گنجور

حاشیه‌ها

سید احمد مجاب در ‫۶ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۵۵ دربارهٔ سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۷:

گر آدمیی عقل و هنر (پرور) و هوش

 

پریشان روزگار در ‫۶ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵:

و البته یک بزرگتر از صفر است،
و یوونتوس که پیز زنش می خوانند به مانای جوانی است ( خدای جوانی رومیان) و هم ریشه با جوان و جوانی خودمان.

 

۷ در ‫۶ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵:

ممنون.
سخت افزار(کیبورد کامپیوتر) با System Restore درست شد ولی باز برگشت به قبل.یک بار دیگه System Restore را اجرا کردم و فعلا درست شده
سرگرم فوتبال بودیم موناکو 2-0 باخت به پیرزن ایتالیایی

 

پریشان روزگار در ‫۶ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۵۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵:

و نسخه گمان میبرم رونوشت است و نه آنچه پزشکان
گاه باری به هر جهت می نویسند

 

هیراد در ‫۶ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲:

استاد رضا رضایی بسیار سپاس از حاشیه ی کامل و جامع شما .
دردِ سخن نمیکند را معنا کردید و حداقل من یکی را از سردرگمی رهاندید

 

پریشان روزگار در ‫۶ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۵۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵:

یکی از ماناهای سواد " سیاهی " است و لوح بینش
ار چشم باشد، سواد لوح بینش سیاهی چشم خواجه است، و گرامیش میدارد تا نسخه ای باشد از لوح خال هندوی یار در بن جان عاشق
و حافظ سر وسری دارد با خال هندو تا بدانجا که سمرقند و بخارا را به دانه ای از آن میفروشد
( مگر که بینش را نگرش خردمندانه شاعر بدانیم وگریز
به وادی عرفان )
که جعد گیسو و برقع و مهراب ابرو و شب پسا شکیب
و خاک سر کوی یار و فریب و... جایی برای آن نمی نهد. و
خداوند آگاهترین است.

 

محمدرضا ابراهیمی در ‫۶ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۲۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۷:

به نام خدا
در مصراع اول بیت 27 مصراع اول اشکالل وجود دارد و صورت صحیح آن این است:
بزد نیزه او را به دو نیم کرد
خوانش :بِزَد نِیزِیو را به دو نیم کرد.
اگر منبع هم می خواهید به جلد دوم کتاب نامه باستان میر جلال الدین کزازی مراجعه کنید.

 

روفیا در ‫۶ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵:

آیا صفحه کلیدتان همانا نرم افزار است یا که همی سخت افزار؟

 

پریشان روزگار در ‫۶ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵:

کلید برگ تازه چاره کاره

 

روفیا در ‫۶ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۰۰ دربارهٔ کسایی » دیوان اشعار » ای گلفروش ...:

چرا خداییش!
(:

 

منوچهر تقوی بیات در ‫۶ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱:

در این غزل روی سخن حافظ با انسان است؛ «آن کیست کز روی... »، از نگاه من پیچیده ترین بیت این غزل بیت هشتم آن است. من در اینجا می کوشم دیدگاه خود را درباره این بیت بنویسم:
8 ـ شد‌ لشکر‌غم بی‌عدد ‌از ‌بُخت می‌خواهم مدد
تا فخر دین عبدالصمد باشد که غمخواری کند
همانگونه که می دانیم پژوهندگانی مانند دکتر قاسم غنی ، دکتر معین و دیگران « عبدالصمد» نامی را درمیان دوستان و هم دوره های حافظ تا کنون نیافته اند که فخر دین باشد. با توجه به واژگان « رمزی بگو » در بیت پنجم و نیز رمز و رازهایی که در شعر حافظ نهفته است، گمان می رود که رمزی در این بیت نهفته باشد ، پس ما به چشم رمز به این بیت می نگریم و یک یک واژه ها را ، ژرف تر و به شیوه ای رمزآمیز ، بررسی می کنیم.
« لشکر غم » ؛ می تواند انبوه طره ی دلبر باشد که حافظ در بیت چهارم می گوید : « گفتم گره نگشوده ام زان طره تا من بوده ام » و در بیت پنجم و ششم این « بند و زنجیر » همچنان دل حافظ را در بند خود دارد. « لشکر غم » هم می تواند نشانی باشد برای لشکر ابر سیاه ، که رمزی است از آیین و باور خرمی یا سیمرغی .
غم ـ در زبان عربی به صورت مصدر و اسم هر دو به کار می رود. در فارسی بیشتر به صورت اسم استفاده می شود و به معنای اندوه، تیمار، آذرنگ ، دلتنگی، مه آلود و ابرناکی، ناهویداشدن راه و. . . است. در زبان فارسی از آن مصدرمرکب می سازند مانند: غم خوردن، غم داشتن ، ابرناک شدن هوا و مانند آن.
واژه ی « بُخت »از ریشه ی بوختن در زبان پهلوی به معنای نجات دادن و رهایی دادن و رستگار کردن است. بُخت به معنی پسر ، بنده ، نجات داده ، نجات یافته هم آمده است. دهخدا می نویسد : « نام پادشاهی جبار است که پدر او نصر بود و بیت المقدس را ویران کرد . . . نام پادشاه بابل خراب کننده ی بیت المقدس . . . بُخت النصر، به صاد معرب و مغلوب ، نرسی است ، بُخت النرسی هم گفته می شود . . . عطارد ، سیماب ، تیر ، که معنای آن نافذ در امور است ، دبیر فلک ، خدای روز چهارشنبه و . . . » نام های بسیاری در زبان فارسی از واژه ی بُخت ساخته شده است مانند : بُخت نرسه ، بُخت نرسی ، بُخت آذر ، بُخت آفرید ، آذر بُخت ، فیروز بُخت دُخت ، یزدان بُخت . . . آنچه در بالا گفته شد نشان می دهد که بُخت نام یکی از خدایان ایران باستان و آیین خرمی است که مسلمانان و نیز زرتشتی ها آن را کفر می دانسته اند !!
درباره ی واژه ی « بَخت » دهخدا می نویسد : « در اصل بخش بوده ، شین معجمه را بدل به تا کرده اند. یعنی بخش ، قسمت ، بهره ، مقدر و نصیب ، دولت ، سعادت ، اختر طالع ، پیشانی ، فره ایزدی شاهان ، فره و . . . بخت سپهری و . . . »
فخر یعنی چیره شدن بر کسی ، مباهات ، سرافرازی ، بالیدن ، نازیدن به خوی نیکو.
دین ـ دهخدا درباره ی این واژه می نویسد : « یعنی کیش ، طریقت ، شریعت . در سانسکریت و گات ها و دیگر بخش های اوستا مکرر کلمه ی " دئنا " آمده . دین در گات ها بمعانی مختلف کیش ، خصائص روحی ، تشخص معنوی و وجدان بکار رفته است و بمعنی اخیر دین یکی از قوای پنجگانه ی باطن انسان است . . . » بنا برباور آریایی های باستانی، نیروهای درونی انسان {سروش ( ایزد شنیدن ) ، رشن ، بهمن ( ایزد خرد و باور) ، بهرام و رام } ایزد هایی بودند که مانند حواس پنجگانه در خود انسان رشد می کردند و تن آدمی را یاری می دادند این نیروها ماوراء طبیعی نبودند.
فخر دین یعنی مباهات یا سرافرازی یک دین یا باوراست. این گوشه از رمز را نظامی با اشاره به آیین سیمرغی چنین می گشاید : « سریر سرافراز شد نام او ـ درو تخت کیخسرو و جام او » و نیز « سریر افروز اقلیم معانی ـ ولایت گیر ملک زندگانی ».
« عبدالصمد » را اگر رمزگونه نگاه کنیم، می شود « ابدالصمد » نوشت. اِبدال به معنی قرار دادن حرفی به جای حرف دیگر است ، ابدال صمد یعنی تغییر حرف های "صمد" می شود که می شود مبدل کردن "صمد" به « س ، مذ » . سه مذ یا سه مد به معنای سئنا sēna یعنی سیمرغ است که در شاهنامه زال پدر رستم(انسان = مردم) را پرورش می دهد . از نگاه رمز این نشان ها در این بیت هست؛ «لشکر غم» یعنی ابر سیاه ، « بُخت » که خدایی ایرانی و نشان کفر است ، « فخر دین » که سرافرازی باور یا کیش است ، می تواند؛ سریر سرافراز ، باشد و سرانجام « عبدالصمد = ابدال صمد » که می شود سه مذ ، که همه نشانه های باور خرمی یا سیمرغی ( جهان خدایی ) است. درباره ی سیمرغ یا عنقا حافظ می گوید: « من به سر منزل عنقا نه به خود بردم راه ـ قطع این مرحله با مرغ سلیمان کردم 2 / 312 » ؛ مرغ سلیمان هد هد است و پیشه اش قاصدی و پیام رسانیدن است . مولوی بلخی می گوید: « نوبت هدهد رسید و پیشه اش ـ وآن بیان صنعت و اندیشه اش ».
فرهنگ فارسی معین درباره ی سیمرغ می نویسد : [ پهلوی sēna- murv , sēnē - muruk ] در فروردین یشت بند 97 آمده ، فروهر پاکدین سئنه saēna پسر اهوم ستوت را می ستاییم . . . در مینوگ خرت ( پازند ) آمده . . . آشیان سین مورو ( سیمرغ ) بر درخت " هرویسپ تخمک " است که آن را "جد بیش " ضد گزند می خوانند و هرگاه سین مورو از آن درخت برخیزد هزار شاخه از آن درخت بروید و چون بر آن نشیند هزار شاخه از آن بشکند و تخم هایش پراکنده گردد. » مهرگان و جشن خرمن و گردآوری تخمه ها، جشن خدای مهر یا سیمرغ و همای بوده است . لغت نامه ی دهخدا از قول فرخی سیستانی می نویسد: « مهرگان آمد و سیمرغ بجنبید زجای ـ تا کجا پر زند امسال و کجا دارد رای » . مهرگان ، مهر و سیمرغ افسانه نبودند بل که باورهایی بودند که مردم با آن ها زندگی می کرده اند. لغت نامه ی دهخدا زیر واژه ی مهریا خدای مهر می نویسد : « یکی ازبغان یا خداوندگاران آریایی یا هند و اروپایی پیش از روزگار زرتشت است. . . نام گیاهی باشد که آن را به فارسی مردم گیا و به عربی یبروح الصنم خوانند ...[( سبزه خط تو دیدیم و ز بستان بهشت ـ به طلبکاری این مهرگیاه آمده‌ایم 3/366 م.ت.ب)] آریاییان هنگام ورود به ایران قوای طبیعت مثل خورشید و ماه و ستارگان و آتش و خاک و باد و آب را می پرستیدند. خدایانی را هم که مظهر قوای طبیعت بودند « دئوه » می خوانده اند. . . » واژه ی دئوه در فارسی بد نام شده و امروز " دیو " نامیده می شود و عاشق را هم که مذهب او عشق است ؛ دیوانه می نامند. یادآور می شویم که حافظ نیز مانند پدران آریایی خود پرستنده و ستایش کننده ی قوای طبیعت بوده است : « مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو ـ یادم از کشته ی خویش آمد و هنگام درو 1 / 399 ». این بیت خواجه ، همانند شعر فرخی درباره ی سیمرغ و مهرگان است که در بالا از آن یاد کردیم.
غم خواری ـ دهخدا در زیر این واژه می نویسد : « دوستی حقیقی و شفقت و شرکت در غم و اندوه ، تیمار داری ، دلسوزی ، غمگساری ، مهربُنی و . . . »
معنای بیت بالا، به گونه ای معمولی و متعارف می شود : شمار لشکر غم ( کدام لشکر و چرا ؟ ) فراوان شد ، از اقبال ( بَخت ) یاری می خواهم تا افتخار دین ، بنده ی خدا (کدام بنده ی خدا و یا کدام عبدالصمد ؟ و این چه رابطه ای با دلبر و گیسوی وی دارد ؟ ) باشد که غمگساری کند. اما به چشم ما، این بیت دارای رمزی بوده و ما کوشیدیم آن را بگشاییم . کار به درازا کشید و پیچیدگی های فراوانی داشت.
چکیده بیت هشت؛
8 ـ سیاهی زلف دلبر( غم دلبر ) بی شمار شد ، از ایزد رهایی بخش ( دبیر فلک یا عطارد ) یاری می خواهم، امیدوارم سرافراز کیش ( یا کیش سرافراز )؛ سه مذ ( sēna سئنا = سیمرغ ) خدای مهر، دلسوزی و مهربُنی کند.
نتیجه :
در این غزل خواجه ی شیراز درباره ی درون مایه ی فرهنگ ایرانی که وفاداری به انسان ، موسیقی ، می ، پیمانه و پیمان است؛ سخن می گوید. رمز عشق خود را به ایزد مهر به شیوه ای رندانه بازگو می کند و سراندیشه های رندی را به گونه ی زیر بر می شمرد:
• رند وفاداری به انسان را نکوکاری می داند( بیت 1 )
• برای رند بانگ نای و موسیقی پیام درونی انسان است و « می » نشان وفاداری به
فرهنگ مردم پرست ایران است. ( بیت 2 )
• در راه عشق به انسان وفادار است و از بی مهری یار( مردم ) ناامید نمی شود( بیت 3 )
• رند می داند که دستیابی به زلف یار و مهرورزی با وی دشوار است و این دشواری را از ویژگی های خصلت انسان می داند. ( بیت 4 )
• زاهد پشمینه پوش را از عشق و رمز و راز مستی ، بی بهره می داند.( بیت 5 )
• رند که پای بند هیچ آداب دینی و اجتماعی نیست خود را در برابر نوع انسان کوچک و کم بها می داند. ( بیت 6 )
• رندان نیز مانند عیاران در راه عشق به مردم از بند و زنجیر باکی ندارند ( بیت 7 )
• رند در راه عشق از خدای مهر( س مد = sēna سئنا = سیمرغ ) دلسوزی و مهر بُنی می خواهد. (بیت 8 )
• چشم یار را زیبا ، افسونکار و درد سرآفرین می داند. ( بیت 9 )
منوچهر تقوی بیات

 

ابوذر در ‫۶ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰۸:

زان نفس من برقرارم اندکی

 

عباس بحرانی فرد در ‫۶ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۵۹ دربارهٔ کسایی » دیوان اشعار » ای گلفروش ...:

کسایی در قرن چهارم می زیسته و از این شعر چنین برمیاد که ایرانیان در قرن ششم بابت گل پول پرداخت می کردند. گل خرید و فروش می شده در این.سرزمین...در هزار سال پیش . احساس غرور نداره خداییش؟

 

۷ در ‫۶ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵:

نیمی از صفحه کلیدم از کار افتاده کسی داند کدامین خاک باید بر سر ریخت؟
نیم ساعت زمان برد این نیم خط

 

عباس حاکی در ‫۶ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۴۰ دربارهٔ عرفی » قصیده‌ها » شمارهٔ ۱ - ای متاع درد در بازار جان انداخته:

Preview attachment complete book May 2016.pdfcomplete book May 216.pdf2.9 MB

 

عباس حاکی در ‫۶ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۳۹ دربارهٔ عرفی » قصیده‌ها » شمارهٔ ۱ - ای متاع درد در بازار جان انداخته:

این قصیده که در بحر رمل مثمن محذوف و بر وزن:
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
ساخته شده است ، در مصراع اول بیت دوم به اندازه یک رکن افتادگی دارد...مثلا میبایستی چنین باشد:
(پر تلولو) نور حیرت در شب اوصاف تو
بس همایون مرغ عقل از آشیان انداخته.

 

۷ در ‫۶ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵:

به نظر من یکی از معنی های سواد،زمین و کره زمین است و سواد لوح بینش به معنای چشم و کره چشم است
کره چشم را برای آن میخواهم که دیدن خال سیاه تو آرام جان من است
که جان را نسخه‌ای باشد ز لوح خال هندویت=که برای جان نسخه(شفابخش) از خال سیاه چهره ات باشد
چشمم مایه آرامش من است چون خال تو بیند

 

عباس حاکی در ‫۶ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۲۰ دربارهٔ عرفی » قصیده‌ها » شمارهٔ ۱ - ای متاع درد در بازار جان انداخته:

این قصیده بر ورن:
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
(رمل مثمن محذوف)
سروده شده است. اما در مصراع اول بیت دوم به اندازه یک افاعیل کم دارد مثلا بایستی می بود:
( پر تلالو) نور حیرت در شب اوصاف او...

 

نادر.. در ‫۶ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۵۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۴ - لاابالی گفتن عاشق ناصح و عاذل را از سر عشق:

بس کنم، دلبر در آمد در خطاب ..
بسیار زیبا بیان نمودید دوست جان
دریغ از غفلت ها.. و خوشا احساس حضور...
ناخودآگاه به یاد فیلم زیبای Once افتادم

 

نادر.. در ‫۶ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۱۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵:

حسین جان.. دوست عزیز
سپاس از این که این کم سواد را قابل دانستید برای ارائه نظر در کنار عزیزان فرهیخته و گرانقدرمان
با توجه به اینکه حافظ در ابیاتی دیگر همچون "سواد دیده غمدیده ام به اشک مشوی .. که نقش خال تو ام هرگز از نظر نرود" ، سیاهی مردمک چشم را با خال سیاه همراه نموده است، به گمانم در اینجا نیز در همین مفهوم، سواد لوح بینش (سیاهی لوحِ دیده) را از آنجا که یادآور سیاهی خال محبوب در نزد جان خود می باشد، عزیز شمرده است..

 

۱
۲۸۸۸
۲۸۸۹
۲۸۹۰
۲۸۹۱
۲۸۹۲
۵۰۴۸
sunny dark_mode