسفه ی توجّه کردن به "خال" بحثِ مفصّلی درعالم عرفان است. شکل ِ ظاهری "خال" شبیهِ یک "نقطه" است البته فقط شباهتِ ظاهری نیست بلکه درمعنا نیزهمانندِ "نقطه" هست وهمین شبیهِ نقطه بودن ازلحاظ ظاهر وباطن است که آن رااینقدراسرارآمیز وجادویی کرده است. برای درک درست این نکته،نقطه راازمنظر (خطّاطان)خوشنویسان نگاه می کنیم. درعرصه ی خوشنویسی همه چیزازنقطه آغازمی شود. نقطه معیار وسنجش ِ ضخامت وباریکی واندازه ی طول وعرض ِ حروفات وکلمات است. برای مثال الف ازکشیده شدنِ "نقطه"به سمتِ پائین به اندازه ی سه نقطه خَلق می شود.اندازه ی هرنقطه نیزمیزان پهنای نوکِ قلم ِ نویسنده است. و"ب" ازکشیده شدن یک نقطه درطول به اندازه پنج نقطه و"ب" کشیده یابزرگ، به اندازه ی هفت الی یازده نقطه شکل می گیرد. تمام حروف وکلمات از"نقطه" زائیده می شود وبه عبارتی نقطه به مثابهِ نطفه هست. بنابراین نقطه مرکزوحدتِ وجودِ کلمات است وتمام کلمات ازآن تکثیرمی شودودرنهایت خط تولیدمی گردد. خداوند درنظرگاهِ عارفان همانند"نقطه" هست به این معناکه همه چیزازاوشکل گرفته وکثرت یافته است.
"خـط" در فرهنگِ عرفانی، مـَدار تمام کثـرات و تعیّنات است و "نقطه" وحدتِ کثـرات و مبـدأ کثـرت است. حالا نقطه ی "خال" نیز درزیبایی همین جایگاه رادارد وتداعی کننده ی نقطه ی وحدت است.
یعنی زیباییِ رخسار ازنقطه ی "خال" تکثیرمی شود. اگرتوجّه داشته باشیم هنگامی که به رخسارکسی نگاه می کنیم اگردرصورتِ اوخالی وجود داشته باشد آن خال کانونِ توجّهِ ما واقع می گردد،گویی که خال، اجزاءِ پراکنده ی زیبایی رابه یکدیگرپیوندمی زندوبه آنها وحدت می بخشد.
مَدارنقطه ی بینش زخال توست مرا
که قدر گوهریکدانه جوهری داند.
عیبِ دل کردم که وحشی وضع و هرجایی مباش
گـفـت : چـشم شیـرگـیـر و غـنـج آن آهـو بـبـیـن
غـَنـج :غمزه وکرشمـه ، اَداهای فریبنده ونازکردن
وحشی وضع: کسی که به هیچ روی آرام وقرارندارد وبی تابی می کند.
"شیـرگیـر": قوی ترازشیر شکارچیِ شیر
معمولاً شیـر آهو را شکار می‌کند ، در اینجا چشم آهو است که شیر را شکار می‌کند.ازدلِ هرجایی وعاشق پیشه ی خود ایرادگرفتم که چرا اینقدرهر جایی هستی وهمانندِ وحشی ها غیرقابل کنترلی؟ آرام بگیر ومطیع ورام باش پاسخ داد: عشوه ها وحرکاتِ دلبرانه ودل ستاننده ی آن دلبرآهووَش راببین که چگونه وسوسه انگیز وفریبنده اند! گیرایی ِچشمان آن دلبر آهووَش رانگاه کن که قدرتِ شکارکردنِ شیر وازپای درآوردنِ او را هم دارند!
حافظ رندانه پاسخی ازجانبِ دل به خودش می دهد که دلیلِ هرجایی بودنِ دل را بپذیرد وقانع گردد.اورانکوهش نکندو به دل حق بدهد واورا بیشتر ازپیش درک کند.
به آهـوان نــظـر شیـر آفـتــاب بـگیـر
به ابروان دوتا قوس مشتـری بشکن
حـلـقـه‌ی زلـفـش تـمـاشـاخـانـه‌ی بـاد صـبـاست
جان صـدصـاحـب دل آنـجـا بسته‌ی یک مو ببیـن
معنی بیت: حلقه های توبرتوی گیسوی یارتماشاگه نسیم سحرگاهی ِ صباست. بادصبا هرروزصبحگاهان،مشتاقانه به این تماشاگهِ خیال انگیز سرمی زند ازعطروبوی ِ آن سرمست شده ودرمیانِ حلقه های معطّربه سیروسیاحت می پردازد،باتارها وحلقه های گیسوی یاربازی می کند.حافظ بگونه ای ماهرانه صبا رادر این تماشاخانه جای داده که گویی صبانیز عاشق این تماشاگه شده ونمی تواند روزی ازسرزدن به این جلوگاهِ رویایی خودداری کند.
درهرحلقه ای جانِ صدها عاشقِ شیداراببین که چگونه به بندکشیده شده اند!
تردیدی نیست که همه ی این جانهایی که به بندکشیده شده اند عاشقانه ومشتاقانه پای به این تماشاخانه گذاشته اند! اصلاًتماشاخانه معمولاً جائیست که تماشاگران از روی اشتیاق وعلاقه می روند نه ازروی اجبار وبی میلی. ضمن ِ آنکه ازلحاظ فیزیکی وساختمانی نیزتماشاخانه باحلقه های گیسو تناسبِ زیبایی دارد. به استنادمستنداتِ تاریخی، در قدیم تماشاخانه ها واَماکن عمومی را گرد و حلقوی می‌ساخته‌اند. هنوزهم تماشاخانه های پهلوانان و معرکه گیران وشاهنامه خوانان خیابانی وکلاًتئاترخیابانی بصورتِ گردهم آیی شکل می گیرد. حقیقتاً عملکردِ حافظ درانتخابِ واژه هاوخَلقِ مضامین ِ بکروخیال انگیز تماشائیست.
گفتی که حافظادل سرگشته ات کجاست؟
درحلقه های آن خم ِگیسونهاده ایم.
عابدان آفتاب از دلبـر ما غافلند
ای ملامت‌گـوخـدارا رومـبـیـن آن رو بـبـیـن
عابدان آفتاب: خورشیدپرستان استعاره ازظاهربینان
رومبین: ظاهر رامبین
آن روببین: آن روی سکّه راببین
معنی بیت: خورشیدپرستان که به مذهبِ خویش می نازند وچنین می پندارند که معبود ومحبوبِ آنها چون منبع ِ نور وروشنائیست ازهمه ی معبود ها برتراست،آنها ازمحبوب ومعشوق ِ ما غافل وبی خبرهستند. ای سرزنش کننده ی ِ طریق عشق، ظاهرمبین مباش وآن روی سکّه رانیزببین.
معبودِ ما همان کسیست که نورخورشید وماه وستارگان وهمه ی کائنات ازجانبِ اوست. اوجانِ همه ی هستیست وآفتاب وهمه ی سیّارات وستارگان که اینچنین نورافشانی می کنند تنها یک فروغ ِ رویِ منوّر اوهستند.
شهسوارمن که مَه آئینه دار روی اوست
تاج ِخورشیدِ بلندش خاکِ نَعلِ مَرکب است
زلـف دل دزدش صـبــا را بــنــد بـر گــردن نهاد
بـا هـــواداران رهـرو حـیـلـه‌ی هندو بـبـیـن
هندو: مردسیاه، درآن روزگاران، راهزنان راهندو می گفتند. حافظ به جهتِ دل دزدبودن، زلفِ سیاه راهندوگفته است. کنایه از زرنگی وچابکی درربودن دل است.
معنی بیت: زلفِ دلستاننده ی دلبرچه جادو وچه جاذبه ای دارد که صبا رانیز اسیر وشیدای خودکرده است.جادویی که اَمرمَحال راممکن می سازد. بستن ِ گردنِ نسیم درحقیقت غیرممکن است! امّا جادوی زلفِ دلبرحافظِ محال اندیش، ازعهده ی آن برآمده وبندِ تعلّق برگردنِ صبا افکنده است. پس بی دلیل نیست که هرروزبه تماشاخانه ی حلقویِ زلفِ یارمی پیچد وسردرکمندش می نهد.
ترفند وحیله گری این زلفِ سیاه راببین که بادوستدارانش چگونه رفتارمی کند وچه راحت آنهارااسیروگرفتارمی کند!.
هم جان بدان دونرگس جادونهاده ایم
هم دل بدان دوسُنبل گیسونهاده ایم
این که من در جست و جوی او ز خود فارغ شدم
کس ندیده‌ست و نبیند مثـلش از هر سـو بـبـیـن
این بیت اشاره مستقیم به شاه منصوراست.
دلیل اینکه من این همه من سنگِ اورابه سینه می زنم وبه دنبالِ پیداکردنش، ازخودبیخودشده وعاشق وشیفته ی اوشده ام بیجانیست.
ازهرطرف که اورانگاه کنی، ازهریک ازویژگیهای اوسخن بگویی،هرطورکه اورا قضاوت کنی،هیچکس را (دروطن پرستی،شجاعت وجنگجویی) همانندِ اونخواهی یافت.
حـافـــظ اَر در گوشه‌ی محراب می‌نـالـد رواست
ای نـصـیـحـت‌گـو ! خـدا را ؛ آن خــم ابــرو بـبـیـن
محراب : جائی در مسجد که سقف آن قوسی وکمانی شکل است و امام جماعت در آنجا نـمـاز می‌گزارد.
معنی بیت:
حافظ اگر درگوشه ی محراب به دعا وزاری پرداخته وشب وروزناله وافغان می کند بی سبب نیست ای نصیحت گو که مراازاین کار منع می کنی محض رضای خدا کیفیّتِ کمانِ ابروانِ اوراخوب نگاه کن،آیا توبه من حق نمی دهی؟ جاذبه وکشش ِ محراب گونه ی آن ابرو، مرا وادارساخته که به گوشه ی محراب پناه بیاورم وبه تضرّع وناله بپردازم؟ بااین کارآلام درونی ام اندکی تسکین می یابد!
حافظ با بست درنشستن درگوشه ی محراب، آتش اشتیاق به ابروان معشوق را دردل فرومی نشاند وبادیدن ِ قوس وکمانِ محراب،خاطره ی کیفیّت ابروانش رادرجان ودل خویش زنده نگاه می دارد.
درنمازم خم ابروی توبایادآمد
حالتی رفت که محراب به فریادآمد
از مـراد شاه مـنـصـور ای فـلـک سـر بـرمـتــــاب
تـیــزی شـمـشـیـر بـنـگـــر ،
قوّتِ بازوببین
مـُراد : خواسته ، آرزو ، کـام
مـعـنـی بـیـت : ای چرخ فلک ای آسمـان، خواسته ها وآرزوهای شاه منصوررابرآورده کن وازاین اَمرسرپیچی مکن که اوشایستگی ِ دستیابی به آرزوهایش رادارد، تیزی وبُرندگیِ شمشیـر و زور بازوی ِ فوق العاده یِ اورا نـگاه کن.
سپهردورخوش اکنون کند که ماه رسید
جهان به کام دل اکنون رسدکه شاه رسید

۱
۳۳۴۵
۳۳۴۶
۳۳۴۷
۳۳۴۸
۳۳۴۹
۵۶۵۱