گنجور

حاشیه‌ها

قیژو در ‫۸ سال قبل، پنجشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۲۹ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » تصنیفها » مرغ سحر (در دستگاه ماهور):

منظور از خاک توده همان خاکستر روی آتش است که با یک باد شعله‌ور می‌شود، چنانچه که شاعر می‌گوید وز نفسی عرصه این خاک توده را، پر شرر کن. استفاده خاک تیره هم به واسطه سیاه بودن خاکستر، درست است، اما واژه توده به خاطر تداعی کردن معنی توده مردم که در یک انقلاب به مانند آتش زیر خاکستر شعله ور می‌شوند، به زیبایی شعر و معنایش می‌افزاید. ملک‌الشعرا نیز خود از واژه توده استفاده کرده‌اند و به نظرم دیگر دلیلی برای استفاده از خاک تیره وجود ندارد. همچنین می‌توان یادی از این شعر شاملو «شکل فانونسی‌ان که اگه خاموشه واسه نفت نیس یه عالم نفت توشه» و نیز این شعر اخوان ثالث «مانده خکستر گرمی ، جایی؟ در اجاقی طمع شعله نمی بندم خردک شرری هست هنوز؟» در ارتباط با این قسمت از شعر ملک‌الشعرا کرد.

نادر.. در ‫۸ سال قبل، پنجشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۷۱:

خویش هست می‌پنداری..

نادر.. در ‫۸ سال قبل، پنجشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۰۰ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۸ - حکایت کردن شاپور از شیرین و شبدیز:

"تا لهاوور" درست می باشد، ... عزیز

... در ‫۸ سال قبل، پنجشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۰۴ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۸ - حکایت کردن شاپور از شیرین و شبدیز:

ندیمی خاص بودش نام شاپور
جهان گشته ز مغرب تالهاور
این بیت از نظر قافیه اشکالی ندارد؟

مرتضی عبّاسی در ‫۸ سال قبل، پنجشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۳۷ دربارهٔ سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۳۲:

درباره‌ی واژه‌ی مورد بحث در مصراع نخست از بیت دوم و اینکه آن را "مالا" بخوانیم و یا "ملا"، نظر به مفهوم کلام (که نعمت نیست ما را) و نیز اینکه سعدی دو بیت از این شعر را در حکایت دوم از باب سوم گلستان نیز آورده و آنجا از دو امیرزاده سخن گفته که یکی مال می‌اندوزد و دیگری علم (یکی به سلطنت می‌رسد و دیگری در مسکنت می‌ماند) و نیز بر اساس اقدم نسخ که متن مُصَحَّح مرحوم فروغی بر پایه‌ی آن صورت گرفته پر بدیهی است که واژه‌ی درست "مال" با همان الف اطلاق و کثرت (مالا) است و نتیجتاً "ملا" (به هر معنی) محلّی از صحّت ندارد؛ گو اینکه نمونه‌های بسیاری بر اینکه مال‌داری مزید ظلم و ضلال و خود مایه‌ی وبال صاحب آن بوده شاهد است.
امّا مور و مالیدن: همانگونه که دوستی نیز اشاره کرده‌اند و در تمام نسخ هم از لفظ "مالیدن" (طلی کردن و اندودن) استفاده شده، باید بگوییم سخن ناظر و دائر بر انتفاع و سودمندی و احتراز از گزند و آسیب‌رسانی است، و به هیچ روی اشاره به انظلام که برخی اشاره کرده‌اند ندارد و مصادیق دیگر آن را نیز به فراوانی در جای‌جای کلام سعدی (گلستان، بوستان و مواعظ) می‌توان دید.
نکته‌ی آخر اینکه سعدی التقاطی است و اندیشه‌ی او در طرز بخصوصی منحصر نیست.

منوچهر مشکوة در ‫۸ سال قبل، پنجشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۵۲ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » چهار خطابه » خطابهٔ چهارم:

در مصرع اول یازده بیت به آخر مانده اشتباه تایپی اصلاح شود
زیر کله ماند سر و ریش من

منوچهر مشکوة در ‫۸ سال قبل، پنجشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۳۵ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » چهار خطابه » خطابهٔ چهارم:

در مصرع اول بیت ( اا بیت به آخر مانده) اشتباه تایپی صورت گرفته لطفا تصحیح شود: زیر کله ماند سر و ریش من

zamas در ‫۸ سال قبل، پنجشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۲۴ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۲ - در مدح سلطان اویس:

سلام، این بیت بنظرتون مشکل نداره؟
می‌فرستم جان به دست باد پیشش گرچه
ناتوان افتاده‌ است، افتان و خیزان می‌برد
نباید به انتهای مصرع اول "او" اضافه بشه؟
می‌فرستم جان به دست باد پیشش گرچه او
ناتوان افتاده‌ است، افتان و خیزان می‌برد

شمس تبریزی در ‫۸ سال قبل، پنجشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۰:

'بازآمدم بازآمدم از پیش آن یار آمدم
در من نگر در من نگر بهر تو غمخوار آمدم '
شوق رهایی
'شاد آمدم شاد آمدم از جمله آزاد آمدم
چندین هزاران سال شد تا من به گفتار آمدم'
رها شدم از بندهایی که مرا به حصار درآورده بود بعد از هزاران سال زندگانی در پس زندگانی
'آن جا روم آن جا روم بالا بدم بالا روم
بازم رهان بازم رهان کاین جا به زنهار آمدم'
در جهان درون والامرتبه بودم و بالاتر روم آمدنم به اینجا از سر ناچاری که همان کسب نیروی درک حقیقت در عین محصور بودن در قواعد اجتماع و نیروهای فیزیکی است
'من مرغ لاهوتی بدم دیدی که ناسوتی شدم
دامش ندیدم ناگهان در وی گرفتار آمدم
من نور پاکم ای پسر نه مشت خاکم مختصر
آخر صدف من نیستم من در شهوار آمدم
ما را به چشم سر مبین ما را به چشم سر ببین
آن جا بیا ما را ببین کان جا سبکبار آمدم'
جانی رها بودم که اسیر جسم و قانون گشت وخلاصه من این جسم نیستم آن نور درونی حقیقت من است و آن حقیقت وجودی جز با چشم سِر یا سوم قابل دیدن نیست
'از چار مادر برترم وز هفت آبا نیز هم
من گوهر کانی بدم کاین جا به دیدار آمدم'
چهار مادر آب٫آتش٫هوا٫خاک
هفت آبا هفت آسمان٫هفت چاکرا
'یارم به بازار آمده‌ست چالاک و هشیار آمده‌ست
ور نه به بازارم چه کار وی را طلبکار آمدم'
اشاره به شمس
'ای شمس تبریزی نظر در کل عالم کی کنی
کاندر بیابان فنا جان و دل افگار آمدم'
ای شمس با آن دیده ی جهان بینت مرا ببین که فنا شدم یا همان رها شدن از بندهایی که روح یا همان نور درون را به اسارت جسم درآورده است

سید احمد مجاب در ‫۸ سال قبل، پنجشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۳۹ دربارهٔ شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۶۳ - رقیب:

اگر خواهی بتا! شیرین مذاق (عاشقانت) را
ز قند لعل خود کام صبوحی را یک ارزن زن

۷ در ‫۸ سال قبل، پنجشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۱۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۳:

همای شخص من از آشیان شادی دور
چو مرغ حلق بریده به خاک بر می‌گشت
همای=مرغ خوب،مرغ فرخنده
هوماک
هو=خو=خوب(هوتن،هوتخش)
ماک=مرغ ماکیان=مرغان

Sobhansahra در ‫۸ سال قبل، پنجشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۵۴ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۷:

درباره بیت هفتم:قدیم وقتی می خواستند استعداد سخنگویی طوطی را شکوفا کنند ، او را در جلو آینه ای قرار می دادند. آن گاه کسی از پس پرده سخن می گفت. طوطی عکس خود را در آینه می دید و تصور می کرد طوطی دیگری در آینه حرف می زند و او نیز به واسطه قوه تقلید سخن گفتن می آموخت.

Sobhansahra در ‫۸ سال قبل، پنجشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۵۳ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۷:

درباره ی بیت هفتم:قدیم وقتی می خواستند استعداد سخنگویی طوطی را شکوفا کنند ، او را در جلو آینه ای قرار می دادند. آن گاه کسی از پس پرده سخن می گفت. طوطی عکس خود را در آینه می دید و تصور می کرد طوطی دیگری در آینه حرف می زند و او نیز به واسطه قوه تقلید سخن گفتن می آموخت.

khayatikamal@ در ‫۸ سال قبل، پنجشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۱۵ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۰۲:

دعای خیرتون پر رابطه با کسب مقام اول در مسابقات اسکیت
بنده این رباعی را با دوستان به اشتراک گذاشتم وجمع این رباعی از 3972

حسین مالـکی مقدم در ‫۸ سال قبل، چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۰۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۲۰ - امتحان کردن مصطفی علیه‌السلام عایشه را رضی الله عنها کی چه پنهان می‌شوی پنهان مشو که اعمی ترا نمی‌بیند تا پدید آید کی عایشه رضی الله عنها از ضمیر مصطفی علیه السلام واقف هست یا خود مقلد گفت ظاهرست:

آقا یا خانم بزرگوار !!
چه کسی گفته ما از ادبیات و هنر سخن می رانیم؟ لا اقل بنده چنین نیستم. و از همان ابتدا از عدم تطابق این داستان مولوی با تاریخ و اعتقادات سخن گفتم.
اما شما گفتید برای من این نگاه دینی ارزش و اهمیتی ندارد، ما هم عرض کردیم برای شما ننوشتیم ، برای کسی نوشتیم که برایش دین و مذهب اهمیت دارد و نگاه دینی دارد.
حال نمیدانم این مطلب ساده و واضح را چگونه شما که داعیه دار فهم و عرفان هستید متوجه نمی شوید!!؟
ضمنا آنقدر نام مقدس ترین مقدسات شیعه را سبک و با کنایه و اهانت آوردید که از همصحبتی با شما نادم شده و به درگاه حقتعالی استغفار میکنم و دیگر پاسخی به شما نخواهم داد.
فذرهم یخوضو و یلعبوا حتی یلاقوا یومهم الذی یوعدون

حسین در ‫۸ سال قبل، چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۱۸ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴۷:

بیت ماقبل آخر در هر دو مصرع احتمالا سرایم صحیح است.

سینا در ‫۸ سال قبل، چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۵۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۴۴ - ترک کردن آن مرد ناصح بعد از مبالغهٔ پند مغرور خرس را:

در بیت 23، معنای واژه "جُعَل" در فرهنگ معین آمده است:
(جُ عَ) [ ع . ] (اِ.)سرگین غلطان ، حشره ایست که روی مدفوع حیوانات می نشیند
اشاراتی در این بخش به آیات آغازین سوره مبارکه "عبس" آمده است.
ظاهرا برخی مفسرین شیعه و سنی شأن آیات را مربوط به مراجعه مرد نابینایی به حضرت رسول اکرم در مجلسی متشکل از بزرگان قبایل دانسته اند، اما علامه طباطبایی مراجعت مرد نابینا را به فردی دیگر از بنی امیه.
در هر صورت مولانا نیز با حفظ ارادت تامی که به نبی خدا داشته - با تکیه بر تفسیر اول - دلیل ناراحتی حضرت رسول از مرد نابینا را در آن دیده که "یار من، تو همواره جزو نزدیکان ما هستی و در آموزش تو کوتاهی نمی کنم، فقط سوالت را به فرصتی دیگر واگذار تا من از این مجلس فارغ آیم".
البته نظر بنده است، مبنی بر مطالب مرتبط.

جمشید پیمان در ‫۸ سال قبل، چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶:

ـــ می فروش: اگر از شعر معنی عرفانی بخواهیم یعنی پیر طریقت . اگر به شعر نگاه تاریخی بکنیم،مقصود ضمنی از می فروش احتمالا شاه یا وزیری است که مورد نظر حافظ بوده است.
ـــ حاجت روا کردن: نیاز و خواهش و تقاضای کسی را برآوردن و انجام دادن
ـــ دفع بلا کردن: بر طرف کردن ،دور کردن بلا . در بعضی نسخه ها جای دفع بلا، دفع وبا آمده است .حکیم نظامی هم گفنه است: دل راست کن از بلا میندیش // یاقوت خور از وبا میندیش
ـــ به جام عدل باده دادن : به هرکس به فراخور نیاز و ظرفیتش باده دادن و تبعیض ناروا قائل نشدن .
ـــ از غم مژده ی امان رسیدن:اشاره است به وعده الهی در سوره انشراح: فَـاِنّ مع العُسرِ یُسرا،انَّ مع العسر یُسرا
ـــ سالک : رونده، راه رو. پوینده ی راه عرفان
ـــ عهدِ امانت: پیمان و قول برای حفظ و پاسداری از امانت . سالک در آغاز کار برای طی طریق با مراد و مرشد عهد می بندد. در اینجا شاید اشاره حافظ به عهدی است که خداوند در روز الست از آدم گرفت. در جای دیگر می گوید:
اسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه ی فال به نام من دیوانه زدند
ـــ حکیم:دانشمند و فرزانه و(فیلسوف). در اینجا حافظ به طنز حکیم و مدعی فضل و دانش را مخاطب می کند.
ـــ نسبت یه غیر کردن: انجام امری را به دیگران منسوب کردن. در این جا هم اشاره به آیات قرآنی است که در آنها بارها خداوند گفته است که همه چیز از اوست و به هرکس بخواهد عزت و یا خواری میدهد.مثلا در سوره ال عمران، ایه 26: قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ . بگو: بار خدایا، تویی که فرمانفرمایی ،هر آن کس را که خواهی، فرمانروایی بخشی و از هر که خواهی، فرمانروایی را باز ستانی و هر که را خواهی، عزت بخشی و هر که را خواهی، خوار گردانی همه خوبیها به دست توست، و تو بر هرچیز (وهر کار) توانایی!

فرخ مردان در ‫۸ سال قبل، چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۹:

با درود به دوستان،
1- دربیت دوم معنی ظاهرا این هست که "اگرعقل به یاری مستی، لنگرکشتی وجود را بالا نکشد چطور میتواند من را از این دریای متلاطم غم دور کند؟"
صحبت از لنگر بالا کشیدن هست برای حرکت دادن کشتی(و حرکت از این وضعیت) چون واضحست که لنگر نکشیده نمیشود از دریای طوفانی غم گریخت.
عجیب این هست که "فروکشیدن" به معنی پایین فرستادن/کشیدن هست و شاید با این برداشت از بیت، "فرا کشیدن" مناسبتر باشه:
"اگر نه عقل به مستی فرا کشد لنگر....چگونه کشتی از این ورطه بلا ببرد"
2-در بیت سوم،علی رغم توضیح کامنت گذارمحترم، غایبانه همان غایبانه(= بدون حضور رو در رو) هست ونه چشم بسته. نکته تلخ قضیه هم همینه که تو حتی این حریف رو نمی تونی ببینی و با این وجود ماهرترین بازیگران سرانجام به او میبازند.
در ضمن فکر میکنم صحبت شطرنج نیست. فلک با ما شطرنج بازی نمی کنه (که بازی اندیشه هست) بلکه تخته نرد بازی میکنه که بازی شانس هست و این مضمون مکرر هست در ادبیات ما. البته این نکته رو کامنت گذار محترم دیگری هم بدرستی اشاره کردن.
نکته عجیب دیگه اشاره به معنی دوم دغا(=فلک )کردند. این معنی د هیچ فرهنگ لغتی دیده نمی شه( و یا من ندیدم). دغا در اینجا همون معنیِ معمول (حقه باز) رو داره.
3-در بیت پنجم،به ذهنم رسید که لغت "بیماری" احتمالا "تیماری" (=تیمارداری) و نساخ به اشتباه در همون نسخ اولیه بیماری ضبط کرده:
"دل ضعیفم از آن می‌کشد به طرف چمن....که جان ز مرگ به تیماری صبا ببرد"
حالا معنی بیت واضح میشه.اینطور نیست؟
4-بیت ششم رو به دو صورت میشه خوند:
الف-"طبیب عشق منم ! باده ده که این معجون..." معنی هم درست هست: حافظ در مجلس میگوید که من بقول معروف کارم در عشق درسته(!) و من میگویم که ساقی باده بیار که گره کارعشق فقط با این باده وا میشه. دوستی گفتن که طبیب واسه خودش درخواست دوا نمیکنه. میتونم شما رو مطمئن کنم دوست عزیز که برعکس، هیچ طبیبی نسخه ای ازغیر خودش رو قبول نداره!
ب-"طبیبِ عشق!منم باده ده که این معجون.." : ای طبیب عشق(=ساقی) به من باده بده...
ج- راه حل "طبیب عشق منم باده خورکه این معجون.." هم راه حل جالبیه.

Tajalli در ‫۸ سال قبل، چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰:

Salaam,
Dar waghe naame shotor be zabane Turki "Deve" astesh. Ein ra midanestam ama bachae shotor raa be zabane Turki "Köşek" ve "Kürük" ve ham ba surate naader "şütürpeçe" ham migoyand. Soale man dar moorede mesrae dovvom beyte avval astesh ke man manaei ein raa nafahmidam.

۱
۳۲۱۹
۳۲۲۰
۳۲۲۱
۳۲۲۲
۳۲۲۳
۵۴۹۰