روزی از صبح فتح نورانی
آسمان بر گشاده پیشانی
فرخ و روشن و جهان افروز
خنک آن روز! یاد باد آن روز!
شه به خوبی چو روی دلبندان
مجلسی ساخت با خردمندان
روز خانه نه روز بستان بود
کهاولین روزی از زمستان بود
شمع و قندیل باغها مرده
رخت و بنگاه باغبان برده
بانگ دزدیده بلبلان را زاغ
بانگ دزدی درآوریده به باغ
زاغ جز هندوی نسب نبوَد
دزدی از هندوان عجب نبود
زاغ مانده به باغ بیبلبل
خار مانده به یادگار از گل
داده نقاش باد شبگیری
آب را حلقههای زنجیری
تاب سرما که بُرد از آتش تاب
آب را تیغ و تیغ را کرد آب
دمه پیکان آبدار به دست
چشم را سفت و چشمه را میبست
شیر در جوش چون پنیر شده
خون در اندامْ زمهریر شده
کوهْ قاقم، زمینْ حواصلپوش
چرخْ سنجاب درکشیده به دوش
بر بهایم ددان کمین کرده
پوست کنده به پوستین کرده
رستنی در کشیده سر به زمین
نامیه گشته اعتکافنشین
کیمیا کاریِ جهان دو رنگ
لعل آتش نهفته در دل سنگ
گل ز حکمت به کوزهای پوده
گل حکمت به سر بر اندوده
زیبقیهای آبگینهٔ آب
تخته بر تخته گشته نقرهٔ ناب
در چنین فصل تابخانه شاه
داشته طبع چار فصل نگاه
ار بسی بویهای عطرآمیز
معتدل گشته باد برف انگیز
میوهها و شرابهای چو نوش
مغز را خواب داده دل را هوش
آتش انگیخته ز صندل و عود
دود گِردش چو هندوان به سجود
آتشی زو نشاط را پشتی
کان گوگرد سرخ زردشتی
خونی از جوش منعقد گشته
پرنیانی به خون در آغشته
فندقی رنگ داده عنابش
گشته شنگرف سوده سیمابش
سرخ سیبی دل از میان کنده
به دلش ناردانه آکنده
کهربایی ز قیر کرده خِضاب
آفتابی ز مشک بسته نقاب
ظلمتی کشته از نوالهٔ نور
لالهای رسته از گلالهٔ حور
ترکی از اصل رومیان نسبش
قرةالعین هندوان لقبش
مشعل یونس و چراغ کلیم
بزم عیسی و باغ ابراهیم
شوشههای زکال مشگین رنگ
گرد آتش چو گرد آینه زنگ
آن سیه رنگ و این عقیق صفات
کان یاقوت بود در ظلمات
گوهرش داده دیدهها را قوت
زرد و سرخ و کبود چون یاقوت
نو عروسی شراره زیور او
عنبرینه زکال در بر او
حجله و بزمهای به زر کاری
حجله عودی و بزمه گلناری
گرد آن بزمه پرند زده
کبک و دراج دستبند زده
بر سر آتش از سر خاصی
فاخته پر فشان به رقاصی
زردی شعله در بخار گیاه
گنج زر بود زیر مار سیاه
دوزخی و بهشتیش مشهور
دوزخ از گرمی و بهشت از نور
دوزخ اهل کاروان کنشت
روضه راه رهروان بهشت
زند زردشت نغمهساز بر او
مغ چو پروانه خرقهباز بر او
آب افسرده را گشاده مسام
ای دریغا چرا شد آتش نام
خانه سرسبزتر ز سایه سرو
باده گلرنگتر ز خون تذرو
ریخته آسمان فاخته گون
از هوا فاخته ز فاخته خون
باده در جام آبگینه گهر
راست چون آب خشک و آتش تر
گور چشمان شراب میخوردند
ران گوران کباب میکردند
شاه بهرام گور با یاران
باده میخورد چون جهانداران
می و نقل و سماع و یاری چند
میگساری و غمگساری چند
راح گلگون چو گلشکر خنده
پخته گشته در آتش زنده
مغزها در سماع گرم شده
دل ز گرمی چو موم نرم شده
زیرکان راه عیش میرُفتند
نکتههای لطیف میگفتند
هر گرانمایهای ز مایهٔ خویش
گفت حرفی به قدر پایهٔ خویش
چون سخن در سخن مسلسل گشت
بر زبان سخنوری بگذشت
کاین درج کهآسمان ِ شه دارد
وین دقیقه که او نگه دارد
هیچکس را ز خسروان جهان
کس ندیدهست آشکار و نهان
هست ما را ز فر تارک او
همه چیز از پی مبارک او
ایمنی هست و تندرستی هست
تنگی دشمن و فراخی دست
تندرستی و ایمنی و کفاف
این سه مایهست و آن دگر همه لاف
تن چو پوشیده گشت و حوصله پُر
در جهان گو نه لعل باش و نه در
ما که مثل تو پادشا داریم
همه داریم چون تورا داریم
کاشکی چارهای در آن بودی
که ز ما چشم بد نهان بودی
گردش اختر و پیام سپهر
هم بدین فرخی نمودی چهر
طالع خوشدلی ز ره نشدی
عیش بر خوشدلان تبه نشدی
تا همه ساله شاه بودی شاد
خرمن عیش را نبُردی باد
شادمان جان شاه میباید
جان ما گر فدا شود شاید
چون سخنگو سخن به پایان برد
هر کسی دل بدان سخن بسپرد
دور کرد آن دم از در آن دمه را
دلپسند آمد آن سخن همه را
در میان بود مردی آزاده
مهتر آیین و محتشم زاده
شیده نامی به روشنی چون شید
نقشپیرای هر سیاه و سپید
اوستادی به شغل رسامی
در مساحت مهندسی نامی
از طبیعی و هندسی و نجوم
همه در دست او چو مهرهٔ موم
خردهکاری به کار بنایی
نقشبندی به صورتآرایی
کز لطافت چو کلک و تیشه گشاد
جان ز مانی، ستد دل از فرهاد
کرده شاگردی خرد به درست
بوده سمنارش اوستاد نخست
در خَورنَق ز نغزکاریها
داده با اوستاد یاریها
چون در آن بزم شاه را خوش دید
در زبان آب و در دل آتش دید
زد زمین بوس و گشت شاهپرست
چون زمین بوسه داد باز نشست
گفت اگر باشدم ز شه دستور
چشم بد دارم از دیارش دور
کهآسمانسنجم و ستارهشناس
آگه از کار اختران به قیاس
در نگارندگی و گُلکاری
وحی صنعت مراست پنداری
نسبتی گیرم از سپهر بلند
که نیارد به روی شاه گزند
تا بوَد در نشاطخانهٔ خاک
ز اختران ِ فلک ندارد باک
جای در حرزگاه جان دارد
بر زمین حکم آسمان دارد
وآن چنان است کز گزارش کار
هفت پیکر کنم چو هفت حصار
رنگ هر گنبدی جداگانه
خوشتر از رنگ صد صنمخانه
شاه را هفت نازنین صنم است
هر یکی را ز کشوری علَم است
هست هر کشوری به رکن و اساس
در شمار ستارهای به قیاس
هفته را بیصداع گفت و شنید
روزهای ستاره هست پدید
در چنان روزهای بزم افروز
عیش سازد به گنبدی هر روز
جامه همرنگ خانه در پوشد
با دلارام خانه مِی نوشد
گر برین گفته شاه کار کند
خویشتن را بزرگوار کند
تا بود عمر بر نشانهٔ کار
باشد از عمر خویش برخوردار
شاه گفتا گرفتم این کردم
خانهٔ زرین، درِ آهنین کردم
عاقبت چون همی بباید مرد
اینهمه رنجها چه باید برد؟
وآنچه گفتی که گنبد آرایم
خانه را همچنان بپیرایم
اینهمه خانههای کام و هواست
خانهٔ خانهآفرین به کجاست؟
در همه گرچه آفرین گویم
آفریننده را کجا جویم؟
باز گفت این سخن خطا گفتم
جای جایآفرین چرا گفتم؟
آنکه در جا نشایدش دیدن
همه جایش توان پرستیدن
این سخن گفت شاه و گشت خموش
زان هوس در دماغش آمد جوش
زانکه در کارنامه سمنار
دید در شرح هفت پیکر کار
کان پریپیکرانِ هفت اقلیم
داشت در دُرج خود چو دُر یتیم
در گرفت این سخن به شاه جهان
کهآگهی داشت از حساب نهان
در جواب سخن نکرد شتاب
روزکی چند را نداد جواب
چون برین گفته رفت روزی چند
شیده را خواند شاه شیدابند
آنچه پذرفته بود، ازو درخواست
کرد کارش چنانکه باید راست
گنجی آماده کرد و برگ سپرد
تا برد رنج اگر تواند برد
روزی از بهر شغل رسامی
بهرهمند از بقای بهرامی
مرد اخترشناس طالع بین
کرد بر طالعی خجسته گزین
شیده بر طالعی خجسته نهاد
کرد گنبد سرای را بنیاد
تا دو سال آنچنان بهشتی ساخت
که کسش از بهشت وا نشناخت
چون چنان هفت گنبد گهری
کرد گنبدگری چنان هنری
هریکی را به طبع و طالع خویش
شرط اول نگاهداشت به پیش
چون شه آمد بدید هفت سپهر
به یکی جای دست داده به مهر
دید کهافسانه شد به جمله دیار
آنچه نُعمان نمود با سمنار
ناپسند آمد اهل بینش را
کشتن آن صنع آفرینش را
تا شود شاد شیده از بهرام
شهر بابک به شیده داد تمام
گفت نعمان اگر خطایی کرد
کان عقوبت بر آشنایی کرد
عدل من عذر خواه آن ستم است
آن نه از بخل و این نه از کرم است
کار عالم چنین تواند بود
زو یکی را زیان یکی را سود
یاری از تشنگی کباب شود
یار دیگر غریق آب شود
همه در کار خویش حیرانند
چاره جز خامشی نمیدانند
چونکه بهرام کیقباد کلاه
تاج کیخسروی رساند به ماه
بیستونی ز ناف مُلک انگیخت
کهآنچه فرهاد کرد ازو بگریخت
در چنان بیستون هفت ستون
هفت گنبد کشید بر گردون
شد در آن بارهٔ فلک پیوند
بارهای دید بر سپهر بلند
هفت گنبد درون آن باره
کرده بر طبع هفت سیاره
رنگ هر گنبدی ستارهشناس
بر مزاج ستاره کرده قیاس
گنبدی کاو ز قسم کیوان بود
در سیاهی چو مشک پنهان بود
وانکه بودش ز مشتری مایه
صندلی داشت رنگ و پیرایه
وانکه مریخ بست پرگارش
گوهر سرخ بود در کارش
وانکه از آفتاب داشتش خبر
زرد بود از چه؟ از حمایل زر
وانکه از زیب زهره یافت امید
بود رویش چو روی زهره سپید
وانکه بود از عطاردش روزی
بود پیروزهگون ز پیروزی
وانکه مه کرده سوی برجش راه
داشت سرسبزیی ز طلعت شاه
برکشیده بر این صفت پیکر
هفت گنبد به طبع هفت اختر
هفت کشور تمام در عهدش
دختر هفت شاه در مهدش
کرده هر دختری به رنگ و به رای
گنبدی را ز هفت گنبد جای
وز نمودار خانه تا به فَریش
کرده همرنگ روی گنبد خویش
روز تا روز شاه فرخ بخت
در سرای دگر نهادی رخت
شنبه آنجا که قسم شنبه بود
وآن دگرها چنان کز آن به بود
چون به نیروی رای فرزانه
مجلس آراستی به هر خانه
هر کجا جام باده نوشیدی
جامه همرنگ خانه پوشیدی
بانوی خانه پیش بنشستی
جلوه برداشتی ز هر دستی
تا دل شاه را چگونه برَد
شاه حلوای او چگونه خورد
گفتی افسانهای مهرانگیز
که کند گرم شهوتان را تیز
گرچه زینگونه برکشید حصار
جان نبرد از اجل به آخر کار
ای نظامی ز گلشنی بگریز
که گلش خار گشت و خارش تیز
با چنین مُلک ازین دو روزه مقام
عاقبت بین چگونه شد بهرام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره روزی روشن و شگفتانگیز در زمستان است که شاه بهرام با یارانش در باغی مجلسی برگزار کرده است. در این روز، طبیعت به سختی و سرما دچار یخزدگی شده و بلبلان از باغ رفتهاند. شاعری که توصیفگر این مجالس است، به توصیف زیباییها و رنگارنگی طبیعت و میوهها پرداخته و تصویری از جشن و عیش و نوش را ترسیم میکند.
در این مجلس، سخنانی درباره خوشدلی و خوشبختی و نیز آثار طبیعت به میان آمده و به لذتهای زندگی و هنرمندی انسانها اشاره میشود. همچنین اشاره به هفت گنبد و تأثیر星های مختلف بر این گنبدها شده که هر یک نماینده یک کشور و یک زیبایی خاص است.
نهایتاً، شاعر تأکید میکند که با وجود زیباییها و لذتهای دنیوی، نهایت زندگی را نمیتوان نادیده گرفت و همگان به سرنوشت خود باز میگردند. شعر به نوعی فلسفی و آموزشی است، یادآوری اینکه زندگی فقط در لذتها خلاصه نمیشود و باید به واقعیتهای آن نیز توجه کرد.
هوش مصنوعی: روزی از صبحی روشن و زیبا، نور آسمان بر پیشانی باز شده و گشوده تابیده است.
هوش مصنوعی: روزهای خوشی که پر از روشنی و شادی بود و دل را شاداب میکرد، به یاد باد!
هوش مصنوعی: سلطان به زیبایی مانند چهره محبوبان، جشنی برپا کرد با افراد دانا و خردمند.
روز (سرد زمستانی) و ماندن در خانه بود نه روز رفتن به بستان و باغ.
هوش مصنوعی: شمع و چراغهای باغها خاموش شدهاند و باغبان وسایل خود را برده است.
هوش مصنوعی: صدای بلبلانی که در باغ آواز میخوانند، با صدای زاغی که دزدی میکند، در هم آمیخته شده است.
هوش مصنوعی: زاغ به هیچ وجه از هندیها نیست، بنابراین دزدی کردن او از هندیها جای تعجبی ندارد.
هوش مصنوعی: زاغی در باغ مانده و بیبلبل است، مانند خارهایی که از گلها به یادگار باقی ماندهاند.
هوش مصنوعی: نقاش باد، تلاش کرده است که بر روی آب، حلقههایی شبیه زنجیر به وجود آورد.
آب را به یخ و قندیلهای تیز تبدیل کرد و تیزی شمشیر را در برابر تیغ سرمای خود شرمنده کرد. (آب کرد یعنی خجالتزده کرد)
هوش مصنوعی: پیکان مرطوبی که در دست داشت، چشم را بسته و چشمه را مسدود کرده بود.
هوش مصنوعی: مثل این است که شیر در حال جوشیدن، به خامهای تبدیل شده و خون در بدن به خاطر سرما، یخ زده و سرد شده است.
کوهْ قاقم و زمین حواصل پوشیده بود و آسمان رَدایی از پوستین سنجاب بر دوش کشیده بود.
هوش مصنوعی: در جایی که گلههای گوسفند به حال خطر هستند، دزدان و شکارچیان در کمین نشستهاند و پوست این حیوانات را به عنوان جواهرات ارزشمند آماده میکنند.
هوش مصنوعی: یک گیاه سرش را به زمین خم کرده و در حال اعتکاف و آرامش به سر میبرد.
هوش مصنوعی: دنیای کیمیاگری با دو رنگ مختلف همچون لعل، جواهراتی را نشان میدهد که در دل سنگها، آتش و حرارتی نهفته است.
هوش مصنوعی: گل با حکمت در کوزهای نشسته، و دلی که از حکمت پر شده، به شکلی زیبا زینت داده شده است.
آبِ چالاک و سیمابی، یخ زده و لایه لایه نقره ناب شده بود. زیبقی یعنی سیمابوار
هوش مصنوعی: در این فصل دلپذیر، کاخ شاهنشاهی با زیبایی و جذابیت خود حس و حال هر چهار فصل را به نمایش گذاشته است.
هوش مصنوعی: بسیاری از عطرهای خوشبو در میان نسیم سرد و دلپذیر پخش شدهاند.
هوش مصنوعی: میوهها و شرابها به اندازهای لذیذ و خوشمزه هستند که به مغز آرامش میدهند و دل را از هوش و حواس دور میکنند.
هوش مصنوعی: دودی که از بخور صندل و عود در حال بالا رفتن است، مانند هندوها به نشانه عبادت و تسلیم میچرخد.
آتشی که پُشتی و پشتیبان نشاط بود (در سرما اشخاص برای گرم شدن کامل، پشت به آتش میایستند که گاهی بهطنز، اینحالت را مختص ایرانیها میشناسند).
هوش مصنوعی: گلی که در حال رشد است، به خاطر اینکه در خون آغشته شده، به رنگ پرنیان درآمده و نماد زیبایی و شکوه است.
عناب میوهای است شبیه سنجد و قرمز رنگ.
هوش مصنوعی: سیب سرخی را از دل باغ بریدند و درون آن را با دانههای نازک و خوش طعم نرگس پر کردند.
خضاب یعنی وسمه، وسمه گیاهی است که برگهایش پس از رسیدن سیاه میشود و از آن برای رنگ مو استفاده کنند.
هوش مصنوعی: در تاریکیای که از برکت نور به وجود آمده، لالهای به عطر و زیبایی حوریها روییده است.
هوش مصنوعی: نسبت او به رومیان برمیگردد و به عنوان قرةالعین، یعنی چشم روشنی، در میان هندوان شناخته شده است.
هوش مصنوعی: مشعل یونس، به معنای روشنایی و راهنمایی در امید و نجات است، چراغ کلیم (موسی) نشاندهنده روشنی و هدایت در مسیر حق است، بزم عیسی نماد عشق و زندگی در بین انسانهاست و باغ ابراهیم بیانگر آرامش و زیبایی در روابط انسانی و نزدیکتر شدن به خداوند است. این مجموعه نمادهایی از روشنایی، هدایت، عشق و آرامش را در زندگی معرفی میکند.
زکال: زغال
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف دو نوع سنگ قیمتی میپردازد. یکی سنگی سیاه رنگ و دیگری سنگ عقیق که دارای ویژگیهای خاصی است. در واقع، شاعر اشاره میکند که این دو سنگ، هر کدام زیبایی و ارزش خود را دارند و ممکن است در شرایط مختلف، جلوهگری متفاوتی از خود نشان دهند. به نوعی، هر یک از آنها در دنیای خود شگفتانگیز و باارزش هستند، حتی اگر در شرایط سختی به نظر برسند.
هوش مصنوعی: نوری که از چشمها ساطع میشود، به رنگهای زرد، قرمز و آبی مانند سنگهای قیمتی است.
هوش مصنوعی: عروس نو، با زیبایی و زرق و برقش، همچون ماده عطرین و خوشبو در لباسش درخشید.
بزمه یعنی گوشه و طرفی از بزمگاه
هوش مصنوعی: پرندهای در محفل خوشی پرواز کرده و به نوعی خود را برای این مراسم آماده کرده است.
هوش مصنوعی: در کنار آتش، فاختهای پرهایش را به زیبایی میریزد و میرقصد.
هوش مصنوعی: شعله زرد رنگی که در بخار گیاه دیده میشود، نشان از گنجی ارزشمند دارد که زیر یک مار سیاه پنهان شده است.
هوش مصنوعی: در دوزخ به خاطر گرمای شدیدش شناخته شده و بهشت به خاطر نور زیبایش.
هوش مصنوعی: دوزخ برای کسانی که به کاروان رفتند، همانند یک گناه است، در حالی که بهشت، جایی است برای کسانی که در مسیر درستی گام برمیدارند و راهی را برای عبور از سختیها و رسیدن به خوشبختی پیدا میکنند.
هوش مصنوعی: زند زردشت به عنوان یک شاعری با نغمههای زیبا بر او میتازد و مانند پروانهای که دور آتشی بچرخد، بر او توجه میکند.
هوش مصنوعی: اگر آب را به حال خود رها کنی، ممکن است به انجماد یا افسردگی برسد، اما ای کاش این آتش به نام آتش نمیبود و به حالت آرامش بازگشت.
هوش مصنوعی: خانهای که در آن سایه درخت سرو قرار دارد، سرسبزتر و پررنگتر از آن است که در آن گلهای زیبا و خوشبو حضور داشته باشند. در واقع، زیبایی طبیعی و دلپذیری فضای سبز درختان به اندازهای است که میتواند از هر گل و گیاهی جلوه بیشتری داشته باشد.
هوش مصنوعی: از آسمان بارانی مانند فاخته میبارد و این بارش به حدی است که زمین را پر از خون میکند.
هوش مصنوعی: شراب در جام شفاف مانند یک گوهر است، در حالی که آب خشک و آتش همیشه در حالت تر است.
گور چشم یعنی کسی که چشمی مانند چشم گور، سیاه و درشت دارد.
هوش مصنوعی: شاه بهرام گور با دوستانش مشغول نوشیدن شراب است، مانند دیگر پادشاهان و فرمانروایان.
هوش مصنوعی: این بیت به بیان حالتی شادی و سرخوشی میپردازد که در آن، نوشیدن می، نقل کردن داستانها و سماع کردن همراه با یاری و دوستان به عنوان راههایی برای فراموش کردن غمها و مشکلات اشاره شده است. به طور کلی، مفهوم آن به لذتبردن از زندگی و کاهش غمها از طریق خوشگذرانی و همراهی با دیگران است.
هوش مصنوعی: راهی که مانند گلهای سرخ و خوشبوست، حالا به سبب اندوهی که به آن دچارشده، شبیه به کسی شده که در آتش زندگی کرده است.
هوش مصنوعی: وقتی انسانها در حالت شادی و شور و حال هستند، ذهنها به شدت فعال میشوند و احساسات درون آنها با حرارت خاصی شکل میگیرد، بهطوری که مانند مومی نرم و قابل انعطاف میشوند.
هوش مصنوعی: زیرکان به راه سرگرمی و خوشی میرفتند و نکات زیبا و باریکی را بیان میکردند.
هوش مصنوعی: هر فرد باارزشی بر اساس تواناییهای خود و با توجه به جایگاهی که دارد، صحبت میکند.
هوش مصنوعی: وقتی که حرفها به صورت زنجیرهای ادامه پیدا کرد، شخصی که در بیان کردن مطالب مهارت دارد، از کنار ما عبور کرد.
هوش مصنوعی: اینجا جهانی وجود دارد که آسمان و ویژگیهای مختلف آن را در بر دارد، و این لحظهای است که او بر آن نظارت میکند و آن را تحت نظر دارد.
هوش مصنوعی: هیچکس نه در ظاهر و نه در باطن، خسروان جهان را مشاهده نکرده است.
هوش مصنوعی: ما به خاطر او همه چیز را داریم و همه چیز در پی اوست.
هوش مصنوعی: امنیت و سلامتی وجود دارد، دشمن در تنگنا قرار دارد و امکانات به وفور در دسترس است.
هوش مصنوعی: سلامتی، امنیت و تأمین نیازهای اساسی، خیلی مهمتر از حرفها و ادعاهای پوچ و بیمحتوا هستند.
هوش مصنوعی: وقتی که بدن به طور کامل پوشیده میشود و روح هم پر از احساسات و تجربیات میشود، در دنیا سعی کن نه مانند لعل (که با ارزش و زیباست) باش و نه در حالت خنثی و بیطرف.
هوش مصنوعی: ما که مانند تو، پادشاهی نداریم، اما همه چیزهایی که داریم، به خاطر وجود توست.
هوش مصنوعی: کاش میتوانستی کاری کنی که چشم بد از ما دور باشد.
هوش مصنوعی: چرخش ستارهها و پیام آسمان نیز در این خوشبختی چهرهاش را نمایان ساخت.
هوش مصنوعی: اگر خوشبختی و شادی در زندگی به دست نیامده باشد، موجب ناراحتی و افسردگی خوشدلها نخواهد شد.
هوش مصنوعی: تا همیشه خوشی و شادی در زندگیات برقرار باشد، نباید بگذارید مشکلات و سختیها آن را از بین ببرند.
هوش مصنوعی: خوشحالی و شادی جان شاه باید برای ما هم مهم باشد؛ حتی اگر جان ما فدای او شود، ممکن است ارزشش را داشته باشد.
هوش مصنوعی: زمانی که سخنگو صحبتهایش را تمام کرد، هر فردی به آن سخن گوش سپرد و به آن دل بست.
هوش مصنوعی: در آن لحظه، فراروی آن در، با کلامی زیبا و دلکش، همه را مجذوب و خوشنود کرد.
هوش مصنوعی: در میان جامعه مردی بزرگوار و با احترام وجود داشت که از نسل nobility و دارای آداب و رسوم پسندیده بود.
هوش مصنوعی: شیده، شخصی است که روشنی او مانند ماه میتابد و میتواند تصاویری زیبا از هر رنگی، چه سیاه و چه سفید، خلق کند.
هوش مصنوعی: یک استاد در زمینه نقاشی و طراحی در حرفه مهندسی شناخته شده است.
هوش مصنوعی: همه چیزهای طبیعی، هندسی و نجومی در دست او هستند، مانند مهرههای موم که به راحتی شکل میگیرند.
هوش مصنوعی: شغف کوچک در میان کار ساخت و ساز، نقشی زیبا بر چهره مینهد.
هوش مصنوعی: به خاطر لطافت و زیبایی هنر و ذوق، جان من به سهولت از زمان جدا میشود و دل من از فرهاد گرفته میشود.
هوش مصنوعی: آدم خردمند، با شاگردی کردن در زمینههای درست و اصولی، به مقام و مقام بالایی میرسد که استاد بزرگ او خواهد بود.
هوش مصنوعی: در جشن و سرور، از کارهای زیبا و دلپذیر با استاد همراهی و همکاری میکند.
هوش مصنوعی: زمانی که در آن مهمانی، پادشاه را خوشحال دید، در حالی که در آب زبانش و در دلش آتش وجود داشت.
هوش مصنوعی: بر روی زمین خم شد و سجده کرد و به احترام شاه ایستاد، چون زمین به او بوسه داد و او توانست دوباره به حالت ایستاده برگردد.
هوش مصنوعی: او گفت اگر از طرف پادشاهی فرمانی برای من صادر شود، از شر چشمزخم و حسد دور خواهم بود.
هوش مصنوعی: به عنوان یک ستارهشناس و آسمانشناس، من به خوبی از کارکرد و رفتار ستارهها و سیارهها آگاه هستم و میتوانم آنها را با دقت مورد بررسی قرار دهم.
هوش مصنوعی: در خلق مناظر زیبا و طراحی گلها، الهام و مهارت من ناشی از وحی الهی است.
هوش مصنوعی: من از آسمان بالا نسبتی دارم که موجب میشود به من آسیبی نرسد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که در دنیای مادی و زندگی اینجا هستیم، نباید نگران ستارهها و سرنوشتهایی باشیم که در آسمان رقم خوردهاند.
هوش مصنوعی: در زمینی که در آنجا به حفظ جان پرداخته میشود، از نظر قدرت میتواند مانند آسمان عمل کند و تاثیرگذار باشد.
هوش مصنوعی: این گونه است که از بیان و روایت کار هفت پیکر، همچون هفت حصار میچوبم و نگه میدارم.
هوش مصنوعی: هر گنبدی رنگ و زیبایی خاص خود را دارد که از زیبایی صد معبد هم بیشتر است.
هوش مصنوعی: شاه هفت زیبای دلربا دارد و هر یک از آنها نشانهای از یک سرزمین خاص را با خود دارند.
هوش مصنوعی: هر کشوری به نوعی دارای بنیانی محکم و اساسی است که میتوان آن را با یک ستاره مقایسه کرد.
هوش مصنوعی: هفته را بدون دردسر و مشکل گذراند و شنیده که روزهای ستاره، روزهای خوبی هستند که نمایان میشوند.
هوش مصنوعی: در روزهایی که شادی و جشن برقرار است، به هر روز بر دایرهٔ شادی افزوده میشود.
هوش مصنوعی: در لباس همرنگ محیطش میشود و در کنار معشوقش، خوشی و نوشیدن شراب را تجربه میکند.
هوش مصنوعی: اگر شاه به این سخن عمل کند، خود را بزرگ و ارجمند خواهد ساخت.
هوش مصنوعی: تا زمانی که زندگی ادامه دارد، باید از آن به خوبی استفاده کرد و به آثار و کارهای خود توجه داشت.
شاه گفت: فرض کن این کارها را کردم؛ خانهای زرین و دری آهنین و محکم ساختم. (کردم در مصرع دوم یعنی ساختم)
هوش مصنوعی: در نهایت، وقتی که انسان باید بمیرد، برای چه باید این همه رنج و زحمت را تحمل کند؟
هوش مصنوعی: آنچه تو گفتی که گنبدی برای زینت خانه درست کنم، من همانطور به تزیین آن ادامه خواهم داد.
هوش مصنوعی: این همه خوشیها و آرزوها در این دنیا وجود دارد، اما خانه واقعی خالق خوشبختی و سعادت کجاست؟
هوش مصنوعی: اگرچه من در همه جا از خالق و آفریننده ستایش میکنم، اما نمیتوانم او را در کجا پیدا کنم؟
هوش مصنوعی: او بار دیگر میگوید که در حرفهایش اشتباه کرده و از خود میپرسد چرا درباره خالق سخن گفته است.
هوش مصنوعی: کسی که نمیتواند در یک جا بماند، میتوان او را در همه جا ستایش کرد.
هوش مصنوعی: شاه این صحبت را بیان کرد و بعد از آن ساکت شد، زیرا آن خواسته در ذهنش به جوش و خروش افتاد.
هوش مصنوعی: چون در تاریخچه سمنار نظاره کرد که در توصیف هفت پیکر چه کار کردهاند.
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف موجودی یا شخصیتی میپردازد که مانند درختی در دنیای وسیع و گسترده (هفت اقلیم) جلوهای زیبا و خاص دارد. در این توصیف، او به گونهای به دیگران می luminishes و درخشش و جذابیتی دارد که مانند یک مروارید یتیم در دل دریاچه است؛ یعنی نادر و با ارزش، اما بدون صاحب. به عبارتی، زیبایی و اهمیت او در میان دیگران مشهود است و او نمایانگر خصلتهای نیکو و درخشانی است.
هوش مصنوعی: این سخن به گوش پادشاه بزرگ رسید، کسی که از امور پنهان آگاه بود.
هوش مصنوعی: او به سخنان من پاسخی نداد و برای چند روز هم به من جوابی نداد.
هوش مصنوعی: روزی شاه شیدا تصمیم گرفت تا داستان شیده را بخواند. او به دنبال آن بود که از این داستان بهرهبرداری کند و مدت زمانی را به این موضوع اختصاص داد.
هوش مصنوعی: او از او خواسته بود تا کاری را که باید به درستی انجام دهد، طبق آنچه که قبلاً قبول کرده بود، انجام دهد.
هوش مصنوعی: او سرمایهای جمعآوری کرده و به کسی واگذار کرد تا اگر بتواند، زحمت آن را بکشیده و به دست آورد.
هوش مصنوعی: یک روز برای شغل نقاشی از نعمت جاودانگی بهرام بهرهمند شدم.
هوش مصنوعی: مرد ستارهشناس و پیشگو، برای کسی که چهره خوشی دارد، سرنوشتی نیکو انتخاب کرد.
هوش مصنوعی: او بر سرنوشتی خوش، بنا و پایهای برای کاخ گذاشت.
هوش مصنوعی: او به مدت دو سال فضایی به وجود آورد که آنقدر زیبا و دلنشین بود که هیچکس نتوانست آن را از بهشت تشخیص دهد.
هوش مصنوعی: وقتی که آن هفت گنبد به زیبایی جواهرین ساخته شد، ساختمانساز هم چنین هنری را به کار برد.
هوش مصنوعی: هر فردی باید با توجه به ویژگیها و سرنوشتی که دارد، مراقب خود و وضعیتش باشد.
هوش مصنوعی: وقتی پادشاه آمد، هفت آسمان را در یک مکان مشاهده کرد که به خاطر محبت و دوستی دست در دست هم داده بودند.
هوش مصنوعی: دید که در تمام سرزمینها، آنچه نُعمان با سمنار انجام داد، به صورت افسانهای در آمده است.
هوش مصنوعی: اهل دانش و بینش نمیتوانند کشتن خالق آفریدهها را بپذیرند و آن را عمل ناپسندی میدانند.
هوش مصنوعی: برای اینکه شیدا از بهرام شهر بابک شاد شود، تمام تلاش خود را انجام داد.
هوش مصنوعی: نعمان گفت: اگر فردی خطایی کند، مجازات او به خاطر آشناییاش با من خواهد بود.
هوش مصنوعی: عدل من بهانهای برای ظلم دیگران نیست، این ظلم ناشی از بخل نیست و آن هم از خوبی و کرم نمیآید.
هوش مصنوعی: کار عالم به گونهای است که ممکن است برای یک نفر زیان و برای دیگری سود به همراه داشته باشد.
هوش مصنوعی: دوستان ممکن است در شرایط سخت و دشوار به هم کمک کنند، یکی از آنها به خاطر تشنگی در آتش و گرما دچار مشکل میشود، در حالی که دیگری ممکن است در آب غرق شود و نیاز به نجات داشته باشد. این نشاندهندهی وضعیتهایی است که هر کدام در آناند و باید به همدیگر یاری کنند.
هوش مصنوعی: همه در کار خود گیج و سردرگم هستند و هیچ راهی جز سکوت برای خود نمیبینند.
هوش مصنوعی: زمانی که بهرام کیقباد، کلاه و تاج کیخسروی را به ماه برساند، نشاندهندهٔ عظمت و قدرت اوست.
هوش مصنوعی: مردی به نام فرهاد، تلاش زیادی برای دستیابی به عشقش کرد، اما در نهایت، آنچه که او به خاطر آن زحمت کشید، از دستش رفت یا از او دور شد.
هوش مصنوعی: در مکانی همچون بیستون، هفت ستون و هفت گنبد بر آسمان ساخته شده است.
هوش مصنوعی: در آن موضوع، آسمان پیوندی را مشاهده کرد که بر افق بلند قرار داشت.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به فضای وسیعی است که شامل هفت گنبد میشود و بر روی طبع هفت سیاره قرار دارد. این گنبدها نمادی از آسمان و سیارات هستند که به طور هنرمندانهای به هم مرتبط شدهاند.
هوش مصنوعی: رنگ هر گنبدی به نوعی با ویژگیهای آن ستاره ارتباط دارد و در واقع ستارهشناس با توجه به مزاج ستارهها، آنها را مورد بررسی و مقایسه قرار میدهد.
هوش مصنوعی: گنبدی که به شکل کیوان (زحل) است، در تاریکی مانند مشک پنهان شده است.
هوش مصنوعی: کسی که دارای ثروت و نعمت است، به مانند صندلیای زیبا و رنگارنگ به نظر میآید.
هوش مصنوعی: و کسی که طبق نقشه مریخ عمل کند، در کارش مانند گوهر سرخ است.
هوش مصنوعی: آن کسی که از آفتاب خبر داشت، چرا زرد جلوه میکرد؟ به خاطر زره طلاییای که بر تن داشت.
هوش مصنوعی: کسی که از زیبایی چهرهاش امید پیدا کرده، امیدوار است که چهرهاش مانند چهرهی ماه روشن و سفید باشد.
هوش مصنوعی: کسی که یک روز از ماه عطارد بهرهمند شده باشد، به ظاهری پیروز و شاداب خواهد بود.
هوش مصنوعی: کسی که به سمت برج خود حرکت کرده است، زیبایی و سرسبزی را از جمال پادشاه به دست آورده است.
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف زیبایی و شکوه هفت گنبد میپردازد که به گونهای به ستارهها و اختران مرتبط شدهاند. به نوعی، گنبدها نمایانگر کمال و هنر در طبیعت و آسمان هستند و نشاندهنده یک هماهنگی خاص بین زمین و آسمان میباشند.
هوش مصنوعی: در هفت سرزمین، همه زیر سلطه دختر یک شاهزاده هستند و هفت پادشاه در دامان او به تربیت مشغولاند.
هوش مصنوعی: هر دختری به زیبایی و دلربایی خود، جلوهای از هفت رنگ آسمان را به نمایش میگذارد.
نمودارِ خانه یعنی بیرون و نمای خانه. فریش یعنی بستر
هوش مصنوعی: روزها به خوبی و خوشی برای شاه فرخ بخت گذشته است و او در دنیای جدیدی زندگی را آغاز کرده است.
هوش مصنوعی: شنبه روزی است که به آن وعده داده شده و روزهای دیگر نیز به نوعی از آن متاثر هستند.
هوش مصنوعی: زمانی که با خرد و اندیشهی نیکو مجلس را سامان دهی، هر خانه و خانوادهای تحت تأثیر قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: هر جا که شراب نوشیدی، لباس و ظاهرت را به رنگ محیط و شرایط آنجا درآوردی.
هوش مصنوعی: بانوی خانه در جلو نشسته و زیباییاش را از هر سو به نمایش گذاشته است.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که برای به دست آوردن محبت و رضایت یک شخصیت مهم، باید به خوبی او را شناخت و نیازهایش را برآورده کرد. همچنین، در این مسیر دقت و حوصله لازم است تا تعاملات به بهترین شکل انجام شود.
هوش مصنوعی: تو داستانی جذاب و دلنشین گفتی که میتواند اشتیاق و تمایل را در دل عاشقان شعلهور کند.
هوش مصنوعی: اگرچه انسان با دافعه و محدودههایی که برای خود ایجاد کرده خود را از خطرات و چالشها دور نگهداشته، اما در نهایت نمیتواند از سرنوشت و مرگ خود فرار کند.
هوش مصنوعی: از محیطی که روزگاری زیبا و دلانگیز بود دور شو، زیرا اکنون آن زیبایی به دردسر تبدیل شده و خطرش شدید است.
هوش مصنوعی: با چنین سلطنتی، مقام و جایگاهی که انسان در این دو روزه زندگی به دست میآورد، عاقبت چگونه برای بهرام رقم خورد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.