گنجور

حاشیه‌ها

مهدی کاظمی در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۱۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۱ - تفسیر قول حکیم: به هرچ از راه وا مانی، چه کفر آن حرف و چه ایمان، به هرچ از دوست دور افتی، چه زشت آن نقش و چه زیبا، در معنی قوله علیه‌السلام ان سعدا لغیور و انا اغیر من سعد و الله اغیر منی و من غیر ته حرم الفواحش ما ظهر منها و ما بطن:

هر صبحی که از مشرق طلوع کرد خود را مانند چشمه وجودت در جوش و خروش یافت برای شیرینی لبهای تو هیچ بهایی وجود نداره پس چجوری این سرگشته خودت رو با بهانه های مختلف دوری میکنی ...
ای که هر صبحی که از مشرق بتافت
همچو چشمهٔ مشرقت در جوش یافت
چون بهانه دادی این شیدات را
ای بها نه شکر لبهات را
جان جهان تویی وجهان کهنه و قدیمی ازتو جان داره و نو میشه این ناله های تن خاکی و بیجان مارو گوش کن .. مولانا در ادامه میگه از شرح ..گل .. گفتن دست میکشه و به شرح حال بلبل که احوال عاشق شیداست روی میاره
ای جهان کهنه را تو جان نو
از تن بی جان و دل افغان شنو
شرح گل بگذار از بهر خدا
شرح بلبل گو که شد از گل جدا
این جوش و شور ما از غم و شادی دنیوی نیست زیراکه با بدست اوردن چیزی شاد و با ازدست دادن چیز دیگری غمگین نمیشویم و حتی این هوش و دریافتهای ماهم از خیال و توهمات ذهنی نیست بلکه از احوال و تجلیات ربانیست ...این احوالات و شادیها و غمهای عارف از یه دنیای دیگه ای سرچشمه میگیره ... خیلیها این احوالات را انکار میکنن و به تمسخر میگیرن ومیگن عشق توهمی بیش نیست مولانا پیامی واسه این افراد داره و میگه اگه شماها ازین احوال دورید و غافلید لااقل منکر این عشق و مستی نشوید دلیل مولانا هم بسیار زیباست ..میفرماید برای اینکه حضرت حق بسیار قادر و تواناست و میفرماید تو با مقیاس های انسانیت تلاش برای فهم این احوال نکن و از منزل جور و احسان بیرون بیاا
از غم و شادی نباشد جوش ما
با خیال و وهم نبود هوش ما
حالتی دیگر بود کان نادرست
تو مشو منکر که حق بس قادرست
تو قیاس از حالت انسان مکن
منزل اندر جور و در احسان مکن
جور و ظلم و نیکی و بخشش همگی حادث اند و پایان پذیر اند .. این حوادث گذرا و فانی اند و وارث باقی حضرت حق است ...مولانا ادامه میده که دیگه صبح شده و باید حسام الدین رو از خدمت و از نوشتن معاف کنه و به نوعی از خداوند عذر او را میخواهد
جور و احسان رنج و شادی حادثست
حادثان میرند و حقشان وارثست
صبح شد ای صبح را صبح و پناه
عذر مخدومی حسام‌الدین بخواه
که بزرگترین بخشنده عقل و جانها تویی و اصل جانها و نورانیت زندگانی تویی ... مولانا باز به صبح و نوری که در اسمان دمیده میشه اشاره میکنه وبه معشوق میگه ماهم ازنور تو در حال نوشیدن می صبحگاهی از از باده منصوری توهستیم باده ای که باعث مستی و انالحق زدن منصور حلاج شد..باده ای بسیار مست کننده
عذرخواه عقل کل و جان توی
جان جان و تابش مرجان توی
تافت نور صبح و ما از نور تو
در صبوحی با می منصور تو
چیری که تو دادی مارو چنین مست و بیخود میکنه وگرنه خود مستی چیه که بخواد مارو به طرب بیاره ... جوشش این می گدای جوشش عشق ماست تا اثر خودش رو نمایان کنه چرخ گردون هم واسه کشف شدن گدای هوش ادمیست این باده با مستی ما معنی و هویت پیدا کرده نه که ما ازو و این جهان ماده بخاطر بودن ما موجود بنظر میاد نه اینکه ما ازو بوجود اومده باشیم...وجود ما همچو زنبوره و این قالبهای جسم همچو موم و براحتی هرقالب رو در کنار دیگری گذاشتیم
دادهٔ تو چون چنین دارد مرا
باده کی بود کو طرب آرد مرا
باده در جوشش گدای جوش ماست
چرخ در گردش گدای هوش ماست
باده از ما مست شد نه ما ازو
قالب از ما هست شد نه ما ازو
ما چو زنبوریم و قالبها چو موم
خانه خانه کرده قالب را چو موم

rezasafari در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۵۳ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶۶:

باشد که آبله پاییست،صحیح باشد

حبیب در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۱:

در بیت اول دوستان نوشتنند که تاب بنفشه می برد ولی اگر به هر دو مصرع دقت بکنیم تاب بنفشه می دهد بوده منظور شاعر، بنفشه را تاب می دهد طره مشک سای تو
غنچه را پرده می درد خنده دلگشای تو

rezasafari در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۰۱ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶۶:

دراین شعر به نظر بیت ذیل حذف شده...
دل زکویت چه خیال است قدم بردارد
آخراین آبله ! پائیست که من می دانم
باتشکر

محمد در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰:

جناب حاجی سیسی نفرمائید که مسجد درامتداد میخانه است!! عجب ازشما! آمدید ازمسجد دفاع کنید شوربختانه هم به مسجد جفاکردید وهم به میخانه! دیوان حضرت حافظ رادوباره مطالعه فرمائید شاید پی به خطایتان ببریید. درنظرگاه حافظ مسجد ومیخانه درتقابل یکدیگرند نه درامتدادهم! مسجد حداقل درآن دوره ای که حافظ میزیسته مکان ریاکاری متشرعین خشکه مغز داعش اندیش بود ومیخانه مکان باده نوشی وعیّاشی. امّا ازآنجا که این باده نوشی بی ریابوده،درنظرگاه حافظ جایگاهی والاترازمسجد داشته،: باده نوشی که دراو روی وریایی نبود بهتراززهدفروشیست که با روی وریاست.
فرمودید: البته اززبان حافظ: باید درمسجدسالها عبادت کرد وپیرشد سپس به میخانه گام نهاد! نه جناب سیسی عزیز نه حافظ می فرماید:
یادبادآنکه خرابات نشین بودم ومست. آنچه درمسجدم امروز کم است آنجا بود. ملاحظه فرمودید حافظ دیروز خرابات نشین بوده چه لذتها که ازمستی وبیخودی می برده، حال ازبدحادثه به مسجد آمده دیده متشرعین داعش اندیش، چه تزویرها وریاها که نمی کنند پشیمان شده وباحسرت ازدیروز خودیادمی کند. باعرض پوش واحترام محمد.

عمر شیردل در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۳۹ دربارهٔ اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۹۱ - چه خوش گفت اشتری با کره خویش:

با تائید نوشتهٔ آقای بوسلیمان بیت اول ، مصرع دوم ، باید چنین اصلاح گردد : خنک آن کس که داند کار خود را

مهدی در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۳۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶۹:

حالی یعنی چی؟

کمال داودوند در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۲۵ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۷۱۳:

5875

شیخ حسن در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۲۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴ - از خداوند ولی‌ّ التوفیق در خواستن توفیق رعایت ادب در همه حالها و بیان کردن وخامت ضررهای بی‌ادبی:

عزازیل یکی از نام های شیطان است، در این مصرع اشاره دارد به نافرمانی شیطان و رانده شدن از بهشت.

بابک ۲۵۰ در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۱۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۲:

"سودا" معانی متعددی دارد، در بیت دهم به معنی "ملالت و دلگیری" است.

همایون در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۲۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۱:

غزل رازداری برای دوستان صمیمی که همسایه جلال دین اند و به خانه او رفت و آمد دارند
و از او آتش قرض می‌کنند و گرما و عشق می‌گیرند
رخش رستم‌ها را من تازیانه می‌زنم هر چه جنگ‌های خوب و تیر‌های نجات بخش است از من نیرو می‌گیرد
چون من نزدیک‌ترین رابطه با هستی‌ و معشوق را دارم و هستی‌ را من سامان میدهم، کنایه شانه زدن زلف معشوق
من در دل‌ هیچکس جای نمی گیرم پس تو هم سعی‌ نکن مرا در ذهن و اندیشه و دل‌ خود جای دهی‌ افسانه من برای هیچکس باور کردنی نیست
تنها از عشق و گرما و شادی‌ای که از من می‌‌گیری با دیگران بگو از یک دانگی من حرفی‌ نزن
از من تنها بگو که فلانی با فلانی که تبریزی بود دوست بود و از این دوستی‌ بهره‌ها برد

شهلا در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۹:

جناب شهبازی در برنامه شماره 237 گنج حضور، گرمابه بان را خداوند وما انسانها را نقش های روی دیوار گرمابه معنی کردند...

شهروز کبیری در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۱۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱ - پادشاهی ضحاک تازی هزار سال بود:

با درود خدمت اساتید پاک مغز
در باب بیت آغازین این قسمت، یعنی:
چو ضحاک شد بر جهان شهریار
برو سالیان انجمن شد هزار
تعبیر جالب شنیدم که در میان گذاشتن آن با شما خالی از لطف نیست. میتوان اینگونه تعبیر کرد که از آنجا که حکومت ظلم و دیکتاتوری، سراسر سختی و دشواری است، پس هر لحظه آن هزار لحظه می نماید. بنابراین شهریاری ضحاک نیز اگرچه چند سال بوده باشد، اما چون هزار سال مینماید. چنان که رضی الدین ارتیمانی میفرماید:
عمر اگر خوش گذرد زندگی خضر کم است
ور به تلخی گذرد نیم نفس بسیار است

مهدی یار در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۳۸ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب سوم در عشق و مستی و شور » بخش ۱۶ - حکایت سلطان محمود و سیرت ایاز:

فقط اونجاش که میگه:
خلاف طریقت بود کاولیا
تمنا کنند از خدا جز خدا
گر از دوست چشمت به احسان اوست
تو در بند خویشی نه در بند دوست
واقعا ما همش یه چی از خدا میخوایم وقتی باهاش حرف میزنیم برا همینم هست لنگ میزنیم
چون اگر خودشو بخوای و دنبال خودش باشی همه چیو داری
و باید مثل اون بزرگواری که ملائکه خواستن قدرت بهش بدن گفت نمی خواهیم ، خودشان را میخواهیم..

⊙_⊙ در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۳۰ دربارهٔ شیخ بهایی » نان و حلوا » بخش ۴ - فِی التَّأَسُّفِ وَ النّدامَةِ عَلیٰ صَرْفِ الْعُمرِ فیما لایَنْفَعُ فِی الْقِیامَةِ وَ تأْویلِ قَولِ النَّبیِّ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم: «سُؤْرُ الْمُؤْمِنِ شِفاءٌ»:

علم رسمی سر به سر قیل است و قال
نه از او کیفیتی حاصل، نه حال
طبع را افسردگی بخشد مدام
مولوی باور ندارد این کلام
اصلا منطقی نیست . فکر میکنم غلط املایی یا تحریف حادث شده باشد .
"طبع افسردگی بخشد مداد مولوی باور دارد این کلام "
درست هست . چون که تناقضی بین افکار مولوی و شیخ بهایی نیست . مولوی خود رهنمای شهر عشق است .

نجمه برناس در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۱۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۰:

سودابه دختر شاه هاماوران عاشق سیاوش می شود ولی چون عشق او رانپذیرفت سودابه علیه او دسیسه می چیند و سیاوش را به خیانت متهم می کند

نجمه برناس در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۵۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۰:

گرسیوز پسر پشنگ و برادر کوچک افراسیاب است و فرمانده سپاه توران که سرانجام به خاطر حسادت موجب کشته شدن سیاوش می شود

یاسر در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۳۴ دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۲ - رفتن موبد به شکار:

شبی چون دوش دیدم در زمانه....بوسه تیر بود و لب نشانه
به‌به از این هنررر

بهمن کاوه در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۰۳ دربارهٔ منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴:

این شعر بشدت متاثر از معلقه ی اول، سروده ی امروء القیس میباشد. در کل، اشعار منوچهری تا درجات بالایی ملهم از ادب عربی بوده است؛ به عنوان مثال در همین شعر، به شیوه ی اعراب (پیش از اسلام) شعر سروده و به رسم و اطلال معشوقه و زاری بر آنها اشاره میکند، عنیزه را نام میبرد، که معشوقه ی امروءالقیس بود و معلقه ی اول نیز تا حدود فراوانی برای وی سروده شده بود... در مورد تاثیر ادب عربی بر ادبیات فارسی و اخصاً شیوه و سبک ادبی منوچهری دامغانی، حرف برای گفتن زیاد است...
ساعد و منصور باشید.

حسین در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۵۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۷:

”شَعر“ به مانای موی نیز درست است
شَعر سیاه = موی سیاه

۱
۳۱۰۵
۳۱۰۶
۳۱۰۷
۳۱۰۸
۳۱۰۹
۵۵۱۳