گنجور

حاشیه‌ها

گمنام در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۳۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۷:

شست آن روز شصت شدن آغازید که نیاکان از درخت فرود آمدند، دل به دریازده سر به صحرا نهادند.
ور نه امروز می بایست چون عموزادگان به جوریدن شپشهای یکدیگر سر گرم می کردیم.

کمال داودوند در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۲۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۸:

8815

موسوی در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۴۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » سی‌ام:

درود بر دوستان.
از سایت گهربار شما بی نهایت سپاسگزارم.
من از باشندگان (شهروند)افغانستان هستم که الآن در ایران ام.
کشور من جنگ و ویرانی بسیار دارد و حتی نمیتوانیم به موضوع شعر و ادب فکر کنیم.از برادران و خواهران ایرانی خواهش میکنم اجازه ندهید شاعران فراموش شوند و از حاشیه های بیهوده پرهیز کنید.
با سپاس فراوان.

موسوی در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۱۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸۰:

درود بر دوستان.
امروز بصورت اتفاقی وارد سایت شدم و حاشیه ها رو خوندم.
واقعا خییلی شرم آور هست که به این نکته ها در اینجا دقت میشه.
نظر هرکس برای خودش محترمه.اما به نظر من اینجا جاش نیست.
ضمنا از دوستان خواهش میکنم از کلمات رکیک که نشان دهنده شخصیت خانوادگی شون هست در اینجا استفاده نکنند.

ناصر در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۱۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۷:

این راه ترکستان عجب بیراهه ایست.
با حسین موافقم ، حیوانات خلاقیت ندارند .
دست و پا آنقدر ها هم در خلاقیت و نو آوری تأثیر ندارند .مغز کار خودش را می کند.

مهرزاد محمدی در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۵۰ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱:

با سلام و احترام.
دربیت نهم:
گر به تو دل داده‌ام، هیچ ملامت "مکن".
کلمه ی انتهای مصراع نیاز به تصحیح دارد.

همایون در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۱۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۸:

از غزل‌های ابتدایی و صوفی مسلک پیش از ملاقات شمس در رده غزل‌های عرفان کلاسیک
و بسیار متفاوت با غزل:
این جا کسی است پنهان دامان من گرفته
خود را سپس کشیده پیشان من گرفته
جلال دین نیز مانند شهاب دین به پنج حس درونی و پنج حس بیرونی عقیده دارد
پنج حسی که رو به بیرون دارند و پنج حس که روی به درون دارند
آن‌ کس پنهان است اینجا آشکار و پیدا می‌‌شود
ساقی غیب بینی پیدا سلام کرده
پیمانه جام کرده پیمان من گرفته
اشراق آن پری که راه حس‌ها را باز و بسته نگاه می‌‌دارد جای خود را به شمس می‌‌دهد
تبریز شمس دین را بر چرخ جان ببینی
اشراق نور رویش کیهان من گرفته
بیت اخر بجای خون باید چون باشد
برجوشد آن ز چشمه چون برجهیم فردا

همایون در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲:

از غزل‌های ابتدایی و صوفی مسلک پیش از ملاقات شمس در رده غزل‌های عرفان کلاسیک
و بسیار متفاوت با غزل‌های پس از دوستی‌ شمس که روی سخن همه با شمس است نه‌ آنکه ز تو هر ذره جهانی ز تو هر قطره چو جانی
ز شعاع مه تابان ز خم طره پیچان دیگر شمس است نه‌ تو بی‌ نام و نشان
در بیت اخر راه دهان اول به نظر معنی‌ راهبران است کسانی‌ که راه را نشان می‌‌دهند راه ده‌‌‌

امین در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۳۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۷:

گوش دادن به سخن دینانی آموزنده بود ولی همه جور مغلطه نموده
میگن آدمی اسم نادانی های خود را نسبت به یایر موجودات و عقل آنها غریزه میخونه.
موافقم بدون 06 ما 0 تشریف داشتیم

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۲:

سلام
این غزل زیبا را استاد شجریان در جایی اجرا کرده اند و فکر کنم اجرای خصوصی باشد
هرچه فکر کردم به یادم نیامد اگر دوستان حضور ذهن دارند بفرمایند

عبدالله جهانسری در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۳۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۳:

این شعر محمدرضا نوربخش در آلبوم آسمان و سه تار بهداد بابایی خوانده شده است...

همایون در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۱۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶:

هنوز هم انسان نمی‌‌داند زمان چیست و مکان کدامست
می‌ گویند برای ذرات بنیادین زمان صفر است و در سیاه چاله‌ها زمان بی‌ نهایت، یا به عبارت دیگر ذرات مکان را اشغال می‌کنند و در سیاه چال‌ها مکان نزدیک صفر است
به هر حال آنچه ظاهراً علم یافته این است که زمان و مکان هر کجا بازی عجیبی‌ می‌‌کند
انسان باید زمان و مکان خود را پیدا کند و اسیر زمان و مکانی نباشد که برایش تعیین می‌کنند تا کلاه بزرگی بر سرش نرود
مکان ما کنار یار است نه‌ جای دیگر و زمان ما باید مستقل از حوادث و رویداد‌ها باشد
این زمان را اصطلاحاً دم می‌‌نامند یعنی‌ زمانی ویژه برای انسان که با رویداد‌های عمومی پر نشده است بلکه با هم سخنی با دوست می‌‌گذرد یا اصطلاحا در میخانه می‌‌گذرد و می‌‌ آن نیز سخن پیر است یا همان یار جانی در این صورت است که ما حضور خود را و جان خود را و دل‌ خود را تجربه می‌‌کنیم
در این غزل زیبا که آغاز راه را نشان می‌‌دهد که آغاز مهم‌ترین است بی‌ وزنی زیاد دیده می‌‌شود
که هم می‌‌تواند عمدی باشد و یا اشتباه کاتب آن‌، مثل:
جز خلوت عشق نیست درمان
رنج غم باریک اندهان را

روفیا در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۰۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۷:

انسان حیوان ناطق
انسان حیوان خلاق
انسان حیوان ابزارساز
طی سالیان مغز میمون و بدنش به انسان تکامل یافته است. گمان نمی کنم کسی بداند کدام اول تکامل یافت، مغز یا دست؟
اصلا چرا و چگونه بعضی گونه ها این میان پدید آمدند؟ چرا بعضی گونه های بینابینی منقرض شدند و بعضی همان میمونی که بودند باقی ماندند؟ گونه های شبه انسان بتدریج طی هزاران یا میلیونها سال پدید آمدند یا طی یک یا چند فقره جهش ژنتیکی؟
یک نگاه به عکس هایی از دختران ناصرالدین شاه و سوگلی اش جیران نشان می دهد تکامل حتی طی یک قرن نیز آثار کاملا مشهودی بر جای می گذارد.
کمند خسرو صیدافکنان را
غزالی شوخ جیران نام باشد
ما که هر چه بیشتر غزال جستیم کمتر یافتیم!
در گذشته علم مکانیک را علم الحیل می خواندند. و ابزار یا وسیله یا device به نوعی حیله بود. حیله ای که بدان وسیله کارها آسانتر صورت می گرفت.

نادر.. در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۵۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۷:

درود دوستان..
آشفته بازاریست این غزل..

احمد در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۰۱ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۵۷ - نفثة المصدور:

مردم از این مشتی گدا از مردی مانده جدا
تصحیح شود

۷ در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۲۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۷:

واقعا همیشه برای من این موضوع جای پرسش داشته که اگر به فرض شست انسان را شامپانزه داشت و اصلا جای این دو از پیدایش آنها فرق میکرد امروزه کدام برتری داشت؟شست و در کل پنجه شامپانزه از آن انشان بود و برعکس آن
من میگویم شامپانزه در گنجور جایی مشغول نوشتن اینها بود

روفیا در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۰۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۷:

ولی نمی توان سایر برتری های آدمی بر دیگر جانوران را نیز انکار کرد.

روفیا در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۵۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۷:

7 گرامی
به نکته خوبی اشاره کردید. شصت دست انسان متمایز از سایر نخستیان و تکامل یافته تر است. در پایه آن مفصلی زینی وجود دارد ( saddle joint ) که اجازه حرکت به شصت دست کم در دو صفحه را می دهد.
شصت انسان نه تنها در امتداد صفحه کف دست حرکت می کند بلکه عمود بر این صفحه نیز از کف دست دور و به آن نزدیک می شود.
این ویژگی انسان را آماده کسب مهارت های دستی فراوان نموده است. ضمن اینکه مرکز فرماندهی آن در مغز را نیز بسیار وسعت داده است.
ایده ای نیز وجود دارد که می گوید نام این گونه جانوری ( man، human ) از واژه لاتین man به معنای دست آمده است.
manual یعنی دستی و manipulation یعنی دستکاری!

گمنام در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۱۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۷:

درود بر 7 و هشدار به فرستاده دروغین سعدی
" شین " در سیمینش ضمیر ملکی نیست ، کاربرد مفعولی دارد
می فرماید مرد راضی است به پای تو بیفتد
باشد که وی را چون گوی به ساعد سیمین بزنی.

نیکومنش در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸:

درود بیکران بر دوستان جان
_در ازل هر کو به فیض دولت ارزانی بود
تا ابد جام مرادش همدم جانی بود
هر انکه در ازل دولت عشق به او بخشیده شده باشد تا ابد جام ارزو و اقبالش با خوشی همراه خواهد بود
2_من همان ساعت که از می خواستم شد توبه کار
گفتم این شاخ ار دهد باری پشیمانی بود
آن دمی که من خواستم از میگساری توبه کنم با خود اندیشیدم که اگر این خواسته من عملی شده و درخت توبه من بر دهد
(توبه من پذیرفته شود)حتما از کرده خویش پشیمان خواهم شد
3_خود گرفتم کافکنم سجاده چون سوسن به دوش
همچو گل بر خرقه رنگ می مسلمانی بود
‌ با خود تصمیم گرفتم که خرقه ای را به نشانه زهد وسجاده نماز همچو گل سوسن از دوشم اویزان کنم ولی خرقه من که همچون سرخیِ گل سوسن
الوده به می هست ایا نشانه مسلمانی خواهد بود
4‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌_بی چراغ جام در خلوت نمی‌یارم نشست‌‌
زان که کنج اهل دل باید که نورانی بود‌‌‌‌
بدون روشنائیه جام می (روشن دلی)نمی توانم خلوت خاطری ایجاد کنم زیرا که گوشه خلوت اهل دل بایستی به نورانیت دل روشن شده باشد
5_همت عالی طلب جام مرصع گو مباش‌‌‌
رند را آب عنب یاقوت رمانی بود
تا زمانیکه دل عاشق به گوهر مقصود مزین نشده می بایستی همت بلند داسته و رندانه آستین تعلق از هر چه غیر دوست کوتاه کرده و دست از طلب معشوق بر ندارد تا به وصال رسد همنشینی با چنین رندی آب انگور را تبدیل به یاقوت سرخ نایاب می کند.
6_گر چه بی‌سامان نماید کار ما سهلش مبین
کاندر این کشور گدایی رشک سلطانی بود
گرچه اوضاع چنین رندهایی از نظر اغیار بی سر وسامانی به نظر خواهد رسید ولی بدانند که گدایی سرزمین عشق مورد حسد پادشاهان کشورهای بزرگ خواهد بود
7_نیک نامی خواهی ای دل با بدان صحبت مدار
خودپسندی جان من برهان نادانی بود
ای راهرو و ای انسان حقیقت جو اگر به دنبال نیکنامی و نیک فرجامی هستی خودپسندی و دوستان بد را از خود دور کن.
8_مجلس انس و بهار و بحث شعر اندر میان
نستدن جام می از جانان گران جانی بود
بهار و موسم میگساری و مجلس عشاق و بحث شعر در میان است و پر نکردن جام وجود از لطایف و انعام معشوق نشانه غفلت و بی خبری جان و روح و روان خواهد بود‌
_دی عزیزی گفت حافظ می‌خورد پنهان شراب
ای عزیز من نه عیب آن به که پنهانی بود
دیروز عزیزی می گفت که حافظ در پنهانی جام وجودش را از می پر کرده و به تنهایی ان را سر می کشد بله ای عزیز با وجود بد خواهان و حسودان نه تنها ایرادی ندارد بلکه بهتر است به صورت پنهانی انجام گیرد.
سربه زیروکامیاب

۱
۳۰۲۲
۳۰۲۳
۳۰۲۴
۳۰۲۵
۳۰۲۶
۵۵۲۶