دل ما به دور رویت ز چمن فَراغ دارد
که چو سرو پایبند است و چو لاله داغ دارد
سرِ ما فرونیآید به کمانِ ابروی کَس
که درون گوشهگیران، ز جهان فَراغ دارد
ز بنفشه تاب دارم که ز زلفِ او زند دم
تو سیاهِ کمبها بین، که چه در دِماغ دارد!
به چمن خرام و بنگر برِ تختِ گل که لاله
به ندیمِ شاه مانَد که به کف ایاغ دارد
شبِ ظلمت و بیابان، به کجا توان رسیدن؟
مگر آن که شمعِ رویات به رَهَم چراغ دارد
من و شمعِ صبحگاهی سِزَد ار به هم بِگرییم
که بسوختیم و از ما بتِ ما فراغ دارد
سِزَدم چو ابرِ بهمن که بر این چمن بِگریَم
طرب آشیانِ بلبل، بنگر که زاغ دارد
سرِ درسِ عشق دارد دلِ دردمند حافظ
که نه خاطرِ تماشا نه هوای باغ دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
شاعر در این غزل از وفای خود به معشوق میگوید و خود را همچون سرو میبیند که پابسته عشق یار است و در میان گوشهگیران و به یاد یار به زیبایی هیچکس دیگر توجه نمیکند. در ادامه شاعر، تنها رهنمای راه تاریک و بیپایان عشق را زیبایی یار خود میبیند و خود را همدرد شمع سوخته و ابر گریان زمستانی میداند که یکی در پای بت سوخته و دیگری از بلبل خوشخوان بهاری جدا مانده است. در انتها شاعر خود را نوآموز مکتب عشق میبیند که بهجای گشت و گذار به درسآموزی عشق میپردازد.
تا دل ما به تو مشغول است هوای چمن و گلزار نمیکند زیرا همچون سرو که پایبسته است پایبند عشق تو است و همچون لاله که داغدار است هواخواه توست.
به زیبایی گوشه و اشاره ابروی کمانابرویان توجه نمیکنیم تا در میان گوشهگیران و افتادگان تو، از جهان و کار جهان فارغ شدهایم.
از دست بنفشه خشمگین هستم که زیبایی زلف خود را با زیبایی زلف تو مقایسه میکند، این سیاهروی گستاخ چه ادعاهایی دارد!؟ (تاب دارم: برآشفته هستم)
به طرف چمن و گلزار رو و در آنجا ببین که لاله همچون خدمتکار شاه، جام در دست گرفته است. (ایاغ یعنی جام و پیاله شرابخواری)
این راه، همچون بیابان، بیانتهاست و همچون شب، تاریک؛ تنها شمع روی و چهره زیبای تو میتواند راه را برایم روشن کند و راه را به من بنماید.
من و شمع سوخته صبح، شایسته است که برای همدیگر بگرییم و بر درد هم بسوزیم زیرا تمام شب را سوختیم و یار به ما توجهی نکرد. (در اینجا شمع، تصویری از شمعهایی که در پای بتها میسوزند را نیز منعکس میکند)
جای دارد که همچون ابر بهمنی فراوان بگریم زیرا در چمن، بجای بلبل خوشخوان، زاغ آشیانه کرده است.
دل دردمند حافظ قصد و هوس آموختن درس عشق دارد و هوس گشت و گذار و رفتن به باغ را ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
# فراغ در این بیت فُراغ خوانده میشود به معنی روشنایی که اشتباه خوانده شده.
دل ما بدور رویت زچمن فراغ دارد
که چو سر و پای بندست و چو لاله داغ دارد
دل ما بوصل ارمک زقبا فراغ دارد
که بدگمه پای بندست وز درز داغ دارد
شده ام بجیب اطلس شب عنبرینه گمره
[...]
دل من نه عزم باغ و نه هوای راغ دارد
به خیال توهم از آن هم از این فراغ دارد
بلی آنکه راست در بر چوتودلبری سمنبر
نه به فکر باغ باشد نه خیال راغ دارد
چوخط توسبزه هرگز به کدام راغ روید
[...]
ز فراق لالۀ روی تو سینه داغ دارد
دل داغدیده از سینۀ من سراغ دارد
دل چرخ پیر بگداخت بنو جوانی تو
چه دلی است خام کز سوخته ای فراغ دارد
بتو بود روشن ای شمع جهانفروز مادر
[...]
شده گم دلم که از هجر چو لاله داغ دارد
بچنین نشان عزیزان که دلی سراغ دارد
ز شراب ساقیام شب دل و جان برقصام د
متحیرم که این شوخ چه در ایاغ دارد
بر عشق میشود محو چراغ عقل آری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۸ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.