گنجور

حاشیه‌ها

پارسا در ‫۸ سال قبل، پنجشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۳۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۷:

با سلام و درود بر همه ی دوستان
در بیت:
مرد راضیست که در پای تو افتد چون گوی
تا بدان ساعد سیمینش (سیمین) به چوگان بزنیپ
بدانید که حرف "ش" اضافه است و غلط و درست همان "سیمین" است.
لطف کمی به معنی شعر فکر کنید! درست است که میشود با سکون -ن و -ش وزن را ساخت اما دوستان معنی را چه می کنید؟
در این بیت ساعد سیمین به شخص مخاطب سعدی اشاره دارد نه به "مَرد"
یعنی: مرد راضی است که چون گوی چوگان در پای تو بیاُفتد- که تو با آن ساعد سیمینت او را به چوگانت بزنی ( جان به فدای ساعد سیمین دست تو )
سپاس و درود و تشکر

ابراهیم رمضانلی در ‫۸ سال قبل، پنجشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۴۱ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۱۷ - حکایت درویش با روباه:

در مصرع "که شیری برآمد...." برآمدن به معنی ظاهرشدن،نمایان شدن است.

محمد در ‫۸ سال قبل، پنجشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۷:

این هم صحیح است : من روح بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خراب ا بادم.
دوستان حضرت حافظ
شیطان در حد و اندازه ایی نیست که بزرگی مثل حافظ بخواهد از طرفش و یا برایش شعر بگوید و قلم خود را بیالاید

محمد در ‫۸ سال قبل، پنجشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۷:

ز مللک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خراب ابادم
یعنی روحی هستم از ملک هر دو جهان . اشاره به دمیده شدن روح

پوریا۱۳ در ‫۸ سال قبل، پنجشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۴۴ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » دم را دریابیم [۱۴۳-۱۰۸] » رباعی ۱۱۴:

این رباعی به ابوسعید ابوالخیر هم منسوب است
در رباعیات ابوسعید ابوالخیر، رباعی 650
متاسفانه ما هرگز نمیتوانیم مطمئن شویم که این رباعی از کدام یک از این بزرگان است

پوریا۱۳ در ‫۸ سال قبل، پنجشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۴۳ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » دم را دریابیم [۱۴۳-۱۰۸] » رباعی ۱۱۴:

این رباعی به ابوالسعید ابوالخیر هم منسوب است
در رباعیات ابوسعید ابوالخیر، رباعی 650
متاسفانه ما هرگز مطمئن شویم که این رباعی از کدام یکا از این بزرگان است

کمال داودوند در ‫۸ سال قبل، پنجشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۲۲ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۵۱:

جمع این رباعی از 10589

نادر.. در ‫۸ سال قبل، چهارشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲:

نه نهانم نه به دیدم..

همایون در ‫۸ سال قبل، چهارشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴۱:

*در شیوه سخن گفتن که خود جای درنگ است

همایون در ‫۸ سال قبل، چهارشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۰۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴۱:

به نظر غزل الحاقی می‌‌آید
نشانه‌ها زیاد است ولی یک مورد واژه قطوف است به معنی انگور
که هیچ کجا در دیوان بکار نیامده است و در شیوه سخن که گفتن خود جای درنگ است

همایون در ‫۸ سال قبل، چهارشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۹:

به‌‌‌ هزار زبان پر هنر و پر گهر از شمس گفتن و از دوری او
تنها میتواند به جنگی پایان نه پذیر همانند باشد
جنگی که بر عکس جنگ‌ها زنده کردن ببار می‌‌آورد نه‌ کشتن
زنده کردن شمس برای همیشه با کینه یی نه دیدنی از آنان که
چشم دیدن او را نداشتند و ندارند و او پیروز این نبرد جهانی‌ است
جلال دین عزیز ما که ما را در غار خود گوشه ائ‌ داده است
این رویداد فرخنده هم عشق را به‌‌‌ اوج رساند هم شمس را به‌‌‌ خداوندی و هم جلال دین را به جاودانگی
هم ما را به مستی

کیمیا در ‫۸ سال قبل، چهارشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۳:

منظور بنده بیت چهارم و تابنده باش ای مه بود

کیمیا در ‫۸ سال قبل، چهارشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۰۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۳:

با درود
در یک نسخه که موجود هست در بیت سوم تابنده باش ماه امده .

روح اله در ‫۸ سال قبل، چهارشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۰۲ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۳۰:

در تایید نظر حضرات آیات خواستم اضافه کنم که «میرانم» مخفف فعل «بمیرانم» به معنای «مرا بمیران» است.

روفیا در ‫۸ سال قبل، چهارشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۳۵ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی عشق » حکایت خلیل‌الله که جان به عزرائیل نمی‌داد:

این گونه هم می توان گفت :
ما بایک hard یا internal storage متولد می شویم که یک سری برنامه روی آن نصب شده است ( معرفت اجمالی ). سپس بسته به ظرفیت این hard برنامه های دیگری به کامپیوتر وجودمان اضافه می گردد. که اجرای آن ها نیز کمابیش بسته به همان برنامه های اولیه است. گاهی نیز به ظرفیت hard اولیه اکتفا نکرده از یک external hard نیز کمک می گیریم. مثل وقتی که از دانش یا تجربه دیگران استفاده می کنیم ( معرفت تفصیلی).

رضا در ‫۸ سال قبل، چهارشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۹:

ما زیاران چـشــم یاری داشـتـیـم
خـود غلط بود آنچه ما پنداشتـیـم
"چشم یاری داشتیم" : امید کمک داشتیم،تـوقـّع و انتـظارمساعدت داشتیم.
"غـلـط" = نا درست ، اشتـبـاه
"پـنـداشتـن" = گـمـان کردن ، فـکـر کـردن
مـعـنـی بـیـت : مـا از دوستان ِ خویش توقّع کمک ومساعدت داشتـیـم ، امـّا دریغا که توقّع ِ ما نابجابوده و آنگونه که می پنداشتیم رشته ی دوستی واُلفتِ ما محکم نبوده است. مااشتباه می کردیم وظاهراّ دوستی بین ما جاری نبوده است واینک انتظارمان نیزبیهوده وبیجاست.
چنین گویندکه حافظ این غزل رادرزمان ِتبعید به یزد وهنگام خروج ازشیراز خطاب به شاه شجاع گفته وازاوگله وشکایت کرده است. باتوجّه به فَحوای کلام بعیدنیست که چنین بوده باشد. دریغا که متن وحاشیه های زندگانیِ خواجه ی شیرازدرهاله ای ازابهام فرورفته ومستنداتِ تاریخیِ معتبری دراین خصوص وجود ندارد وهرچه هست فراترازحدس وگمان نیست.
یاری اَندرکس نمی بینیم یاران راچه شد؟
دوستی کی آخرآمد دوستداران راچه شد؟
تــا درخــت دوسـتـی کــی بــر دهــــــد
حـالـیــا رفـــتــیــم و تـخـمـی کاشتـیـم
"تـا" : منتظرمی مانیم تا ببینیم این اتّفاق کی رُخ می دهد.
"درخت دوستـی": دوستی به درخت تشبیه شده است.
"بَر" : مـیـوه ، ثـمـر ، نتیجه
"حـالـیـا" : هم اکنون
"تخم" : بذر ، دانه .
مـعـنـی بـیـت : ما یک بذردوستی درمزرعه ی دلمان کاشته ایم تا بـبـیـنـیـم چه زمانی این بذرشکوفا خواهدشدوچه زمانی این درخت میوه وثمر خواهد داشت.
دراین بیت امید ونامیدی هردو موج می زند. ازیکسوباتوجّه به بیتِ قبلی، انتظاربیجایی از دوست داشته وازسوی دیگرهنوزامیدواراست که درختِ دوستی روزی میوه خواهد داد.
کس نمی گوید که یاری داشت حقِّ دوستی
حق شناسان راچه حال افتاد یاران راچه شد؟
گـفــت ‌و گـو آیـیـن درویـشـی نـبــود
ور نـه بـا تـو مــاجـــراها داشتـیـم
"گـفـت‌وگـو" :مجادله: بحث و جدال
"درویـشی" : خاکساربودن، بی تکلّف بودن،جوانمردو باگذشت بودن وکش ندادن ِ موضوعاتِ اختلاف انگیزدررفاقت.
"مـاجـرا" : اتّفاق ،سرگذشت ، واقعه
"ماجرا" دربحثِ عرفان وآیین صـوفیـان،معنای خاصّی داشته ،بدین صورت که اگرمابین ِ سالکان وصوفیان اتّفاقی ملال انگیز وناراحت کننده رُخ می داده، یایکی ازآنان مرتکبِ خطا واشتباه می شدندموظّف بودند آن را به درمحضرپیر وراهنما مطرح کرده وپوزش طلبند. راهنما نیز متناسب با کرده ی ِ خطاکارتنبیهی درنظرمی گرفت تابه اصطلاح روح وروانِ خطاکارا پالایش شده وکدورت های پیش آمده مرتفع گردد.
مـعـنـی بـیـت : مجادله وبحث برسراینکه چرا تو رسم ِ رفاقت رابه جانیاوردی ومرتکبِ خطاشدی درآئین درویشی وجوانمردی درست نیست ومن هم قصدمجادله ندارم وگرنه من اگرهمچنان مثلِ سابق صوفی بودم می بایست این نامهربانی وزیرپاگذاشتن ِ رسم رفاقت ازجانبِ تودرمحضرپیرخانقاه مطرح می شد وتونیزمجازات می شدی.
دراینجا حافظ بازبان وبیانِ رندانه ای که دارد هم گلایه ی خودرا مطرح کرده، هم اصرار وپافشاری به عقایدِ خودنموده وهم جدایی ازصوفیگری راعملی درست وبرحق قلمدادکرده است. به اینصورت که به مخاطب می گوید من درحالِ حاضر به افکارنو وجدیدی رسیده ام افکاری که اساس وپایه ی آن جوانمردی وگذشت است ومن نیزبراساس این افکارباتورفتارمی کنم نه براساس آئین صوفیان.
ماجراکم کن وبازآ که مرامردم ِچشم
خرقه ازسربدرآورد وبه شکرانه بسوخت
شیـوه‌ی چـشـمـت فریـب جنگ داشت
مـا غـلـط کـــردیم و صـلــح انـگاشتـیــم
"شیـوه" :طرز، روش ، "شیـوه‌ی چشم" همان غـمزه است.
"فریب" : قصد،غمزه و عشوه های دلبرانه است.
"انـگـاشتـن" : باور داشتـن ، گـمـان کردن
مـعـنـی بـیـت : غمزه ها وطرزنگاه کردن توراازسادگی،به ناز وعشوه تعبیرکردیم! درحالی که ماعاشق بودیم ونمی دانستیم که این طرزنگاهِ تو قصد وغرضی درپی دارد وآن اعلانِ جنگ ونبرداست‌. مااشتباه کردیم وصلح وآشتی تعبیرنمودیم.
گفتم دل رحیم اَت کی عزم ِ صلح دارد
گفتامگوی باکس تاوقتِ آن درآید
گلبُن حُسن اَت نه خود شد دلـفـروز
مـا دَم همّت بـر او بـگـمـــاشـتـیـم
"گلبُن" : بیخ بوته‌ی گل ، درختچه‌ی گل ، به شاخه‌ی گل هم گفته می‌شود بیشتر منظور "نهال گل سرخ" (گل رُز سرخ) اسـت.
"گلبن حـُسن" : حـُسن وزیـبـایی به بوته‌ی گل سرخ تشبـیـه شده است.
"دلـفـروز" : مایه شادی و روشنی دل ، رعناوزیـبـا، چیزی که مـوجب انبساط خاطرشود.
"دَم" : نـفـس
"دَمیدن" اشاره به دعاخواندن وفوت کردن به اطراف دارد. هنوزهم این رسم وجودارد.
"هـمـّت" : اراده، اشتیاق، دعـا و تـوجـّه قلبی، با تمام قوای روحانی برای درخواست چیزی ازدرگاهِ خداوند برای خـود یـا در دیـگـری.
"دم ِهمّت" : دعایی ازصمیم جان خواندیم ونفسی ازروی اشتیاق واراده برای زیبایی ودلفروزی تودمیدیم.
"گـمـاشتـن" : مـأمـور کـردن
مـعـنـی بـیـت : خطاب به معشوق است. یادت باشد که این بوته ی زیباییِ توخودبخود به این حد ازکمال نرسیده است! این ما بودیم که شبانه روزبی وقفه مشتاقانه دعاکردیم وانرژی های مثبت را ازصمیم ِ جان ودل مامورحفاظت وسلامتی وسرافرازی تونمودیم. به بیانی دیگر بازار جلوه گری ِ تورا ماگرم کردیم پس توهم باید بازبینی کنی و نسبت به عاشقان ِ خود ازروی حق شناسی عنایت وتوجّه داشته وهوای آنهاراداشته باشی.
مارابرآستان ِ توبس حق خدمت است
ای خواجه بازبین به ترحّم غلام را
نکته‌ها رفـت و شکـایـت کس نـکـرد
جانـب حـُرمـت فـرو نـگــذاشـتـیــم
منظوراز"نکـته ها"دراینجااتّفاقاتِ ناگوار مثل ِ مضمون بیت اوّل(بی توجّهی وعدم مساعدتِ یاران) است.
مـعـنـی بـیـت :بی توجّی های تو ماراآزرده خاطرساخت،نامهربانی های بسیـاردیدیم ، امّا بـه حُرمتِ تـو کسی گـله وشکایت نـکـرد.!
لافِ عشق وگِله ازیارزهی لافِ دروغ
عشقبازانِ چنین مُستحق ِ هجرانند.

گفت : خـود دادی به مـا دل حـافـظـا
مـا مـحـصـّـل بـر کـسی نـگـمـاشـتـیــم
"مـُحـصـِّل" :کسی که تحصیل می کند.مالی یادانشی یاهرچیزی دیگر ازکسی می گیرد،مثل ِ مأمور گـرفتن مالیـات یامامورگرفتن ِچیزی دیگر
دراین بیتِ آخر این معشوق است که به حافظ پاسخی رندانه وحافظانه می دهد:
مـعـنـی بـیـت : معشوق درقبال سخنانِ گله آمیز حافظ گفت:
ای حافظ که اینقدرگله وشکایت می کنی،تـوخودت دل به مـا سپردی و عاشق ما شدی ، کسی برای تودعوت نامه نفرستاده وتوخودپیشقدم شده وعشق مارا دردل نشاندی! ماکه کسی را مـأمـور نـکـردیـم که دل تـو را بـگـیـرد و به مـا بـدهـد.!
حافظ دراین غزل نیز همانندِ سایرغزلها خودراقربانی می کند تا حق بامعشوق باشد. اوبااین مناظره های خیالی، مارا ازنکاتِ ظریفِ عاشقی آگاه می سازد. اواشتباه می کند وازمعشوق پاسخی دندان شکن می گیرد تا مایه ی عبرتِ ماشود، تامااشتباهی راکه حافظ دراین غزل مرتکب شده وزبان به شکوه وگلایه گشوده،مامرتکب نشویم. حافظ همیشه آماده ی فداشدن است. اوآگاهسازی وروشنگری را آنقدرمهم واثربخش می داند که حاضراست هزاران بارپاسخهای دندان شکن بگیرد واتّهاماتِ گوناگون به خود روادارد تا نکاتی رابه مخاطبین گوشزدکند.
زدستِ جورتوگفتم زشهرخواهم رفت
به خنده گفت که حافظ بروکه پای توبست؟

روفیا در ‫۸ سال قبل، چهارشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۱۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۷ - جواب گفتن عاشق عاذلان را و تهدید‌کنندگان را:

بار دیگر بایدم جستن ز جو
کل وجه هالک الا وجهه
در محفلی داشتم با دلتنگی می گفتم پدر و مادرم چون همه رفتگان چنان از صفحه روزگار محو شده اند که تو گویی با یک کلیک دیلیت شده اند، ظریفی نوجوان در جمع با شکرخندی گفت :
معلوم نیست!
شاید تنها format شان عوض شده باشد!

نادر.. در ‫۸ سال قبل، چهارشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۱۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:

.. چون تو می خواهی که جایی روی، اول دلِ تو می رود و می بیند و بر احوال آن مطلع می شود، آنگه دل باز می گردد و بدن را می کشاند؛ اکنون این جمله خلایق به نسبت به اولیاء و انبیاء اجسامند؛ دل عالم ایشانند؛ اول ایشان به آن عالم سیر کردند و از بشریت و گوشت و پوست بیرون آمدند و تحت و فوق آن عالم و این عالم را "مطالعه" کردند و "قطع منازل" کردند، تا "معلومشان شد" که راه چون می باید رفتن؛ آنگه آمدند و خلایق را "دعوت" می کنند که بیایید بدان عالم اصلی، که این عالم خرابیست و سرای فانیست و ما جایی خوش "یافتیم"، شما را "خبر می کنیم"...
فیه ما فیه

مجتبی در ‫۸ سال قبل، چهارشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۱۲ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱:

در بیت پنجم واژه ی خویش اشتباها خوبش نوشته شده است.

سمیه تکر در ‫۸ سال قبل، چهارشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۵۱ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

شرح هر غزل را در کنار آن بگنجانید.

۱
۳۲۱۸
۳۲۱۹
۳۲۲۰
۳۲۲۱
۳۲۲۲
۵۵۵۱