گنجور

حاشیه‌ها

۷ در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۰۶ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب سوم در عشق و مستی و شور » بخش ۲۵ - مخاطبه شمع و پروانه:

پیوند به وبگاه بیرونی
برای کسانی که به تفسیر علاقه دارند:
تفسیر این مخاطبه از زبان غلامحسین ابراهیمی دینانی

۷ در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۵۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۷:

الغیاث و الغیاث
ما را نه ترنج از تو مرادست نه به
تو خود شکری پسته و بادام مده

فرستاده سعدی در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۲۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۷:

دوستان عزیز تصحیح آقای پارسا درست و صحیح است
مرد راضی‌ست که درپای تو افتد چون گوی
تا بدان ساعد سیمین به چوگان بزنی
حرف در (سیمینش) اضافه و بی جاست!
اگر ش باشد یعنی تو با ساعد سیمین او ارو به چوگان بزنی
در حالی که منظور ساعد سیمین مخاطب است، یعنی ساعد سیمین تو
-> معنی بیت: مرد راضی است که مثل گوی در پای تو بیافتد
تا با آن ساعد سیمینت او را مثل چوگان بزنی

۷ در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۲۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۷:

برای کسانی که به تفسیر علاقه دارند:
تفسیر این غزل از زبان غلامحسین ابراهیمی دینانی
پیوند به وبگاه بیرونی

نیکومنش در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹:

درود بیکران بر دوستان جان
-قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود
ور نه هیچ از دل بی‌رحم تو تقصیر نبود
تقدیر ازلی عاشقان بر این نوشته شده که جانشان به لب رسیده کامشان بر نیاید که عشق اسان نمود اول ولی افتاد مشگلها وگرنه با این همه بیرحمی و جفا یی که معشوق در حق عاشق روا میدارد قطعا جانش را هم میگرفت(کنایه از غیرت و بی رحمی معشوق)
2-من دیوانه چو زلف تو رها می‌کردم
هیچ لایق‌ترم از حلقه زنجیر نبود
من دیوانه شده در عشق معشوق به گمانم که با رهایی از کمند زلف یار اسوده خواهم شد به ارامی زلف یار را رها می کردم ولی نمی دانستم که هیچ زنجیری بهتر از زلف یار برای مهار کردن اشتهای بی انتهای خود در مقابل او ندارم
3-یا رب این آینه حسن چه جوهر دارد
که در او آه مرا قوت تأثیر نبود
تیر اه من که از گردون می گذرد نتوانست در مورد ایینه حسن تو کار ساز افتد (اه گریبانگیری من نتوانست ایینه جفای حسن تو را کدر کند و از جفای ان کم کند پروردگارا این ایینه حسن تو چه پایه و جوهره قوی ای دارد که هر چه من اه می کشم مکدر نمی شود)
4_سر ز حسرت به در میکده‌ها برکردم
چون شناسای تو در صومعه یک پیر نبود
در حیرتم که هیچ کس وپیری را دانای حسن تو در هیچ جا حتی کلیسا وعبادتگاهها پیدا نکردم و در پایان رو سوی میکده اوردم که شاید در راستی بیخودی باده نوشان و صداقتشان اثری از تو بیابم
5_نازنین‌تر ز قدت در چمن ناز نرست
خوش‌تر از نقش تو در عالم تصویر نبود
ای محبوب ازلی نازنین تر از قد و بالای تو در هیچ باغ و بوستانی وجود ندارد و زیباتر از نقش و صورت تو در عالم نقش نبسته است
6_تا مگر همچو صبا باز به کوی تو رسم
حاصلم دوش به جز ناله شبگیر نبود
دیشب با باد صبا همنشین شده بودم و از جفا های یار می نالیدم و با او درد دل می کردم به امید اینکه مگر باد صبا این نیازمندی و عجز مرا به گوش یارم برساند
7_آن کشیدم ز تو ای آتش هجران که چو شمع
جز فنای خودم از دست تو تدبیر نبود
از شوق و اتش هجران محبوب همچون شمع انقدر گداختم که چاره ای جز فنا و نابودی خویش نداشتم
_آیتی بود عذاب انده حافظ بی تو
که بر هیچ کسش حاجت تفسیر نبود
دوری و هجران از تو همچون عذاب گداختن در اتشی است برای حافظ که هیچ کس را یارای تشریح ان نیست
سر به زیر و کامیاب

مصطفی س ل در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۰۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۵:

این شعرو استاد بنان به زیبایی هرچه تمام تر خوندن.
وهمون جوری که این دوست عزیز فرمودن.خوندن مده گر عاقلی بیهوده پندم.
و ظاهرا همین هم درست باشه.چون آوازی که بنان خوندن در گوشه دیلمان در آواز دشتی هستش. که این گوشه رو بنان از استاد صبا آموخته. تو رویف آوازی جناب محمود کریمی هم ایشون همین جور خودن مده گر عاقلی بیهوده پندم. که از نظر وزن و آهنگ هم سالم تره

Soltan در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۰۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۴۱ - کبودی زدن قزوینی بر شانه‌گاه صورت شیر و پشیمان شدن او به سبب زخم سوزن:

دوستمون جناب منصور درست میگند
ان مرد قزوینی سمبل مدعی است

احمد در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۳۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷:

شاید کلمه "خوشاید" بهتر باشد تا "نشاید" در بیت پایین
گر حلالست که خون همه عالم تو بریزی
آن که روی از همه عالم به تو آورد خوشاید (به جای نشاید)

همایون در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۳۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳:

خون دراین غزل و بسیار جاهای دیگر اشاره مستقیم به کشته شدن شمس است که دوری شمس را برای جلال دین بسیار حزین و نا پذیرفتنی و خشم آور و نفرت انگیز و ناباورانه گردانیده است
و اصلا نمی پذیرد که سرنوشت کسی مانند شمس که پادشاه دو سرا است بدست چند اوباش حکومتی رقم بخورد بلکه برعکس این او بوده است که دیو و پری و حتی سلیمان ها و آصف ها همکار و در خدمت او بوده اند کسی که آفتاب و آب حیوان در برابر او هیچ اند و سرنوشت همه را او رقم زده است هرگز نمرده بلکه هر روز زنده تر می شود و این کاری است که جلال دین آنرا دیده بانی می کند
همیشه ازدست دادن او را با پیچیده ترین سخن بیان می دارد و در اینجا نوشته از جوش خون خود را در این باره چون مورچه های ناتوان می داند که به دادخواهی به نزد سلیمان می روند و سلیمان خود دستور کار را از لطف شمس می گیرد که همه بخشش است و مژده خرمی

کمال داودوند در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۲۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۷:

7608

آرش در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶:

خوده حافظ اگه بیاد تعابیر اساتید رو بخونه خندش میگیره، یکی میگه سَحر یکی سِحر.... ولی نکته مشترک همشون اینه که هیچکس نمیدونه منظور حافظ از سقیم چی بوده واقعا!

Nazanin در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۰۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۰:

@ امین
برای سهولت دریافت معنی این دو بیت باید بدن را با ضمه ب و فتحه دال ، بُدن ، خواند. ضمنا همچنانکه ولگرد اشاره کرده است ، درست تر آن است که بگوییم : در دست نخواهد به جز از باد بُدن . با رعایت این دو نکته دریافت معنی آسان میشود و آن عبارت از این است که : می میرم زیرا که در این جهان بیداد است و حاصل هر کس جز باد ( هیچ ) نیست. کسی باید از مرگ من شاد باشد که از مرگ بتواند رهایی یابد.
امیدوارم پاسخ شما را درست داده باشم .

ط.ه در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۴۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵۵:

کل شیء هالک الا وجه ه
بر عدم باشم نه بر موجود مست

حسین در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۳۴ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۴:

لوح سیمینش برکنار نهاد
به نظرم خیلی ضعیفه از لحاظ عروض و شعری
من خونده بودم "لوح سیمین به پیش دستش داد"

محمد علیشاهی در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۱۱ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت پیرزنی که به ده کلاوه ریسمان خریدار یوسف شد:

مه تو و مه ریسمان ای پیرزن :
در گویش خراسانی "مه" بدون تلفظ "ه" چیزی شبیه به معنای عبارت محاوره ی امروزی : «بیا! بگیر» داردو هنوز در نواحی مورد استفاده است...شاید ازین معنی دور نباشد

باشد که نامی نرود در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳:

مقصود حافظ از ابتدا تا انتهای این شعر گلگی از مریدی دارد که اسرار هویدا میسازد در تک تک بیت ها شوریده حالی حافظ ازین است که مریدی با هویدا سازی اسرار برای خود نامی سازد که به زعم حافظ آن نام جز باعث ضعف کوچکی انسان نیست و در بیت آخر نیز حافظ با وضوح کامل میفرماید که تویی که اینگونه طریقت می پیمایی غیر از رنجوری و اشک دیده و ناخوشنودی حافظ هیچ هنری نداشته ای ...

علیرضا در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۳۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۷:

براستی که یکی از پر معنا ترین رباعی هایی هستش که خوندم. یه مدرسه درس نهفته هستش تو دل همین دو خط اگه به درستی بتونیم درکش کنیم.

رضا ستخر در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۴۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۱:

گنجور :
برین گوه تا خور برآمد ز کوه
نیامد زبانش ز گفتن ستوه
صحیح :
برین گونه تا خور برآمد ز کوه
نیامد زبانش ز گفتن ستوه

رضا ستخر در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۴۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۱:

این صفحه از گنجور را به اتفاق خواندم چند غلط فاحش راحاشیه نوشتم در همین یک صفحه انقدر اغلاط گوناگون درج شده که از خواندن بقیه صرف نظر کردم .

رضا ستخر در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۳۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۱:

گنجور:
بخندید از گفت او زال زر
زمانی بجنبید ز اندیشه سر
صحیح:
بخندید از گفت او زال زر
زمانی بجنباند ز اندیشه سر

۱
۳۰۲۳
۳۰۲۴
۳۰۲۵
۳۰۲۶
۳۰۲۷
۵۵۲۶