گنجور

 
حافظ

دوش از جنابِ آصف، پیکِ بشارت آمد

کز حضرتِ سلیمان، عشرت اشارت آمد

خاکِ وجود ما را، از آبِ دیده گِل کن

ویران‌سرایِ دل را، گاهِ عمارت آمد

این شرحِ بی‌نهایت، کز زلفِ یار گفتند

حرفی‌ست از هزاران، کاَندر عبارت آمد

عیبم بپوش زنهار، ای خرقهٔ مِی‌آلود

کآن پاکِ پاک‌دامن، بهرِ زیارت آمد

امروز جایِ هر کس، پیدا شود ز خوبان

کآن ماهِ مجلس‌افروز، اندر صدارت آمد

بر تختِ جم که تاجش، معراجِ آسمان است

همّت نگر که موری، با آن حقارت آمد

از چشمِ شوخش ای دل! ایمانِ خود نگه دار

کآن جادویِ کمانکش، بر عزمِ غارت آمد

آلوده‌ای تو حافظ، فیضی ز شاه درخواه

کآن عنصرِ سَماحت، بهرِ طهارت آمد

دریاست مجلسِ او، دَریاب وقت و دُر یاب

هان ای زیان‌رسیده وقتِ تجارت آمد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۱۷۱ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۱۷۱ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۱۷۱ به خوانش سارنگ صیرفیان
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۱۷۱ به خوانش افسر آریا
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
فیض کاشانی

دوش از جناب مهدی پیک بشارت آمد

کز حضرت الهی عشرت اشارت آمد

یعنی حضور باشد جسم زمانه را کام

ویرانه جهان را وقت عمارت آمد

این شرح بی‏نهایت کز وصف ما شنیدی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فیض کاشانی
رضاقلی خان هدایت

آن شرحِ بی نهایت کز حسن دوست گفتند

حرفیست از هزاران کاندر عبارت آمد

عیبم بپوش زنهار ای خرقهٔ می آلود

کاین پیرِ پاک دامن بهر زیارت آمد

ادیب الممالک

دوش از جناب آصف پیک بشارت آمد

کز حضرت سلیمان عشرت اشارت آمد

امروز جای هر کس پیدا شود ز خوبان

کان ماه مجلس افروز زیب صدارت آمد

برپاست مجلس عیش دریاب وقت دریاب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه