گنجور

حاشیه‌ها

نادر.. در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۵۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۰۸:

پیوستگی.. بیگانگی...
دم زدن.. خاموشی...
درد بی درمان

نادر.. در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۵۲ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳:

به خود می‌بازد از خود عشق با خود..
که او خود عاشق خود جاودانه است...

نازنین در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۰۱ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۹ - در احوال لیلی:

معنی اون بیت ی که رضا اشاره کرده میشه
زیبایی چهره اش از ماه بیشتر است همچینین زیباییش دو قدم از گل بیشتر است

تماشاگه راز در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶:

آیینه ات دانی چرا غمــــــــاز نیست زانکه زنگار از رخش ممتاز نیست
رو تو زنگـار از رخ خــــود پاک کن بعـــــــــد از آن آن نور را ادراک کن
هــرکسی ز اندازهء روشــــــــــندلی غیب را بیند بقـــــــــــدر صیقــــــلی
هـر که صیقل بیش کرد او بیش دید بیشتر آمــــــــد بر او صـــورت پدید

تماشاگه راز در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۴۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶:

ایکاش این مصرع " مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن " شعار همه اقوام و ملل بود و بر سر در سازمان ملل و دادگاه ها نصب می شد-
همسایه رو آزار ندهیم - حیوانات را آزار ندهیم - همسر و فرزندانمان را آزار ندهیم - همنوع خود را آزار ندهیم - مشتری خود را آزار ندهیم - ارباب رجوع خود را آزار ندهیم -بیمار خود را آزار ندهیم - دانش آموز خود را آزار ندهیم - طبیعت را با فطع درختان و ریختن زباله ها آزار ندهیم - کارگر خود را آزار ندهیم - بدن خود را با پرخوری ورزش نکردن و ... آزار ندهیم -وقتی آزار ندهی پس چه می ماند که انجام دهی ؟ غیر خوبی می ماند ؟ وقتی آزار ندهی آیینه دلت صیقل می خورد زنگارها پاک می شود -- اینه ات دانی چرا غماز نیست زانکه زنگار از رخش ممتاز نیست -- زنگار که پاک شد دلت روشن می شود با صفا می شود ...........

تماشاگه راز در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۰۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶:

تفسیر عرفانی
1. ای یار! در جهان به جز درگاه تو پناهی ندارم؛ خانه ی تو تنها جایی است که می توان به آن پناه برد و برای انجام کاری و حلّ مشکلی به آن مراجعه کرد.
2. هنگامی که دشمن به قصد کشتن من شمشیر بکشد، چاره ای جز تسلیم نیست؛ من با ناله و آه سحرگاهی به جنگ او می روم و از دست او به خدا می نالم.
3. من چرا از خرابات روی بگردانم؟ آنجا پناهگاه روحی و معنوی ما عاشقان است و راهی بهتر از مستی و رندی در کوی میکده برای من نیست؛ زندگی عاشقان و رندان، بهترین زندگی است.
4. اگر روزگار به خرمن عمر من آتش بزند و آن را نابود کند، بگذار بسوزاند؛ زیرا در نظر من این زندگی دور از یار هیچ ارزشی ندارد، برای عاشق نومید، زندگی چه ارزشی دارد؟
5. من بنده و غلام چشم مست و دلفریب آن معشوق زیبا و بلند بالایی هستم که از باده ی غرور و تکبّر سرمست است و به کسی توجه و عنایتی ندارد. او مست زیبایی خویش است و به عاشقان نظری نمی کند.
6. به دنبال آزار و اذیت مردم مباش و جز این هر چه می خواهی بکن؛ زیرا در دین و آیین ما عاشقان رند، گناهی بزرگ تر از آزار خلق نیست.
7. ای معشوقی که پادشاه کشور زیبایی هستی، آهسته حرکت کن؛ زیرا بر سر هر راهی که بگذری، عاشقانه دلباخته ی تو جهت دادخواهی نشسته اند. عاشقانت در همه جا منتظر آمدنت هستند تا شاید توجه و عنایتی ببینند.
8. این گونه که از هر طرف دام های بسیاری می بینم؛ پناهگاهی بهتر از گیسوی تو نیافتم که مرا از این دام ها برهاند. عاشقی بهترین پناهگاه است که انسان را از دام های شیطانی و دنیایی نجات می دهد.
9. ای یار! گنجینه ی دل حافظ را که با زلف و خال سیاه خود ربودی، اینک آن را به آنها مسپار که این چنین کارهای مهم لایق هر راهزن سیاه دلی نیست.
منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول
منبع: راسخون ( پیوند به وبگاه بیرونی/ )

behrouz ghanbari در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۱۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰:

این شعر جندان با سبک مولانا هماهنگ نیست

شهلا در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸۳:

درود بر شمایان، گفتگو در آیین مولاناست، دوستانه و متحملانه، شاد شدم

کسرا در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۰۳ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳:

عاااالی

مهدی کاظمی در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۳۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۲ - رجوع به حکایت خواجهٔ تاجر:

مولانا اینجا برمیگرده به قصه طوطی و بازرگان تا ببینیم داستان به کجا رسید...خواجه که طوطی رو از دست داده بود دچار احوالاتی متناقض شد و گاهی از سر نیاز و عجز و گه گاه از حقیقت و گاهی هم به مجاز وخیال لابه ها سر میداد مثل کسیکه در حال غرق شدن باشه چنگ به هر چیزی میزد تا شاید یک کدام ازین حیله ها دستگیرش و بشه و ازین واقعه نجات پیدا کنه
بس دراز است این حدیث خواجه گو
تا چه شد احوال آن مرد نکو
خواجه اندر آتش و درد و حنین
صد پراکنده همی‌گفت این چنین
گه تناقض گاه ناز و گه نیاز
گاه سودای حقیقت گه مجاز
مرد غرقه گشته جانی می‌کند
دست را در هر گیاهی می‌زند
تا کدامش دست گیرد در خطر
دست و پایی می‌زند از بیم سر
خداوند این نوع کوشش های بندگان رو دوست داره مولانا میگه حتی اگه به شهود و وصال هم نرسیدی این کوشش رو انجام بده که بهتر از خفتن و غفلته و ادامه میده که اون شاه عاشق بیکار نمیمونه و کوشش و ناله های عاشقانه کسی هم که بیمار نیست برایش ارزشمنده ...واسه همین خداوند فرمود ::اشاره به این ایه ::کُلُّ یَوم هُوَ فِی شَأن»::با توجه به اینکه خلقت امری دائمی و مستمر است، پاسخگویی به نیاز نیازمندان نیز دائمی می باشد و خدا یک روز به اقوام قدرت می دهد و یک روز غم و اندوه می دهد. یک روز سلامتی و روز دیگر بیماری و ضعف می دهد؛ لذا کل یوم هو فی شأن یعنی خدا هر روز پدیده تازه و خلق جدید دارد.
پس درین راه تلاش و کن و خون دل بخور و تا لحظه اخر دمی فارغ نباش

دوست دارد یار این آشفتگی
کوشش بیهوده به از خفتگی
آنک او شاهست او بی کار نیست
ناله از وی طرفه کو بیمار نیست
بهر این فرمود رحمان ای پسر
کل یوم هو فی شان ای پسر
اندرین ره می‌تراش و می‌خراش
تا دم آخر دمی فارغ مباش
بالاخره تا دم اخر لحظه ایی یافت میشه که عنایت حضرت حق توراهم در بر بگیرد و تو ام صاحب سرّ و حقیقتی شهودی بشی مطمئن باش کوشش های عاشقانه جانها در قالب مرد و زن بر خداوند اشکاره و او از کوچکترین کارها و نیات ما خبر دارد
تا دم آخر دمی آخر بود
که عنایت با تو صاحب‌سر بود
هر چه می‌کوشند اگر مرد و زنست
گوش و چشم شاه جان بر روزنست

حامد در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۳۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:

فریاد هنرمندانه ای که هیچ چیز جز وصال به همانجا که به او تعلق داشته و آرامش نمیکند. بازگشت به مبدأ خود و دلتنگی و افسردگی از این شکاف و انفکاک...
مورد خطاب و ناله و فریاد شاعر هم صاحب مبدأ و معاد یعنی خداست و هم همه کسانیست که به درد او مبتلا شده اند.

احمد در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۳۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۶:

دلارام عزیز درود
پیشنهاد میکنم جهت شروع آشنایی با مولانا کتاب " پله پله تا ملاقات خدا" به قلم دکتر " عبالحسبن زرینکوب" رو مطالعه بفرمایید و بعد به منابعی که در همین کتاب به اونها اشاره شده مراجعه بفرمایید.

سایلنت در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۳۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۳:

گفت که تو زیرککی، مست خیالی و شکی
گول شدم، هول شدم، وز همه برکنده شدم

شرط رسیدن به حقیقت، رها کردن است. رها کردنِ هر آن‌چه آموخته‌ای و باور کرده‌ای
باورمندی، زیرکی است. باور، از آن جهت که پذیرشِ چیزی است که خود ندیده‌ای، خیال است و مولوی به زیبایی و به عمد، "باورمند" را "مستِ خیال" دانسته
"مستِ شک" اما معنایی عمیق‌تر در خود دارد
رها کردن باورها، یعنی شک کردن به هر چه هست. اما این کافی نیست. بسیاری هستند که شک می‌کنند و درمی‌مانند چرا که "شک داشتن" خود می‌تواند به باورمندی تبدیل شود

شک بی محابا، که جان دلیر می‌خواهد و زهره‌ی شیر، یعنی آن‌که به خودِ شک کردن هم رحم نکنی. در آن هم شک کنی. فقط این‌گونه است که دست از هر چه داری خواهی شست
تا "گول" و "هیچ‌دان" نشوی، راه نمی‌یابی
رسیدن به طرب بی‌پایان، زمانی است که نه فقط از خیال (باور)، که از شک نیز گذشته باشی
زمانی که نه فقط از "پاسخ" که از "سوال" نیز دست شسته باشی
زمانی که از همه برکنده شوی، فقط مشاهده‌گر باشی
از راه رفتن و معنا کردن و پرسیدن که بایستی، حقیقت خود به سویت خواهد آمد. چرا که حقیقت همواره همراه تو بوده است و آن‌چه حجاب بوده، پاسخ‌ها و پرسش‌ها بوده، خیال‌ها (باورها) و شک‌ها

همایون در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۷۰:

بار‌ها جلال دین عشق را به پر پرواز تشبیه میکند
ر‌ه آسمان درون است پر عشق را بجنبان پر عشق چون قوی شد غم نردبان نماند
اینجا می‌گوید وقتی پر عشق داری همه چیز چون هوای پرواز برای تو میشود چون پرواز به هوا نیاز درد
همچنین عشق مانند آتش است که همه چیز را می‌‌سوزند و از جنس آتش می‌‌کند یعنی‌ از جنس خودش
با عاشقان که بشینی عاشق می‌‌شوی می‌‌گوید از من دوری و نفاق نکن زیرا ما با هم می‌‌توانیم دائما بیافرینیم
عاشقان و صادقان همیشه معنی‌ نو می‌‌آفرینند و جهان را نو می‌کنند و خرم

همایون در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۱:

صادقان و صداقت کلید واژه عرفان است بر عکس نفاق است که از منافع انسان ناشی‌ میشود و از اندیشه او می‌‌آید نفاق اصلی‌ نفاق با خود است نه با دیگران
بیگانگی از خود که در قرن‌های اخیر بعد از روسو مورد نظر فیلسوفان قرار گرفته است با رویکرد‌های متفاوت
در حقیقت و بنظر جلال دین ما، انسان باید با دیگران نفاق داشته باشد با غیر عاشقان نمی شود مثل عاشقان رفتار کرد
با کسی‌ که سخت است نمی توان نرمی کرد مانند درخت که از زمستان روی گردان است و خود را به خواب می‌زند ولی بر عکس با بهار می‌‌گوید و می‌‌خندد
انسان با اندیشه خود است که حالات گوناگون بخود میگیرد یک روز غمگین است و یک روز شاد یک روز مغرور و یک روز افسرده یک روز از دیدن رودد‌ها متعجب و حیرت زده
و به اندازه حالت خود نیازمند می‌‌ است پس نیازمند پیمانه و اندازه نیز هست
همه عبادت و تقوی او هم از روی ترس است و محافظ کاری
اگر خوب بخود نگاه کنیم می‌‌بینیم که همه کار‌های ما از روی محافظه کاری است نه از روی صداقت
عرفان ما همان رسیدن به صداقت ماست که بی‌ حد و مرز است
حتی دانشمندان ما نیز نمی توانند ادعای صداقت کنند زیرا هر یک با یک مدل ریاضی میخواهمند دنیا را توضیح بدهند ولی همواره دنیا آنها را حیران میکند
اگر به زبان خاموشی که جلال دین با آن‌ می‌‌اندیشد و می‌‌بیند پی‌ ببریم برابر صد انسان معنی‌‌های نو شکار می‌کنیم زبان صادقان خاموشی است که هزار سخن با خود دارد
و هزار مستی دارد و سیری ئا پذیر است بر عکس زبان اندیشه که همیشه نگران کار‌ها و محاسبات خود است

روفیا در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۳۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۱ - مدافعهٔ امرا آن حجت را به شبههٔ جبریانه و جواب دادن شاه ایشان را:

خون کند زید و قصاص او به عمر؟
می خورد عمرو و بر احمد حد خمر؟
هر دو نیم بیت پرسشی خوانده می شوند.
چون عسل خوردی نیامد تب به غیر
مزد روز تو نیامد شب به غیر
پیش از این زمانی در تعامل با خویشاوندی به مشکل برخورده بودم و به هر گفتاری و کرداری تلاش می کردم دل او را نرم و همراه سازم ناکام می ماندم، با استادی مطلب را در میان گذاشتم. آن استاد به حقیقت و جوهر نهان در همین ابیات اشاره کرد :
هرگز در یک رابطه نادرست کسی را ملامت نکن. اگر تب کردی تو بودی که عسل خوردی. نه هیچ کس دیگر.
چون عسل خوردی نیامد تب به غیر!
آنچه مرا شگفت زده می کند این است که آن پیر هرگز این ابیات را نخوانده بود. بلکه با هوش و خرد مثال زدنی خود این راز دریافته بود.
می خواهید بدانید چگونه برایم توضیح داد؟
ساده و خنده دار!!
گفت اگر تو مسبب آن رفتار ناخوشایند نبودی، چرا آن فرد آن رفتار را نسبت به تو انجام داد و با حسن کچل چنان نکرد.
برو و نیک بیندیش و ببین کجا به خطا رفتی و مسوولیت عواقب اعمالت را خودت بپذیر و این و آن را ملامت نکن.

نادر.. در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۹:

هر نفسی تازه ترم ...

ناشناس در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵:

و یا : از کرامات شیخ ما این است
شیره را خورد و گفت شیرین است!!

۷ در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵:

تفسیر تفسیر عرفانی:
درخت گردگان با آن بزرگی
درخت خربزه الله اکبر

فرزاد شهزاد در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۴۹ دربارهٔ عطار » مختارنامه » باب دهم: در معانی مختلف كه تعلّق به روح دارد » شمارهٔ ۳۷:

این شعر در رباعیات مولانا هم هست ...تصحیح کنید که کدام قابل استناد است ،،،از مولاناست یا عطار ؟؟

۱
۳۱۰۴
۳۱۰۵
۳۱۰۶
۳۱۰۷
۳۱۰۸
۵۵۱۳