گنجور

حاشیه‌ها

حسیب هاشمی در ‫۷ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۵۲ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳:

درتن صحراکجا با خویش فتد اتفاق ما
که وهم بی‌سر وپایی برد از خود جدا ما رأ
در أین صحرا کجا با خویش افتد اتفاق ما

 

وفایی در ‫۷ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۴:

سلام آقای رسول . در مورد مصراع دوم بیت دوم حق با شماست : نقصی در آن وجود دارد. در دیوان شمس من( که چاپ پیش از انقلاب است) ، بعد از چه علامت سوال گذاشته. یعنی به این صورت نوشته: " صبح سعادت دمید صبح چه؟ نور خداست " که دیگر معنی آن بدیهی می شود: صبح سعادت دمید. صبح چه است؟ صبح کدام است؟ نور خدا دمیده !

 

رضا در ‫۷ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۴۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱:

به نظر حقیر آینکه مفهوم و محتوای ابیات چیست مهمتر است از اینکه آیا این اشعار را حکیم عمر خیام گفته اند یا دیگری!

 

احسان باقرزاده در ‫۷ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۱۴ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۹:

بیت دهم:
تا به معنی بگذری از منزل جان و خرد
گام در راه حقیقت نه، نه در راه مجاز

 

۷ در ‫۷ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۵۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۴:

حافظ یک غزل دارد در پیشواز این غزل سعدی که یک بیت آن خیلی بچگانه و خنده دار است و همیشه خنده ام میگیرد از دیدن آن که در برابر بیت :
عشق داغیست که تا مرگ نیاید نرود
هر که بر چهره از این داغ نشانی دارد
آورده:
دل نشان شد سخنم تا تو قبولش کردی
آری آری سخن عشق نشانی دارد

 

علی در ‫۷ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۴۹ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۸ - هنگام عبور از مداین و دیدن طاق کسری:

واقعا فوق العاده ست این شعر!!!آدم رو به حال و هوای دیگه ای میبره و این شعر خیام رو هم یادآور میشه:
آن قصر که بر چرخ همی زد پهلو
بر درگه او شهان نهادندی رو
دیدیم که بر کنگره اش فاخته ای
بنشسته همی گفت که کو کو کو کو؟!
افسوس از ایرانشهر...افسوس

 

رضا در ‫۷ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۷:

ما از آن محتشمانیم که ساغر گیرند
و نه زآن مفلسکان که باز لاغر گیرند

 

یوسف در ‫۷ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۲۰ دربارهٔ اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۵ - حکمت فرعونی:

خدا رحمتش کند متفکر و اندیشمند بزرگی بود

 

... در ‫۷ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲:

حمیدرضای بزرگوار
اول از همه به احترام ادبیات دلنشین و روند منطقی حرفهاتون کلاه از سر بر می دارم که به نظرم اولین شرط مباحثه همین هست.
قطعا هم کلامی با شما مایه سربلندی منه و نتیجه ای که من از این بحثها دنبال می کنم یاد گرفتن مطلبی جدید هست، ولو یک کلمه. هدف اصلا جدل نیست، بلکه تبادل اطلاعات هست.
1- من قبل از نوشته قبلیم بارها نوشته شمارو خوندم. شما فقط فرمودین اشاره به «به جان پرستیدن» نیست. ولی تکلیف این عبارت رو روشن نکردین. اگه اشاره به این عبارت نیست پس نقش عبارت در بیت چیه و چه مفهومی رو دنبال می کنه؟
2- من تصمیم نمی گیرم چه کلمه ای رو چی معنا کنم. بلکه شواهد و قرائن مختلفی من رو به این معنا می رسونن. شاید هم برداشت من درست نباشه، ولی مایلم کسی که ادعای معنای دیگه ای داره شواهدی بیاره که من رو قانع کنه.
در ادامه به نکته جالبی اشاره کردین. ببینید وظیفه هنرمند این نیست که قبل از خلق اثر به تحلیل های مختلف مردم فکر کنه و بعد اثر رو خلق کنه که مبادا مردم برداشتی غیر از منظور خودش داشته باشن. در هیچ دوره ای و هیچ مکتبی و هیچ جای دنیا این مرسوم نیست و اصلا درست نیست. اگه جامعه برداشت نادرستی داره جامعه باید اصلاح بشه، نه اثر. اگه اینطور فکر کنیم هنر هر چه قدر مبتذل تر باشه مردم اجازه برداشت منفی کمتری دارن. در مورد زن هم قبل از مولوی و هم بعد از ایشون جریان های زیادی به تحقیر زن پرداختن. اگر واقعا شما می دونید که اشعار ایشون به جامعه ضربه زده، خب من هم می پذیرم. ولی حتی اگر اینطور باشه کمترین ایرادی به مولوی وارد نیست. همونطور که کمترین ایرادی به هنرمندان و اندیشمندان دیگه ای که آثارشون به جامعه ضربه های احتمالی زده وارد نیست. ایراد به جامعه وارده و بس.
3- شما در مثنوی عبارت «مرد و زن» رو زیاد می بینید. نمونه ای که همه شنیدیم :«در نفیرم مرد و زن نالیده اند». در اینجا دقیقا مرد و زن اشاره مستقیم به جنسیت داره و عبارت مفهوم «نوع بشر» رو می رسونه. مولوی در سلوک تفاوتی برای زن و مرد قائل نبوده و نوع بشر رو عبارت از «مرد و زن» می دونه که دوش به دوش هم می تونن مراتب تعالی رو طی کنن.
ایشون (ظاهرا) هیچ رفتار غیر متعارفی در قبال زن ها نداشتن. یه بار ازدواج کردن و بعد از فوت همسرشون یه بار دیگه ازدواج کردن. با چند همسری مخالف بودن و جایی (فکر کنم مثنوی) در این مورد هم تمثیلی دارن که خاطرم نیست متاسفانه. زن رو لایق تعالی می دونسته و ظاهرا براشون مجالس مختلفی مثل سماع هم ترتیب می داده. علاوه بر اینها هیچ جا هم مطلبی که نشون دهنده تحقیر زن از جانب مولوی باشه نخوندم و این یعنی در بدترین شرایط رفتارشون در این مورد خنثی بوده.
4- ببینید اینکه تلاش کنم از مولوی انسانی کامل بسازم فرق داره با اینکه اعتقاداتمو بیان کنم. خودم هم می دونم بخاطر کثرت بحث هایی که موافق مولوی بودم این ذهنیت شکل می گیره ولی واقعا تلاشی در این زمینه نداشتم و فقط اعتقادمو گفتم. اینطور هم نیست که هیچ ایرادی به ایشون نداشته باشم ولی این ایرادها محدود هستن و تا حالا هم بحثی در موردش نشده که بگم. به هر حال فکر می کنم شما یا هر کس دیگه ای هم آدمایی رو داشته باشین که اونهارو بسیار کم عیب (از نظر خودتون) بدونین. فقط بهتون اطمینان میدم اگه جایی نظرم مخالف مولوی باشه، به خاطر مولوی بودنش از اظهار نظرم خودداری نمی کنم.
ممنون از توجهتون به بحث و عذر می خوام که خیلی طولانی شد.

 

حسین ترکمن نژاد در ‫۷ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۲۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۲:

ضبط صحیح این رباعی همان است که هدایت در ترانه های خیام آورده و از آن معنای محصّلی دریافت میشود:
... ما چون صوریم کاندر او گردانیم
برای آشنایی با معنای «فانوسِ خیال» که ابزاری برای سرگرمی در روزگار گذشته بوده، به مقاله محققانه زیر رجوع کنید. تنها با دانستن کارکرد این وسیله است که میتوان معنای درست این رباعی را دریافت!
پیوند به وبگاه بیرونی

 

حسین ترکمن نژاد در ‫۷ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۱۶ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هیچ است [۱۰۷-۱۰۱] » رباعی ۱۰۵:

برای آشنایی با معنای «فانوسِ خیال» که ابزاری برای سرگرمی در روزگار گذشته بوده، به مقاله محققانه زیر رجوع کنید. تنها با دانستن کارکرد این وسیله است که میتوان معنای درست این رباعی را دریافت!
پیوند به وبگاه بیرونی

 

احمد سالک در ‫۷ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۴۳ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۳۹ - جواب:

در بیت سوم به جای موجب شاید "موج" باشد. لطفا تصحیح کنید. تشکر

 

هادی در ‫۷ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۶۰:

این رباعی به احتمال فراوان متعلق به شیخ ابوسعید ابوالخیر قرن چهارم هجری است، چون در کتاب انسان کامل تالیف عزیزالدین نسفی دقیقا به این بیت اشاره شده در حالی که نسفی این کتاب را در سال 620 هجری قمری نوشته ،که در آن زمان مولوی 13 سال بیشتر نداشته

 

هادی در ‫۷ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۰۸ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۱۲:

این رباعی به احتمال فراوان متعلق به شیخ الوسعید ابوالخیر قرن چهارم هجری است، چون در کتاب انسان کامل تالیف عزیزالدین نسفی دقیقا به این بیت اشاره شده در حالی که نسفی این کتاب را در سال 620 هجری قمری نوشته ،که در آن زمان مولوی 13 سال بیشتر نداشته

 

نادر.. در ‫۷ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۵۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۷:

مرا تبار خونی گل ها به زیستن متعهد کرده است..
"فروغ"

 

بابک چندم در ‫۷ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲:

حسین 1 گرامی،
البته بی اجازه روفیا خانم (و طلب پوزش از ایشان):
"...گفتار او را که خداوند لباس کافری را بر پیکر زن دوخته قبول دارید؟"
پاسخ آنکه خیر،
چراکه زر و زن در اینجا همتا آمده اند و بر زر لباس کافری نمی پوشانند (نهایتاً برایش کیسه می دوزند) که بر زن بپوشانند...ضمن آنکه دوختن به معنای وصله زدن نیز می آید.
این نشان از آن دارد که در اینجا باطن و طبع زر و زن هر دو عاری از کافریست، و اگر منظور مولوی این نبود به راحتی می سرود که یزدان زر و زن را کافر آفرید...
دیگر آنکه پیش از هضم کردن سخن می باید که آنرا به درستی فهمید، و شما در اینجا نه تنها یک جمله ساده و بی تکلف آقا رضا را به درستی در نیافتی که با چرخشی ناصواب (نادرست) صیغه حلال و مشروع ایشانرا به صیغه حرام و باطل تبدیل کردی:
آقا رضا آورد: "شاید منظور مولوی (در اینجا)علاقه افراطی (مردان) به جنس مخالف بوده ..." و شما آنرا چرخاندی به :"...علاقه افراطی مولوی به جنس مخالف؟؟؟؟؟؟.."
و باز هم او به درستی "زن بارگی" را صفت خواند، و باز هم به درستی که "این صفت را در فرهنگ ما دارای بار منفی می دانند", و صد البته که شناخته شده است... ولی شما نوشته ایشان را به سخره گرفتی!!!
این می رساند که یا شما سخن او را به درستی در نیافتی؟ و یا آنکه چون این خلاف باور شماست به جای نقد آنرا مورد مضحکه قرار دادی...
گو اینکه گمان من بر آنست که همان مورد نخست می باید مظنون باشد و شما عمد و قصدی در کارت نبود، ولی به هر حال از نوشتار و برخورد شما هر دو را می توان برداشت کرد،( و از قضا دومی را بس قوی تر)...
حال اگر فردی اینرا بُل بگیرد و دایم هوار هوار و واویلا واویلا کند و الم شنگه راه اندازد خوب می بینی که گفتمان به کدام سمت و سو کشیده خواهد شد....
خلاصه آنکه برادر جان، زن و زر در اینجا آنچنان آورده شده که کافری در نهاد و باطنشان موجود نیست (اصلا" و ابدا")، بلکه آن وصله ایست که یزدان به آنان آویخته و این اشاره به همان "به جان مپرست" دارد ...در اینجا زن به صورت عام استفاده شده یعنی "تمام زنان" و زمانی که شخص تمامی زنان (و نه فقط زن خود) را بپرستد اشاره به همان شهوت است...کمااینکه زر پرست نیز اشاره به آز و حرص و طمع است...و این دو در کنار یکدیگر نشان از حرص و آز و طمع و شهوت دارد که مولوی آنرا نکوهش می کند (همان کافری) و نه آنکه زن و یا زر را کافر بداند...
چرا او اینگونه سروده؟ چرا قفل را قلف آورده؟ عطار هم زبان را زفان می آورد...شاید که هشت قرن پیشتر اینگونه بیان را معیوب نمی دانستند...
(در ضمن اینرا سه نفر آقایان رضا و نادر و "جناب ..." پیشتر ازمن هر کدام به زبانی آوردند و امید که دستبرد بنده به حساب نیاید)

 

نادر.. در ‫۷ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲:

حسین 1 عزیز و بزرگوارم
من برداشتی را که از "ذهنیت مولانا در سرودن این بیت" داشتم بیان نمودم ..
و هرگز در جایگاه رد و یا تایید آن نیستم دوست من
به هر حال سپاسگزارم از توجه شما و شکر گزارم حضور در جمع دوستان را..

 

بیداد در ‫۷ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۳:

اباتی از این غزل را خداوندگار اواز اشتاد شجریان جهت اموزش دستگاه ماهور به شیوه استاد طاهرزاده اجرا نموده اند که بسیار شنیدنی ست
که البته این بیت را چنین اجرا کرده اند
باغبان حرامت باد زین چمن چو من رفتن
گر بجای من سروی غیر دوست بنشانی

 

کاظم در ‫۷ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۵۶ دربارهٔ وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶:

با عرض سلام
وحشیه بافقی کلمه ی صد را سد نوشته چرا که در ان زمان این گونه بوده حالا مخالفت شماها در چیه مگر میشود شما برید تخت جمشیدو خراب کنید بگید این ستون به فرض مثال طبق استاندارد های امروز نبوده پس الان خرابش میکنم شما سعی بفرمایید چیزی که به فرهنگ ایران و تاریخ ایران مربوط میشه لطفا دست نخورده نگه دارید شما در چه حدی اخر کاوش کردی در ادبیات فارسی که به این نتیجه رسیدی که وحشی ادبیات نمیدونه و شما الان آمدی ظهور کردی و رسالتت هم ایت هست که وحشی نوشته صد چقد بی سواد بوده من واقعا متاسفم برای اون دسته از حضراتی که فکر میکنن در اندازه ی شخصی مثل وحشی بافقی هستند و باید بگم اون شخصی که نوشته چرا ص را عربی میدونن باید بگم درسته که ما با الفبای عربی مینویسیم شکی درش نیست ولی از ابتدا با سین نوشته شده بحث بر عربی بودن و فارسی بودت نیست ولی یک سری حروف جایگاهی در جملات و کلمات فارسی نداره مثلا ث چه کلنه فارسی شما دبدی با ث اصلا تلفظ این حرف رو ما نداریم کاری هم باهاش نداریم یا ص اوایی که ص و ث در تلفظ های فارسی نیست

 

یاشار در ‫۷ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۹:

درود گرامی چرا واژه ی نا درست پنیر را به خمیر تغییر نمی دهید؟

 

۱
۳۰۲۱
۳۰۲۲
۳۰۲۳
۳۰۲۴
۳۰۲۵
۵۰۶۰
sunny dark_mode