گنجور

حاشیه‌ها

nabavar در ‫۷ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۷، ساعت ۲۱:۵۳ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۱ - بوی جوی مولیان آید همی:

بوی جوی مولیان آید همی
” بو “ نه تنها آنست که به مشام می رسد ، مفهوم دیگری نیز دارد.
بوی جوی مولیان آید همی : به مانای آنست که بگوئیم یاد و خاطره ی آن روزها که در کنار آموی گذراندیم در دلم زنده شد ، در آرزوی بازگشت آن زمان و آن خوشی ها هستم .

رضا در ‫۷ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۷، ساعت ۲۱:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۵:

درخت دوستی بنشان که کام دل ببارآرد
نهال دشمنی برکن که رنج بی‌شمار آرد
روشن است که به استنادبیت پایانی،این غزلِ بسیارنغزوزیبا دردوران کهن سالی وپختگی سروده شده است. معجونی ازشراب عشق ومعرفت ورندیست وتک تک بیتها آنقدرعمیق ،پرمایه وحائز اهمیّت هستند که به ضرب المثل تبدیل شده وحتّازینت بخش نوشته ها وکلام رجال مهم بین المللی نیزواقع شده اند.
معنی بیت: درمزرعه ی دل ،درختانی ازجنس دوستی وهمدلی پرورش دهیدتا ازثمراتِ دلپذیرآنها بهره مندوکامیاب گردید. نهال "دشمنی" همانندِ علفهای هرزدرتلاش خواهندبودکه سرازخاک برآورده ومانع ازثمردهی درختان ِ دوستی شوند، آنهاراازریشه برکنید که اگرقوّت بگیرند شمارادچاررنج وزحمت بسیارخواهند نمود.
نکته ی بسیارمهمّی که شارحان بدان نپرداخته ودرشرح این بیت موردتوجّه قرارنداده اند این است که دامنه ی معنای "دوستی ودشمنی" دراین بیت، چنانکه خواهیم دید گسترش یافته وبه حدّ کمال رسیده است.
"دوستی" بسیارمتنوّع وانواع گوناگون دارد مثل دوستی باخدا،دوستی های عاشقانه، دوستی های خانوادگی دوستی های مجازی،تجاری، مالی ووووو
شاعرعزیز وپیام آورعشق ومحبّت، دراین غزلِ نغز وناب،برآن است تا بذردوستی ومودّت درمزرعه ی دل وجانِ طرفین دعواهآ وجنگها نشانده وتوجّه آنها رابه امری نیکو،معنوی وسعادت بخش معطوف سازد.
معنای دوستی دراینجا باتوجّه به لحن کلام،معنای گسترده تری پیداکرده وبه اصطلاح غنی ترشده است. دردوستیِ حافظانه، گستره ی معنا از همدلی، همنوایی وهمراهی،فراتررفته و مُدارا کردن،تحمّل واحترام به عقایدِ مخالفین رانیزشامل شده است چراکه دشمنی وخصومت وجنگ وستیز، بیشتردر محدوده ومیدان تقابلِ آرا وبرخوردِعقاید وباورهاست که شکل می گیرد‌ودر زندگانی معمولی و روزمرّگی کمتربه چشم می خورد.
حافظ براین باوراست که گفتگو، درآمیختن ودوستی بهترازجنگ وستیزو خصومت است. پیش شرط ورود به یک دوستی پایدار وسالم،مدارا وتحمّل است، باید ظرفیّت ِ تحمّل ِ طرفین،تاآنجا توسعه یابدکه مخالفین خودرابااحترام به عقایدشان بپذیرند وبه جای بریدنِ سرمخالفین وبه جای آرزوی مرگ برکسانی که باآنهاهم عقیده نیستند،آرزوی سلامتی، سرخوشی وسعادت داشته باشند واختلافات خودرا گلاویزشدن، درعرصه ی گفتگو وهم زیستی مرتفع کنند.
برای رسیدن به چنین شرایط ایده آل، باید طرفین جنگها بپذیرندوباورکنند که خداوندازعشق ودوستی بین انسانها، خشنود می شود نه ازبریده شدن سرطرفین! شوربختانه تازمانی که این باور (خدا دوستارعشق است نه جنگ) درباطن همه ی آدمیان نهادینه نشود هرگزنهال دشمنی ازمزرعه ی دل وجان آدمیان برکنده نخواهدشد ورنج های بیشماری بربشریّت تحمیل خواهدکرد.
درمرام رندی ومَسلکِ حافظانه ،کینه وخشم ونفرت ازدلهازدوده شده وجای خودرابه مهربانی،همزیستی ودرآمیختن داده است.
همه جاخانه ی عشق است چه مسجدچه کُنشت
همه کس طالب یارندچه هوشیاروچه مست
چو مهمانِ خراباتی، به عزّت باش با رندان
که دردِ سرکشی جانا گرت مستی خمار آرد
رندان : رهاشدگان، خراباتیان، آنها که ظاهری لااُبالی وگناهکاردارند لیکن باطنشان نورانی وپاک است. بی قیدوبند به آداب ورسوم اجتماعی وشرعی، آزاد ازبندِ تعلّقات دنیوی واُخروی
مصرع دوّم دونوع خوانش دارد: اوّل آنکه "سرکشی" رایک واژه به معنای مخالفت ونافرمانی درنظربگیریم وبعدازسرکشی مکث کنیم تامعنای بیت روشن تر پدیدارگردد. دوّم:که دردِ سر کشی رابه معنای) سردردمی گیری) درنظرگرفته ومعنای متفاوتی برداشت کنیم.
برداشت اوّل: وقتی که به خرابات به عنوان میهمان قدم می گذاری با رندان مطابق ِ ادب واحترام ومتواضعانه رفتارکن اگربی حُرمتی کنی ونافرمان باشی مرض ِ غرور ونافرمانی، مستی ازتوبرمی گیرد وتورا به خُماری فرومی برد.
برداشت دوّم: وقتی که به خرابات به عنوان میهمان قدم می گذاری با رندان مطابق ِ ادب واحترام ومتواضعانه رفتارکن وبدان که پایان ِاین مستی ِ دلپذیر، خُماری ِ ناخوشآیندی دارد ویکی ازتبعاتِ خماری سردرد است. بنابراین باید به این نکته بیاندیش که دوباره به رندان احتیاج پیدا خواهی کرد آنهارابه این سادگی ازدست مده!
ساغرلطیف ودلکش ومی افکنی به خاک
اندیشه ازبلای خماری نمی کنی؟!
شبِ صحبت غنیمت دان که بعد از روزگار ما
بسی گردش کند گردون بسی لیل و نهار آرد
گردون: روزگار،چرخ فلک
لیل ونهار: شب وروز
معنی بیت: ارزش وقدرشبی را که با دوستان هم نشین می شوی وهم صحبتی می کنی بدان که اگرنیک بنگری زندگی همین لحظات خوشیست که پشت سرمی گذاری واین نیزبدان که بعدازمرگ ما چرخ روزگارمتوقّف نخواهدشد زندگانی بی حضورما ادامه پیدا خواهدکرد وچه بسیارشب وروزهایی که پس ازما رقم خواهند خورد.
ده روزه مِهرگردون افسانه است وافسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
عماری دار لیلی راکه مَهد ماه درحکم است
خدارا دردل اندازش که بر مجنون گذار آرد
عماری: کجاوه
عماری دار:کجاوه دار، کنایه ازساربان
مهد: گهواره،کجاوه
لیلی به ماه تشبیه شده دردرون گهواره (کجاوه)نشسته است
که مهدِ ماه درحکم است: یعنی ساربان اختیاراین کجاوه رادردست دارد ومی تواند به هرسو هدایت کند وببرد.
معنی بیت: خدایا دردلِ کجاوه دارِ لیلی که بسان گهواره ی ماه است بیانداز تاازمسیری عبورکند که لیلی ناگزیر به دیداربامجنونِ دل افگارگردد ومایه ی تسلّی خاطراوقرارگیرد.
برقی ازمنزل لیلی بدرخشید سحر
وَه که با خرمن مجنون ِ دل افگارچه کرد!
بهار عمر خواه ای دل وگرنه این چمن هر سال
چو نسرین صد گل آرد بار و چون بلبل هزار آرد
بهارعمر: علاوه براشاره به دوران جوانی، کنایه ازعیش وعشرت وشادمانی درونی نیزهست. شادمانی بهار فصلی ودردوره ای مشخّص ومحدود است امّا حافظ به دل خویش سفارش می کند که درطلبِ بهارعمر باشد وتنها به بهارطبیعت اکتفانکند. حافظ همیشه بهترین ها رامی خواهد.
"این چمن" کنایه ازروزگار وچرخ گردون است.
"هزار" دراینجا فقط به معنای عدد وقرینه برای" صدگل" آمده وتاکیدی برکثرت وفراوانیست گرچه معنای هزاردستان رانیز درپس زمینه ی ذهن تداعی می نماید.
معنی بیت: ای دل جَهدی کن که نشاط وشادمانی درونی وپایدارآرزوکنی، خوشی ها وناخوشی های ناپایدار این چرخ گردن را زیادجدّی مگیر. خواهی نخواهی همه ساله پس ازپائیزوزمستان ، بهارازراه می رسد وصدها گل وهزاران بلبل می پروراند سپس به دست بادخزان،پژمرده می کند و می میراند.
گربهارعمرباشد بازبرتختِ چمن
چترگل برسرکشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
خداراچون دل ریشم قراری بست با زلفت
بفرما لعل نوشین راکه زودش باقرارآرد
ریش: مجروح
"لعل نوشین" کنایه ازلب آبدار وسرخ است.
بفرما لعلِ نوشین را: ازلب آبدار ولعلگون خویش بخواه
که زودش: که زود دل مجروح مرا
باقرارآرد: به قراربیاورد، آرام سازد
معنی بیت: ای معشوق، برای رضای خدا، وقتی می بینی دل خونین وزخمی من، بازلفِ دلکش توقراری بسته وشیدای توشده است، توهم ازروی کرامت وبزرگواری،مرحمتی کن ازلبهای سرخ وآبدارت بوسه ای ببخش وآرامش وقراررابه دل زخمی وبی قرارمن بازگردان.
دراین باغ ازخداخواهددگرپیرانه سر حافظ
نشیند بر لب جویی و سروی در کنار آرد
معنی بیت: حافظ دیگرپیرشده وبهترآن است که ازخدا بخواهد شرایطی رقم بخوردتا دراین دنیای پهناوربرلبِ جویباری بنشیند وسروقامتی ازبالابلندان رادرآغوش کشیده وبه عیش وعشرت پردازد.
اگرآن طایرقدسی زدرم بازآید
عمربگذشته به پیرانه سرم بازآید

nabavar در ‫۷ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۷، ساعت ۲۰:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲:

امین میهن دوست جان
گویا درست همان” طبابت را کنار بگزاری“ آقای شمس الحق است.
چون : طبابت نه ماده است و نه قابل جابجایی ، پس با ” ز “ درستتر می نماید
زنده باشی

اوات سیف در ‫۷ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۷، ساعت ۱۹:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۵:

روز15اسفند یا روز درختکاری اگر ازکسی بپرسی چکار میکنی نمیگه دارم نهال میکارم میگه دارم درخت میکارم حافظ برای قیاس دوستی و دشمنی ازدرخت و نهال استفاده کرده یعنی برای کارهای نیک درخت بکار تا ثمر ببخشد و برای کینه توزی ودشمنی حتا اگه اول کاری و میخوای بدخواه کسی باشی که همان نهال را بکار برده می فرماید سعی کن این نهال را همین اول کاری ار ریشه بِکُنی.

نستوه در ‫۷ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۷، ساعت ۱۶:۵۵ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴ - وله فی‌بیان الحقایق:

آقای عسکری شعر قصیده است، نه غزل.
بله مصرع دوم ایراد وزنی دارد، اما باید کلمه «پی» حذف شود نه «در پی» که شما توصیه کرده اید. با حذف «در» یک هجای کوتاه از وزن حذف می شود.

شاعر در ‫۷ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۷، ساعت ۱۶:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:

در این لینک که فکر میکنم به نقل از دیوان حافظ به سعی سایه هست به عنوان کشتی نشستگانیم وارد شده است
پیوند به وبگاه بیرونی

کمال داودوند در ‫۷ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۷، ساعت ۱۶:۲۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۰:

4911

سودازده در ‫۷ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۷، ساعت ۱۴:۲۹ دربارهٔ عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۳ - نمی‌دانم چه در پیمانه کردی:

لطفا این شعر رو با صدای محمد معتمدی هم وارد کنید
خیلی زیباست...خیلی...

امین میهن‌دوست در ‫۷ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۷، ساعت ۱۴:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲:

این شعر وزین و زیبا پیش از انقلاب توسط *کامبیز کابلی* به زیبایی هرچه تمام‌تر در سبک پاپ/راک خوانده شده که البته بسیار نایاب است.

جاوید مدرس اول رافض در ‫۷ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۷، ساعت ۱۴:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲:

***********************
شرح غزل شماره 172
**********************
1- عشق تو نهال حیرت آمد
وصل تو کمال حیرت آمد

شرح عرفانی = حیرت،وادی ششم از وادی‌های سیر وسلوک عرفانی و سکوی پرش به مرحله‌ی هفتم یعنی فناست.شاعر حیرت را به درختی مانند می‌کند که نهال آن در مرحله‌ی عشق(وادی دوم سیر و سلوک)در دل سالک کاشته می‌شود و در مرحله‌ی‌هفتم به درخت کاملی تبدیل می‌شود.در این غزل،ویژگی‌هایی از وادی حیرت توصیف شده است
خطاب به محبوب میگوید که در ابتدا محبت تو نو نهال حیرت بود که در زمین دل من ریشه دوانید و به نشو نما در آمد اما چون بار وصال حاصل نبود مذموم و مشؤوم بود و تا بار وصال حاصل گشت سبب حیرت محمود شد
که عالم حقیقت همه حیرت و دهشت است
*
شرح معمول =عشق تو،نهال حیرت و وصل تو،کمال حیرت است
**********************************************************
2- بس غرقه حال وصل کآخر
هم بر سر حال حیرت آمد
شرح عرفانی = یعنی چه بسا (صد هزار ) عاشق غریق بحر وصال که در آخر کار و نهایت وصال هم بر سر حال حیرت آمد.((حقیقه المعرفه حیرة )) و همچنین ((المتحیر لم یکن له مخرج من امره)) سر گشته کسی است که کارش بیرون شدی ندارد
*
معنی معمول= چه بسیار رهروا نی که پس از غرق شدن در وصل باز هم به حالت حیرت باز می‌گردند.
***********************************************************
3- یک دل بنما که در ره او
بر چهره نه خال حیرت آمد
شرح عرفانی = از استمرار حیرت خبر میدهد .ومیگوید که محب هر لحظه در حالت بعد و عدم وجدان محبوب گرفتار حیرت مذمومه است و در حالت قرب و وجدان مطلوب گرفتار حیرت محموده است چنانچه عشق همه حیرت است و حیرانی چرا که عاشق مستهلک در معشوق است و خود بیخبر و حیران و تداوم بقایش در معشوق است و خود فانی میشود
حلاج گوید : بینی و بینک انی ینازعنی فارفع بلطفک انی من البین
میان من وتو، «من » نزاع می کند، خداوندا به لطفت، «من » را از میان بردار!
تا دوئیت از میان برخیزد و من در تو مستحیل شوم و در تو باقی
چهره ،رخ ، عارض = عبارت از مظهر انوار وجود است
خال در اصطلاح کنایه از وحدت ذات مطلقه است(سمبل وحدت).
*
معنی معمول=دلی را نشان بده که داغ حیرت بر آن نقش نبسته باشد. به دل شخصیت بخشیده و حیرت را
مانند خالی بر چهره‌ی او تصور کرده است.
**********************************************************
4- نی وصل بماند و نه واصل
آن جا که خیال حیرت آمد
شرح عرفانی= وصل پیوستن دو چیز است بهم و این بدون ثنویت (دوئیت) امکان ندارد که در عین وصل وحدت است
میگوید نه وصل را وجود ماند نه واصل را آنجا که خیال و صورت حیرت محموده آمد تبدیل به وحدت وجود میگردد
و همه چیز در سایه محبوب و معشوق ازلی معدوم و بر او زنده میشود.
*
معنی معمول=حتی با آمدن خیال حیرت،نه از وصل نشانی می‌ماند و نه از واصل. یعنی حیرت چنان است‌
که حتی سالک واصل را هم سرگشته می‌کند.تکرار مضمون بیت دوم است.
*******************************************************
5- از هر طرفی که گوش کردم
آواز سؤال حیرت آمد
شرح عرفانی = از هر طرفی که گوش کردم در طوایف اهل حیرت بواسطه کمال خوشی و لذت ،مقام حیرت او از تقاضای
(سئوال) ازدیاد حیرت ( ربی زدنی فیک تحیرا .سبحان من لم یجعل .....) خدایا در حیرتی که مرا به تو هست بیفزا ) بگوش هوش من آمد.
معنی معمول= از هر طرف که گوش کردم،صدای سؤال حیرت می‌آمد.
******************************************************
6- شد منهزم از کمال عزت
آن را که جلال حیرت آمد
شرح عرفانی = هر سالکی که گرفتار حیرت از عشق تو شد و بواسطه مشاهده جلال و شکوه تو مغلوب آن گشت دیگر از او چیزی باقی نماند فانی ازخود گشت و به امید بقا در وجود تو.
*
معنی معمول= کسی که جلال و شکوه حیرت را یافت،از کمال عزت دوست،شکست خورده و گریزان شد.
******************************************************
7- سر تا قدم وجود حافظ
در عشق نهال حیرت آمد
شرح عرفانی = سر تاپای حافظ در در عشق ذات محبوب متکبر،نهال حیرت آمد. گاه از خلق بجانب حق بود و گاه از جانب خلق بجانب حق و به تعبیر این بیت خواجه :
عاشقان نقطه پرگار وجودند ولی / عشق داند که در این دایره سر گردانند
*
معنی معمول= سر تا پای وجود حافظ،در عشق او نهال حیرت است. نهال حیرت تشبیه است.از آن رو
حیرت را به نهال مانند کرده که نهال،استوار نیست.با وزش باد به هر سو خم می‌شود و در معرض‌ بی ثباطی
وسر گردانی است
*********************
جاوید مدرس (رافض)

Kuras در ‫۷ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۷، ساعت ۱۳:۵۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۸۸ - حکایت در بیان توبهٔ نصوح کی چنانک شیر از پستان بیرون آید باز در پستان نرود آنک توبه نصوحی کرد هرگز از آن گناه یاد نکند به طریق رغبت بلک هر دم نفرتش افزون باشد و آن نفرت دلیل آن بود کی لذت قبول یافت آن شهوت اول بی‌لذت شد این به جای آن نشست نبرد عشق را جز عشق دیگر چرا یاری نجویی زو نکوتر وانک دلش باز بدان گناه رغبت می‌کند علامت آنست کی لذت قبول نیافته است و لذت قبول به جای آن لذت گناه ننشسته است سنیسره للیسری نشده است لذت و نیسره للعسری باقیست بر وی:

با درود خدمت همه بزرگواران گرامی،
من این بیت رو جور دیگری شنیده‌ام که میگفتند:
آنان که اسرار حق آموختند/زبانشان مهر کردند و دهانشان دوختند،
و تفسیر اون هم این بوده که کسانی که به درجات بالا رسیده‌اند و به اسرار خلقت و خداوند پی بردند سکوت اختیار کردند و مقصود از دهانشان دوختند اینه که خودشان سکوت اختیار کردند
با سپاس

نواب در ‫۷ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۷، ساعت ۱۰:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲:

با سلام
چنین که صومعه آلوده شد ز خون دلم
گرم به باده بشویید حق به دست شماست
در این بیت بنده احساس می کنم که میخواهد بگوید
صومعه از خود وجودم که اه و ناله و بدبختی است، پر شده و این مسری می باشد پس با آب مخصوص منو بشویید و دوری کنید

مسیح در ‫۷ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۷، ساعت ۰۹:۰۳ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۱ - بوی جوی مولیان آید همی:

خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم
کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی
#حافظ
با توجه به این بیت به نظر میرسه بوی جوی مولیان بوی خوشی باشه

همایون در ‫۷ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۷، ساعت ۰۲:۲۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹۴:

جهان راز آمیز است این بدین معنی‌ است که انسان رازی‌ را در خود یافته است که تنها به او مربوط نیست بلکه پیک هستی‌ در گوش او می‌‌گوید همان گونه که لک لک یا مرغ عارف می‌‌خواند و بلبل و فاخته و باغ و گلزار می‌‌سراید، کافی‌ است یک بار بهار بیاید و حتی یک بار انسان آنرا تجربه کند که خاصیت راز این است که یک بار بوی آن شنیده شود بهجت و زیبائی و خرمی آن برای همیشه ماندنی و فرخ می‌‌گردد و انسان را به سرودن شعری این چنین زیبا بر می‌‌انگیزد آن هم در اوج خزان

بابک بامداد مهر در ‫۷ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۷، ساعت ۲۱:۲۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۳۹:

مثل اینکه تحسین ازدقت نظر میثم زمانیانان رابایدذکرمی کردم

مجید میزازاده در ‫۷ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۷، ساعت ۲۰:۴۹ دربارهٔ ناصرخسرو » سفرنامه » بخش ۵۱ - مکه:

بخش آخر خیلی خنده دار بود. چون شش حاجی هر یک چهل سکه به اعرابی ها می دهند که آنها را سه روزه به مراسم حج برسانند. و چون وقت تنگ بوده شبانه روز تاخته اند بگونه ای که دو نفرشان با سختی راه و تلاتم شتر ها و حتما با غذای کم فوت کردند و اگر هم چیزی می خوردند چون استراحت نمی کردند حتما بالا آورده اند آنچه را هم خورده بودند و چهار تن دیگر نیم جان به نماز دوم رسیدند.
حالا اینها از بالای شتر فریاد می زنند : بابا نمی خواد اینجور شب و روز بتازی و بری ما را کشتی! سکه ها مال خودتان ما را همین بین راه رها کنید.و اعرابی ها که نکند فعل حرامی کنند و اینها به حج نرسند دوستی خاله خرسه کردند و بندگان خدا را کشتند!

بابک بامداد مهر در ‫۷ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۷، ساعت ۲۰:۲۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۳۹:

بادرنظرگرفتن سه شکل خواندن ومکث،و این بیت مولانا که
مرگ را دانم ولی تاکوی دوست راهی ارنزدیکتر دانی بگو
عقیده مولانا این است که دردیست(هجران ازاصل) که غیرازمردن درمانی ندارد.

بابک بامداد مهر در ‫۷ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۷، ساعت ۲۰:۱۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۳۹:

سلام
باتشکرازدوستمان سعیدوتحسین برای دقت نظرشان؛
بامعناترین شکل خوانش بیت"دردیست ،غیر مردن آن رادوانباشد
پس من چگونه گویم کاین درد رادوا کن" به شکلی است که معنی القاشده این می شود؛دردی دارم که غیراز مردن دوایی آن رانباشد،بنابر این چگونه بخواهم ازتو که این درد را درمان کنی.این طریق تفسیرباسیر کلی غزل ودربسترمرگ بودن وبیت بعدی "درخواب دوش دیدم...متناسب ترست.
این که بگوییم غیرازمردن هم دردیست که دوایی نداردچون کمی روی آن دردِغیرازمرگ تاکیدمی شودوماتوضیح اختصاصی در قبل وبعدنداریم که آن دردچیست کمی روال غزل را برهم می زند.
شکل دیگری هم می توان آن راخواندیعنی به صورت استفهام انکاری وسوالی:دردیست غیرمردن آن را دوانباشد؟(همه دردهابه جزمردن دوا دارد) پس من چگونه گویم کاین درد(مردن)را دواکن.

بی نام در ‫۷ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۷، ساعت ۲۰:۰۹ دربارهٔ عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲ - شب وصل حبیب:

یا
تا شدم دیوانه پیشم قصر شه ویرانه شد
والله اعلم

بی نام در ‫۷ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۷، ساعت ۲۰:۰۴ دربارهٔ عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲ - شب وصل حبیب:

سلام و درود فراوان
بنظر میرسد،
مصرع اول بیت دوم این شعر چنین است؛
تا شدم دیوانه پیشم قصر شه آن من است

۱
۲۹۴۷
۲۹۴۸
۲۹۴۹
۲۹۵۰
۲۹۵۱
۵۵۴۱