ای خُرَّم از فروغِ رُخَت لاله زارِ عمر
بازآ که ریخت بی گُلِ رویت بهارِ عمر
از دیده گر سرشک چو باران چِکَد رواست
کاندر غمت چو برق بِشُد روزگارِ عمر
این یک دو دَم که مهلتِ دیدار ممکن است
دریاب کارِ ما که نه پیداست کارِ عمر
تا کی مِی صَبوح و شِکرخوابِ بامداد
هشیار گَرد، هان که گذشت اختیارِ عمر
دی در گذار بود و نظر سویِ ما نکرد
بیچاره دل که هیچ ندید از گذارِ عمر
اندیشه از محیطِ فنا نیست هر که را
بر نقطهٔ دهانِ تو باشد مدارِ عمر
در هر طرف ز خیلِ حوادث کمینگهیست
زان رو عِنانگسسته دَوانَد سوارِ عمر
بی عمر زندهام من و این بس عجب مدار
روز فِراق را که نَهَد در شمارِ عمر
حافظ سخن بگوی که بر صفحهٔ جهان
این نقش مانَد از قَلَمَت یادگارِ عمر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تامل در مورد گذرا بودن زندگی و زیباییهای آن میپردازد. شاعر از عشق و زیبایی محبوبش صحبت میکند و خواستار بازگشت اوست، زیرا هر لحظه فاصله با او، عمر را تلختر میکند. او به گذر زمان و تبدیل شادی به غم اشاره میکند و بر اهمیت قدرشناسی از لحظات زندگی تاکید میورزد. در نهایت، حافظ به یادگاری که از خود به جا میگذارد و تاثیری که سخن او بر زندگی دیگران دارد، میپردازد و به این ترتیب به ارزش وجود و تاثیر لحظات اشاره میکند.
هوش مصنوعی: ای خوشحال، با نور چهرهات، زندگیام را زنده کن. برگرد که بدونِ گلِ روی تو، بهار زندگیام سپری شده است.
هوش مصنوعی: اگر اشکی از چشمم مانند باران بریزد، ایرادی ندارد؛ زیرا در غم تو، عمرم همچون برق برق میزند و سریع میگذرد.
هوش مصنوعی: این دو لحظهای که فرصت دیدار به دست آمده، ارزش لحظههای عمر ما را درک کن، زیرا کارهای ما نه تنها مشخص نیستند، بلکه زمان نیز بسیار محدود است.
هوش مصنوعی: تا کی باید در نشئهٔ صبحگاهی و خواب شیرین بامداد بگذرانیم؟ بیدار شو و به یاد بیاور که عمر فرصتی است که دیگر برنمیگردد.
هوش مصنوعی: دیروز گذشت و نتوانستیم جلب توجه کنیم، دل بدبخت که در این گذر عمر هیچ چیزی نتوانست ببیند.
هوش مصنوعی: اندیشه و تفکر از دنیای زوال و فنا نشأت نمیگیرد. هر کسی که زندگیاش به تو و کلام تو وابسته باشد، عمرش تحت تأثیر آن قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: در هر سو، از انبوه اتفاقات و مشکلات، خطرهایی lurking وجود دارد. به همین دلیل، سوار زندگی، افسار خود را رها کرده و با شتاب پیش میرود.
هوش مصنوعی: من عمری کوتاه دارم و در این وضعیت عجیب است که روز جدایی را نیز در شمار عمر خود بدانم.
هوش مصنوعی: حافظ، صحبت کن تا کلامت بر صفحات دنیا باقی بماند و نشانی از عمرت را به یادگار بگذارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
از ره مرو به جلوه ناپایدار عمر
کز موجه سراب بود پود و تار عمر
فرصت نمی دهد که بشویم ز دیده خواب
از بس که تند می گذرد جویبار عمر
برگ سفر بساز که با دست رعشه دار
[...]
ای خرم از نوید قدومت بهار عمر
پژمرد در مفارقتت لالهزار عمر
این یک دو دم که دولت دیدار ممکن است
دریاب کار ما که نه پیداست کار عمر
گیریم عمر خویش ز سر در زمان تو
[...]
غفل نبرده بهره ای از روزگار عمر
وقتی که فوت شد نبود در شمار عمر
با هیچ کس وفا نکند شاهد حیات
پیداست از دورنگی لیل و نهار عمر
هرگز ندیده است کس از سایه اش نشان
[...]
ای چهر بر فروخته ات، لاله زار عمر
بازآ که بی رخ تو خزان شد بهار عمر
عمرت دراز باد که آمد طرب فزا
با یاد روی و موی تو لیل و نهار عمر
سرو و گلی نیامده چون عارض و قدت
[...]
ای از خط تو سبز لب جویبار عمر
وز غنچۀ تو خرم و خندان بهار عمر
ای در محیط کون و مکان نقطۀ بسیط
رحمی که شد ز دائره بیرون مدار عمر
داغم من از فراغ تو از فرق تا قدم
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۱۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.