محمدحسین در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۰۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶:
"باور از مات نباشد" به معنی از ما باور مکن است؟
احسان در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۲۶ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۱۰ - حکایت در معنی عزت نفس مردان:
با عرض سلام . معنی مصرعی که گفته (( به خیل اندرش دختری بود خرد )) یعنی دخترکی نظرش و خیالش بود ؟؟؟
و قسمتی که بیان کرده (( که آخر تو را نیز دندان نبود؟ )) چه معنی میده؟؟
خیلی ممنون
مهرشاد اصغری در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱:
اگر بخواهیم خیال را دورتر پرواز دهیم، حتی ممکن است در نگاهی ایهامی در بیت زیر، {لیلی} تقابل با {سحر} را به ذهن متبادر کند، که در این صورت با واژه ی {برق} ایهام خواهد داشت:
برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر
وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد
شاید بتوان این شگرد را {ایهام در ایهام ترجمه} نام نهاد: چراکه لیلی، {لیل} را به معتای شام(شب) به ذهن متبادر می کند و شام، برق و درخشش را، که با برقی که در بیت آمده تناسب دارد.
آرش در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۵۵ دربارهٔ سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۱۶ - داستان باستان:
در بعضی نسخه ها به جای پیکار آمده است پرگار و پرگار به معنای طرح و نقش اولیه است یعنی به نقش و طرح اولیه من که توسط خدا ایجاد شده ایراد میگیری و از خدا که در حقیقت نقاش این کائنات و جهان است عیب میگیری و عیب خدا را داری نمایان میکنی و هشدار میدهی اما در برخی نسخه ها پیکار آمده است به معنای جنگ یعنی در این جنگ لفظی و ایراد به من آگاه باش که داری از خدا ایراد میگیری
مجتبی در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۴۱ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸:
وزن شعر (مفعول مفاعلن مفاعیلن) می باشد.
اسماعیل اسدی ده میراحمدی در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۳۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۷:
سلام بر همه عزیزانم
در کنسرت تاجیکشتان حضرت استاد شجریان این بیت رو بدین شکل میخونن
دور شو از برم ای ذاهد و افسانه مگو....
ولی تو نوشتار بالا واعظ نوشتید، گمون کنم ذاهد درست باشه هرچند بزرکان میتونن نظر بدن ،سرافراز و شادکام باشید
لوتوس در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۳۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۵:
دوستان از نظر عرفان و فلسفه این عقل است که عاشق می شود و از سود و زیان دنیوی دست میکشد در اینجا هم منظور شیخ اجل نهیب زدن به عقل و شخص عاقل است و میگوید وقتش رسیده که حساب و کتاب های خسته کننده دنیا را رها کنی و به سوی کمال حرکت کنی و این کار میسر نمیشود مگر با عاشق شدن
به قول مولانا: عقل بازاری بدید و تاجری آغاز کرد/ عشق دیده زان سوی بازار او بازارها
سلیمی در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۱۵ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۳۹ - لطف حق:
سلام ودرود بر روشنی خواهان وروشن اندیشان مخصوصا سراینده ای این مثنوی سترگ مرحومه بانوی روشندل پروین اعتصامی.
باید بگویم که با توجه به اینکه تمام آنچه را که این بانوی شعر و ادب پارسی دراین مثنوی از وحی خداوند به مادر موسی وهم چنین داستان نمرود آورده است در زبان قرآن وحدیث نیامده است اما آنچنان وحی الهی به مادر موسی را زیبا ودل نشین تفسیر کرده که لاجرم بر دل می نشیند وحظ فروان بر مشام جان خواننده وارد می سازد که زنگار درون میزداید روحش شاد ورضوان الهی همرای او باد.
ادیب ناصری(آسمون) در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸۳:
با سلام و عرض ارادت خدمت ادیبان ایران زمین .
به نظر بنده در مصرع اول بیت هفتم مردی کرم ز آغاز گو صحیح است .به دلیل اینکه : چون در مصرع دوم میگه این بی ملولی که از دیدن او بهم دست داده که همه جا خوش و خرمم که اگه از هر طرف این حال و احوال بر من بخواد بسته بشه اونقد این حس و حال لذت بخشه که یه روزن از غیب پیدا میکنه و غالب میشه بر من پس وقتی در اون مصرع میگه حرف از این حال هوا واسم بگو دلیلی نداره دوباره پشتش بگه مر دیگرم زاغاز گو . میگه : مردی کرم ز آغاز گو یعنی مردی و کرم داشته باش (خیلی مردی مرام بزار باز کرم و لطف کن - کرم گفتن - )و از اول بگو شرح این بی ملولی و حس و حال خوب و واسه من که گوشم سنگیینه و خنگ و کودنم
سیدغلامعباس موسوی نژاد در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۴۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷:
به عقیده بنده بیت آشنایی نه غریب است که دل سوز من است را اشتباه نوشته اند وخواننده هم اشتباه می خواند. باید اینگونه نوشته شود. آشنایی نه ، غریب است که دل سوز من است . و معنی اش این است که آشنایان نه، بلکه غریبه ها هم دلسوز من شده اند که در بیت دوم نیز بازتر وروشن تر اشاره می کند
الهام در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۱:
بیت یکی مانده به آخر ، همان سماحت (سَ حَ ) درست است به معنی
جوانمردی ، بلند همت و بخشندگی
الهام ابراهیمی در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۲۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵:
با سلام ، این شعر با صدای مهرداد هویدا با آهنگی به همین نام در آلبوم رومی 1 موجود است
کرمانشاهی در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۳۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۳۷ - حکایت مارگیر کی اژدهای فسرده را مرده پنداشت در ریسمانهاش پیچید و آورد به بغداد:
لنگ و لوک و خفتهشکل و بیادب/ سوی او میغیژ و او را میطلب
درستِ مصرع اول به این صورت است:
لنگ و لوک و چفتهشکل و بیادب
چَفت در کُردی به معنی کج است. ما در کرمانشاه این کلمه را برای قیافه های بدترکیب و بدقواره بکار می بریم.
ابراهیم در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۵:
مولوی این غزل را به احتمال زیاد از این رباعی ابوسعید ابوالخیر الهام گرفته؛
ای نه دلهٔ ده دله هر ده یله کن
صراف وجود باش و خود را چله کن
یک صبح با خلاص بیا بر در دوست
گر کام تو بر نیامد آنگه گله کن
سینا فاتحی در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۰۱ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۳۱:
شاید قضیّه طرابلس یا خندق طرابلس اینگونه بوده که عدّه ای از صلیبیان یا همه صلیبیان یا عدّه ای از مسیحیان، عدّه ای از مسلمانان و عدّه ای از یهودیانو اسیر کرده بودن و به زور، به کار یا کارِ سخت، وا می داشتن.
همچنین شاید مطالعه لینکِ
پیوند به وبگاه بیرونی">پیوند به وبگاه بیرونی
که درباره یهود هست، سودمند باشه و شاید مطالبِ موجود در لینکِ
پیوند به وبگاه بیرونی">پیوند به وبگاه بیرونی
درست باشه، چون شاید وب سایتِ ((حوزه)) 1 وب سایتِ دینیِ معتبر باشه.
بنابراین شاید عباراتِ ((اسیر فرنگ)) و ((طویله نامردم)) و ((بیگانگان)) صحیح باشن و شاید عباراتِ ((اسیر فرنگ)) و ((طویله نامردم)) و ((بیگانگان)) مربوط به بدی کردنِ اون صلیبیان یا اون مسیحیان به عدّه ای از مسلمانان و عدّه ای از یهودیان یا بدی کردنِ همه صلیبیان یا عدّه ای از صلیبیان یا عدّه ای از مسیحیان و عدّه ای از یهودیان به عدّه ای از مسلمانان در طول تاریخ یا بدی کردنِ همه صلیبیان یا عدّه ای از صلیبیان یا عدّه ای از مسیحیان و عدّه ای از یهودیان در حقّ اسلام در طول تاریخ باشن.
بعل در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۷:
کاملا واضحه که شعر مصاحبه شیطان با حافظ میباشد.
یکم تفکر و مطالعه بکنید مشاهده میکنید که تنها کتاب مقدس قرآن نیست و نبوده تورات و انجیل هم مقدس هستند و ملک بودن شیطان از تورات ذکر شده.
مشخصا حد و اندازه شیطان در اصول تفکر و تعمل و مرام عشق بیشتر از حد تفکر سطحی دوستانی که خوار شمردن بوده و هست.
استعاره به داستان عرش میباشد مَلَک :فرشته منطقی تر از پادشاه است
Golnar در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۳۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۳۰ - تصدیق کردن استر جوابهای شتر را و اقرار کردن بفضل او بر خود و ازو استعانت خواستن و بدو پناه گرفتن به صدق و نواختن شتر او را و ره نمودن و یاری دادن پدرانه و شاهانه:
تصحیح بر نویس احولا به بر نویس احوال
رضا در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۹:
کنون که در چمن آمد گل از عدم به وجود
بنفشه در قدم ِ او نهاد سر به سجود
عَـدم : نیستی ونبودی، زمانی که هستی آفریده نشده بود.
گویا ایّام گل وموسم بهاراست که شاعرصحنه ی خیال انگیزی ازرویش گلها را درپس زمینه ی غزل خویش به سرانگشتان سحرآمیز به تصویرکشیده است.
معنی بیت:
حالیا که به دستِ خالقِ زیبائیها، گل سرخ ازگودال ِ نیستی،نرم نرمک پای به چمنزارگذاشته وشکوفته است.حال که می بینی بنفشه به احترام ِ فرّوشکوه ِ او سر به زیر قدم های اونهاده است....ادامه ی جمله دربیتِ بعد:
بنوش جام ِ صبوحی به نالهی دف و چَنگ
بـبـوس غَبغبِ ساقی به نغمهی نی و عود
تونیزدست بکارشو وغفلت مکن.شرابِ صبوحی که درصبحگاهان می نوشند به آواز چنگ ودف بنوش وبر صورتِ ماهِ ساقی به آواز نغمه وآهنگ نی وعود بوسه زن وبه عیش وشادمانی بپرداز که این موسم پایدارنخواهدماند.
به دور گل منشین بی شراب و شاهد و چنگ
که همچو روز بـقـا هفتهای بـُـوَد مـعـدود
دور: ایهام دارد ا-دوران ،فصل"دورگل" کنایه از بهار است 2- گِرداگِردِگل
شاهد : معشوق زیبارو
روز بـقـا : روز زیستن ، در بعضی نسخهها دور بقا آمده که به معنی مدت عمر و حیات است.
مـعـدود : محدود،قابل شمارش ، انگشت شمار و زودگذر
معنی بیت: زیرک وهوشیارباش وهنگام بهاریابه گِرداگِرد گل، بدونِ شراب و موسیقی وبی حضورِ معشوق منشین که بهار هم مانند عمر آدمی زودگذر است. تا فرصت شادی هست به مستی و شادی بپرداز.
گل بی رخ ِیارخوش نباشد
بی باده بهارخوش نباشد
شد از خروج ریاحین چو آسمان روشـن
زمین به اختر میمون و طالــع مسـعود
ریاحین : جمع ریحان ، گلها
خروج ریاحین : رویشِ گلها
میمون : مبارک ، خجسته ، سعد
طالع : بخت و اقبال
مسعود : خجسته و نیک
معنی بیت:
بارویش ِ گلها وشکوفا شدن ِآنها، زمین همانندِ آسمان روشن شده است. گلها مثل ستارگان چشمک می زنند.
، بدین معنی که با روئیدن گلها ، زمین هم مانند آسمان با داشتن گلها که ستارگان خوشبختی هستند ، روشن شده است .
گلها به ستارگانِ خوشبختی تشبیه شده اند وهمچون آسمان ، زمین نیزبه برکتِ موسم بهار بخت واقبالی خجسته پیداکرده است وتورا به شادی وعیش وعشرت می خواند.
بهار وگل طَرب انگیزگشت وتوبه شکن
به شادی رخ گل بیخ ِ غم زدل برکن
ز دستِ شاهدِ نازک عـذار عیسی دم
شراب نوش و رها کن حدیث عاد و ثـمود
عذار : چهره ، قسمتی از چهره که در آن مو میروید
عیسیدم : جانبخش ، زنده کننده ، گویند که یکی از معجزات حضرت عیسی دمیدن در مردگان و زنده کردن آنان بود.
حدیث : 1- روایت 2- داستان وماجرا عاد : یکی از اقوام قدیم عرب ساکن جزیرهی عربستان که در زمان "هود" می زیستند و چون پیامبری او را نپذیرفتند و از فرمان او سرپیچی کردند ، آنها را نفرین کرد ، پس باد صرصر آنها و کشورشان را نابود کرد.!
ثـمود : یکی از اقوام قدیم عرب که بین شام و حجاز در حدود موصل امروزی زندگی میکردند ، "صالح " از میانشان به پیامبری رسید ، چون از او معجزهای خواستند ، حضرت "صالح" شتری از کوه برایشان بیرون آورد که این شتر برایشان برکت آورد ، اما آن قوم به بهانهی اینکه اگر شتر از آب چشمه بخورد ، آب چشمه کم و خشک میشود دست و پای شتر صالح را بریدند ، پس دچار عذابی وحشتناک شده ونابودشدند!
(امیدواریم کشورهایی مثل آمریکا وانگلیس وروسیه که این همه مرتکبِ جنایت های وحشتناک می شوند بزودی به سرنوشتِ "عاد وثمود" دچارگردند)
معنی بیت:
اکنون که موسم ِبهاراست تافرصت داری، ازدست معشوقِ لطیف چهرهیِ جانبخشی شراب بنوش وخوش باش. ماجرای قوم ِعادثمود رابه کناری نِه. ازآنها صحبت نکن،حیف است که اوقاتمان درحال سپری شدن است فقط به عیش وعشرت بپرداز.
حافظ صمیمانه به ماتوصیه می کند که ازبحث وجَدل های قدیمی ِ بی ثمر ومَلال آورپرهیزکنیم، به جای عاد وثمودازگل وبلبل وبهاربگوئیم وبرغبغب ساقی بوسه زنیم وبامعشوق خوش بگذرانیم. حافظ دراین بیت برهمه چیزشوریده وعصیانگرانه همه چیز را برهم می ریزد تاهمه چیز را دوباره ازنو بنیاد کند. اووقتی مشاهده می کند که مردم برسر چه چیزهایی بیهوده وقتشان راتلف می کنند، احساس مسئولیت می کند،حیفش می آید که زمان ووقتِ مردم برای بیان ِ اینکه عاد وثمود درهزاران سال پیش چه کردند وچه شد صرف شود!
چه جای شکروشکایت زنقش نیک وبداست
چوبرصیفه ی هستی رقم نخواهدماند!
جهان چو خُـلـدِ برین شد به دور سوسن و گل
ولی چه سـود که در وی نـه مـمـکن است خـلـود
خُلدِبرین :بهترین نقطه ی بهشت
خلود : همیشگی وجاودانگی
به برکتِ رویش ِ سوسن و گل سرخ وفرارسیدنِ بهار،جهان همچون بهشت جاویدان شده است ، لیکن چه سود که این وضعیّت پایدارنخواهدماند ورهزنان دی وبهمن بی اَمان به تاراج ِ این سرسبزی خواهندتاخت.
ذخیره ای بنه ازرنگ وبوی فصل ِ بهار
که می رسند زپِی رهزنانِ بهمن ودی
چو گل سـوار شـود بر هـوا سلیمان وار
سحر که مرغ درآید به نغمهی داوود
منظوراز:"سوارشدن گل برهوا به شیوه یِ سلیمان" کنایه از روئیدن ِ گل برشاخه هست. ضمن ِ آنکه تلمیحی نیز به داستان ِتخت ِسلیمانست که برروی هوا حرکت می کرد. "گل سُرخ" نیز دراینجا به مَددِ لطافتِ اندیشه ی حافظ، همچون سلیمان، درعرصه ی چمنزار فرمان روایی می کند وتختِ پادشاهی اش برهوا سوارمی شود وبنفشه به احترامش سربه سجودمی نهد.
تختِ زُمرُد زده ست گل به چمن
راح چون لعل آتشین دریاب
زُمرُد به ضرورتِ وزن بدون ِ تشدید ومیم ساکن خوانده می شود.
سلیمان وار : به شیوهی سلیمان ،
مرغ : بلبل
نغمه : آواز
داوود پدر حضرت سلیمان که صدای خوبی داشته و آوازهای او معروف است.
معنی بیت: آن هنگام که گل(نمادِمعشوق) همچون سلیمان برهوارسوارمی شود، شکوفاشده وبه نسیمی به رقص درمی آید، وصبحگاهان که بلبل (نمادِعاشق) آوازِ خوش ِهمچون آوازداودی سرمی دهد.....ادامه ی جمله دربیتِ بعد:
به باغ تازه کن آیـیـن دیـن زردشـتی
کنون که لاله بر افروخت آتـش نمرود
آیین : رسم ، شیوه،مذهب ودین
آتش ِنمرود : لقب آتشی بزرگ که نمرود فرمانروای بابل برافروخت و ابراهیم را در آن افکند ولی گویندآتش به اَمرخدا مبدّل به گلستان شد.
در این بیت،حافظ خلّاقیّت ِ بی نظیری نشان داده و تشبیهِ بسیارجالبی خَلق کرده است .چمن زار را لاله(نمرود) به آتش کشیده،(همه جاسرخ است) امّا به اراده ی خالق ِ زیبائیها،آتش سردشده وچمن زاربه گلستانی مبدّل شده وگل سرخ(ابراهیم ِچمن زار) نجات یافته است. امّاخلّاقیّت هنوز تمام نشده ودرحال ِ فَوَران واوج گیریست! دراین غزل که بزم پیامبرانست ،عیسی سلیمان وداود ،هود ،صالح وابراهیم حضور دارند جای یک نفرازپیامبران جهانی خالیست!. حافظ که ارادتِ خاصّی نیز به زردشت داشته وهمه جابااحترام قلبی ازاویادکرده، حیفش آمده دراین بَزم ِ روحانی، این انسانِ اندیشه گرا ،صلح دوست وپاک باطن حضورنداشته باشد. بنابراین حافظ چمن زار رابا سُرخی گل ِ لاله به آتش کشیده وبه استقبالِ این پیامبرایرانی ِ نیک پندارنیک گفتار ِ نیک کرداررفته است.
معنی بیت:
اکنون که چمن زاران رالاله به آتش کشیده و دشتی از آتش شکل گرفته است، آئین دین نیاکانمان،دین ِ زرتشتی را زنده کن وبه رسم ِ زردشتیان،گِرداگِردِ این آتش(گلستان) به نوشیدن شراب بپرداز .
حافظ دراین غزل بایادکردن ونام بُردن از تعدادی پیامبر که به صلح دوستی، انسان دوستی وعشق ورزی به انسانیّت وپرهیزازجنگ وجَدل شهرتی جهانی دارند، باشهامت وشجاعتی فیلسوفانه، ارچارچوبِ مرز ومذهب وتعصّب خارج شده وازدیدگاهِ جهان شمول ِ خود پرده برداری می کند. حافظ به هیچ کس وهیچ مَسلک ومذهبی، تعصّبِ خشک نشان نمی دهد وهرجا که کسی ازانسانیّت،مِهرورزی وعشق سخن گوید بااحتراماتِ قلبی اراویادمی کند.
ازآن به دِیرمُغانم عزیزمی دارند
که آتشی که نمیرد همیشه دردل ماست
بخواه جام صـبـوحی به یـادِ آصفِ عـهــد
وزیـر مـلکِ سـلیمان عماد دین مـحـمـود
آصف : پسر برخیا. نام وزیر یا دبیر سلیمان نبی و دانشمندی از بنی اسرائیل ، گویند او آنقدرتوانمندبود که توانست تختِ بلقیس ِ سبا را از دوماهه راهی دور به چشم برهم زدنی به پیشگاه سلیمان آورد و حاضر ساخت .
آعصف لقبیست که در ادبیاتِ ما به وزیران ِ مدیرومدبّرولایق اطلاق میشود.
"ملک سلیمان" درنظرگاه ِ حافظ استعاره از فارس و شیراز است.
عماد دین محمود : عمادالدین محمود وزیر شاه شیخ ابو اسحاق اینجو ازدوستانِ صمیمی وهمدلِ وهمراهِ حافظ بود. حافظ چنانکه درآن دوره معمول بوده،دراین غزل به پاس ِ دوستی واُنس واُلفتی که با وی داشته اسم اورا نیزیادآورشده است. واینگونه یادآوری یک اسم درغزل، دلیل آن نیست که مخاطب کُلّ ِغزل اوبوده است. حافظ بهترازهرکسی می دانست که اگرمُخاطب ِ کُلّ ِ غزل شخص گمنامی چون عمادالدین محمود باشد، عمرغزل ومحبوبیّت ِ غزل نیز به میزان ِ عمر ومحبوبیّتِ عماد یا هرممدوح دیگر خواهدبود وبرای عامه ی مردم، وجالب وخواندنی وبه یادسپردنی نخواهدبود! به همین دلیل حافظ سعی می کرد از سرودن ِ چنین غزل وقصیده های خسته کننده وکسالت بارپرهیزکند وهمانندِ این غزل یک بیت به حرمتِ دوستی،به چنین دوستانی اختصاص دهد.
معنی بیت: در این ایّام وساعاتِ فرح بخش ِ بهاری، شرابِ صبحگاهی را به سلامتی ِ وزیرباکفایت و دانشمندِ شاه ابواسحق ، عماد الدین محمود بنوش وشادمانی کن.
بُـوَد که مجلس حـافــظ به یـُمـن تربـیـتـش
هـر آنچه میطـلـبـدجمله باشدش مـوجـود
بُوَد: سزاواراین چنین است، حقش این است.به این امید
یُمن: خجستگی،مبارکی ومیمنت
حافظ وقتی می بیند ازروی معذوریّت ِ اخلاقی،یابه میل واراده ی قلبی،یابه هردلیلی، شخص محترم وصاحب مَنصبی چون وزیرعماد رامَدح کرده، رندانه فضاسازی نموده وسعی می کند شخص ِ ممدوح را درشرایطی قراردهد که ناگزیرباشد حداقل هدیه ای چشمگیر به شاعردرنظربگیرد. امّاروش ِ حُسن طلبی حافظ منحصربفرد بوده و باهمه ی شاعران تفاوتِ اساسی دارد. درست است که همه ی شاعران ازصاحب منصبان ووزیران وپادشاهان، هدیه وپاداش می گرفتند، لیکن حافظ ازهرکسی به روشی خاص ومتناسب با رابطه ای که با اوداشته درخواست چیزی یا طلبِ هدیه می کرده است.برای مثال،دراینجا مناعتِ طبع حافظ اجازه نمی دهد که حافظ خودراکوچک کرده ومستقیماً ازوزیر چیزی درخواست کند. سخن را طوری پیش می برد که نه تنها به مناعتِ طبعش لطمه ای نخورد بلکه بیشتر سببِ عزّت وسربلندی شود!
معنی بیت:
این حقّ ِ مسلّم ِ حافظ است که به میمنتِ وبرکتِ تربیتی که داشته، آموخته هایی که داشته، هرچه راکه اراده کند، بلادرنگ موجود ودردسترس باشد.! اگرغیرازاین باشد ناحق است. حافظ با اعتماد به نفسی ستودنی، خودرادرجایگاهی می شمارد که درهرمجلسی حضورداشته باشد،هرچه بخواهد می تواند به دست آوردچراکه به درستی تربیت یافته ،آموزش دیده، تحصیل وتحقیق کرده واستحقاق این رایافته که هرچه بخواهد به دست آورد.
برای حافظِ وارسته و آزاده فرق نمی کند که صوفی، زاهد ،عابد یاحتّا شاه بوده باشد اگر به رندان بی حُرمتی کند، اوبی پاسخ نخواهد گذاشت وقطعاً واکنشی درخور خواهدداشت.
شاه اگرجُرعه ی رندان نه به حرمت نوشد
التفاتش به می صافِ مُروق نکنیم
سیاوش در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۷:
با سلام
کاش دوستان به جای صحبت از خوانندهها در مورد خود شعر و تفسیرهای دیگر استادان اهل ادب در مورد این شعر صحبت میکردند
روفیا در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۲۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۷ - جواب گفتن عاشق عاذلان را و تهدیدکنندگان را: