گنجور

حاشیه‌ها

تماشاگه راز در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۳ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۰۵:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۴:

در غزلی دیگر می فرماید :
خورشید می ز مشرق ساغر طلوع کرد گر برگ عیش می‌طلبی ترک خواب کن

 

۷ در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۳ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۰۵:۰۶ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب پنجم در رضا » بخش ۲ - حکایت:

خون هزار وامق خوردی به دلفریبی
دست از هزار عذرا بردی به دلستانی

 

تماشاگه راز در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۳ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۰۵:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۴:

معانی لغات غزل(234)
آفتاب می: ( اضافه تشبیهی ) می بهآفتاب یعنی درخشندگی قرص خورشید تشبیه شده است.
مشرق: محل سر بر کشیدن خورشید ونمودار شدنآن در طلوع.
مشرق پیاله: محل لب پیاله که چون از شراب پر شود تابش نور سطح شراب از لبه پیاله نمودار می شود.
باغ عارض: باغ چهره ساقی، گونه های ساقی.
نسیم:بادملایم صبحگاهان که از جانب شمال می وزد .
در سر گل:برروی سَرِ گُل.
کُلاله:زلف مجعّد، موی پیچیده، کاکل، مجموعه میله ها و پرچموسط گل که به صورت درهم پیچیده به هنگام شکفتن آن نمودار است، کاکل سنبل
.شَمّه: اندک ، مختصر.
به صد رساله برآید: درصد جزوه بگنجد.
گردخون: سفره گرد گسترده ، سینی و مجمعه گرد غذا.
نگون: وارون.
غصّه: در ادب عربی به معنای گلوگیر، گیر کردن لقمه در گلو ودر ادب فارسی گیر. کردن باد غم در گلو و مالاً به معنای غم به کار می رود.
نواله: لقمه خوراکی از پشی امده شده برای انسان یا حیوان.
کام هزار ساله: آرزوی هزار ساله ، کنایه از عمر هزار ساله نوح نبی.
بلا بگردد: بلاد دور شود .
کالبد:پیکر.
معانی ابیات غزل(234)
(1) بدان هنگام که پیاله از شراب لبالب شده و در خشش آفتاب مانند باده نمودار گردد، در باغ چهره ساقی سبب شکفتن لاله شده و از بازتاب آن درخشش بر گونه او گویی هزار لاله سر برآورده است.(2)بدان هنگام بوی زلف پر چین دلدار در چمن بپیچید ، باد صبا کاکل سنبل را بر سر گل سنبل درهم خواهد شکست ( تا دیگر ادعای عطرافشانی نکند). (3) حکایت شب فراق از آن رویداد هایی نیست که مختصری از آن را بتوان در صد جزوه گنجانیده و شرح داده.(4) ازاین سفره گرد وارونه فلک ، نمی توان چنین انتظار داشت که بدون رنج و مشقت صد غصه گلوگیر ، یک لقمه روزی ، نصیب و بهره ما شود. (5) امکان ندارد که با سعی و کوشش خود به گوهر مقصود دسترسی پیدا شود و این خیال خام است که بدون اراده و مشیت الهی ای کار عملی گردد. (6) اگر مانند نوح پیامبر در برابر غصه و مشکلات طوفان شکیبا باشی ، بلا رفع شده و آرزوهای هزار ساله برآورده می شود. (7) آنگاه که بوی خوش زلف تو بر تربت حافظ بوزد ، از پیکر خاک شده او صد هزار گل لاله سر بر خواهد کشید.
شرح ابیات غزل: (234)
وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن بحر غزل: مجتث مثمن مخبون
*
در شرح مختصر غزل151 صفحة 864 گفته شد که این غزل را به مناسبت اشاره حافظ به ظلّ ممدود خم زلف ممدوح شاه شیخ ابواسحاق منتسب می دانند.اینک مشاهده می شود که بین آن غزل و این غزل مورد شرح وجه تشابهاتی موجود است . حافظ در دوری شاه ابواسحاق متواری در آن غزل می فرماید :
من چواز خاک لحد لاله صفت برخیزم داغ سودای توام سر سویدا باشد
و در این غزل می گوید :
نسیم زلف تو گر بگذرد به تربت حافظ زخاک کالبدش صد هزار لاله برآید
و یا در غزل 151 می فرماید ظلّ ممدودخم زلف توام بر سر باد و در اینجا باز از آن زلف صحبت به میان آمده می گوید : نسیم در سر گل بشکند کلاله سنبل – چو از میان چمن بوی آن کلاله برآید و این نزدیکی مضامین واشاره به زلف بلند که از ویژگیهای ابواسحاق اینجو بود می رساند که هر دو غزل در زمان دوری ومتواری شدن شاه ابواسحاق سروده شده و از فحوای کلام هر دو غزل برمی آید که حافظ چندان امیدی به بازگشت اوندارد ، لیکن از ایام خوش دوره او در زمان امیر مبارزالدین یاد می کند و ناله سر می دهد .
شاعر در این غزل از گرد خوان فلک نام می برد. مامی دانیم که خوان به معنای طبق و خوانچه به معنای طبقچه است و آن عبارتست از یک ظرف مسطح چوبی مستطیل و سبک که اطراف آن چند سانتیمتر لبه برجسته داشته از جایی به جای دیگر حمل می کنند. و تا امروز هم در عروسیها این خوانچه مرسوم ومتداول است نوعی دیگر از خوان و خوانچه هم به صورت گرد و به همان شکل از مس ساخته می شده که به آن سینی می گویند و مقصودشاعر سینی خوراکی و راونه فلک است که تلویحاً می خواهد مفاد این بیت را بازگوکند:
جز زهر ندارد در نواله گردون به شکل گردِ خوان است
شاعر در بیت پنجم بر عقیده جبری بودن خودو اینکه سرنوشت هر کسی از پیش در روز ازل تعیین شده است تکیه فکری دارد. فی الجمله از ایهام این بیت و بیت ششم چنین بر می آید که سرنوشت ابواسحاق این بود و با سعی خود نمی توانست آن را عوض کند و در حال حاضر هم صبر ایوب و نوح نبی شاید چاره گشای کار باشد که باز می بینیم شاعر مقدرّات را حاکم بر سرنوشت می داند . مفاد بیت مقطع دلالت بر این دارد که تاحافظ زنده است دیگر امیدی به بازگشت اوبه قدرت دارد .
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

 

۷ در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۳ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۰۵:۰۴ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب پنجم در رضا » بخش ۲ - حکایت:

در بازی نرد هرگاه کسی 11 بار پشت سر هم دست را از حریف ببرد(11 ندب) گویند او به عذرا برد و سه برابر آنچه حریفش گذاشته بود
میستاند.(اصطلاح آن چنین بوده: یکی به سه برد)
اگر در دست بعدی این بار حریف دومی پیدا شد که او را هم 11 ندب پشت سر هم برد گویند وامق برد و این بار دو برابر آنچه این حریف گذاشته بود ارو میستاند.(اصطلاح آن چنین بوده:یکی به دو برد)
به دعوی چنان ناوک انداختی
که عذرا به هر یک یک انداختی
آنچنان استاد بود که تک تک حریفان را به خاک سیاه مینشاند.
کسی جلودارش نبود که نبود
اگر چنین باشد:
به دعوی چنان ناوک انداختی
که عذرا به هر یک دو انداختی
چنان ماهر بود که تا دور آخر از آن او بود.(همه را پشت بر خاک میزد)

 

مصطفی در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۳ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۰۳:۰۳ دربارهٔ کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸:

فعل پایان مصراع نهم بیگانه گشتم است یا کشتم؟ فعل اول مناسب تر به نظر میرسد.
مصراع دوازدهم «ز دیده برون مردمی روشنایی» در این مصراع هم با توجه به مصراع اول بیت فعل برون کردمی معقول به نظر می‌رسد. واژه مردمی به درستی به کار رفته است؟

 

رضا ساقی در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۲۲:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۴:

ای دل مباش یک دَم خالی ز عشق و مستی
وان گه برو که رَستی ازنیستیّ و هستی
حافظِ نازنین وعاشق پیشه دراین غزل ناب به ما "عشق ورزی بی قید وشرط" راتوصیه می کند همان چیزی که امروزه روانشناسان وفیلسوفان باتوسعه علم ودانش بدان رسیده وآن راتنها راه سعادت ونیکبختی بشردانسته اند. دراین بینش عاشق شدن آسانترین کارهاست لازم نیست منتظربمانیم تا آن اتّفاق نادررخ دهد وخرمن وجودمان رابه آتش بکشد فقط کافیست کمی بیشتر دوست داشته باشیم کمی بیشترازیک همراه....کمی بیشتر ازیک همسر....کمی بیشترازیک همدم...... کافیست عینک عشق برچشمانمان بزنیم وهمه چیزراازورای شیشه ی آبی آن بنگریم تا شعله های عشق دردرونمان فروزان گردد.
معنی بیت: ای دل سعی کن یک لحظه هم ازعشق وسرمستی خالی نباشی اگرچنین کنی وهمیشه از عشق وعیش وعشرت برخوردار باشی خیالت راحت باشد که ازقید هستی ونیستی خلاص می شوی.
عاشق که باشی عشق زیباترین بهانه رابرای نفس کشیدن به تومی بخشد . وقتی خورشید عشق بتابد پائیز یا زمستان چه تفاوتی دارد؟ سرزمین وجودت همیشه بهاری می شود. عشق به توآن آرامشی راهدیه می کند که هیچ جزرومدی نتواند توراآشفته نماید.
گرنورعشق به دل وجانت اوفتد
باللّه کزآفتاب فلک خوبترشوی
گرجان به تن ببینی مشغول کار او شو
هرقبله‌ای که بینی بهتر ز خودپرستی
"گرجان به تن ببینی " همان رمزدوست داشتن بی قید وشرطِ هرآنچیزیست که درپیرامون ما جانی به تن دارد ونفس می کشد. آدمیان،حیوانات وحتّا گیاهان می توانند قبله ای برای عشقورزی وابرازمحبّت باشند وماراازمنیّت ،خودبینی وخودپرستی رهاکنند.
معنی بیت: هرموجودزنده ای که درپیرامون خویش می بینی می تواندقبله ای برای ابراز عشقبازی باشد سخت نگیر تردیدمکن ومشغول کاراوباش که این کارتو راازخودپرستی خلاص می کند. هرقبله ای که ببینی هزار باربهتر ازخودپرستیدن است.
به می پرستی ازآن نقش خودزدم برآب
که تاخراب کنم نقش خودپرستیدن
با ضعف و ناتوانی همچون نسیم خوش باش
بیماری اندر این ره بهتر ز تندرستی
معنی بیت: هرچند که ضعیف ونحیف وناتوان باشی دل بد مکن وهمانندنسیم به رقص درآ وشادمان باش درطریق عشق زردرویی ودرد وبیماری یک امتیازبزرگ محسوب می شود وهزارباربهترازسلامتی وبی دردیست.
درطریق عشقبازی امن وآسایش بلاست
ریش بادآن دل که بادردتوخواهد مرهمی
در مذهبِ طریقت خامی نشان کفر است
آری طریق دولت چالاکی است و چستی
طریقت: طریق تزکیه، روش پاکسازی درون
مذهب طریقت: راه و روش اهل طریقت.
خامی:نادانی، بی تجربگی،سستی
کفر: گمراهی ، ناسپاسی
طریق دولت: طریق عشق،روش رسیدن به سعادت و رستگاری.
چالاکی وچُستی : چابکی، و زرنگ بودن، کنایه ازتلاش برای کسب معرفت و آگاهیست .
معنی بیت: درراه وروش پاکسازی درون،سستی وکاهلی وجهل، ازنشانه های به بیراهه رفتن وگمراهیست آری طریق درستِ سعادت ورستگاری، تلاش بی وقفه به منظور کسب معرفت و تزکیه ی دل وجان است.
روندگان طریقت ره بلا سپرند
رفیق عشق چه غم داردازنشیب وفراز
تا فضل و عقل بینی بی‌معرفت نشینی
یک نکته‌ات بگویم خود را مبین که رستی
معنی بیت: تازمانی که به تقوا ودانش خود اتّکا کنی هیچ پیشرفتی دررسیدن به سعادت ورستگاری نخواهی داشت وجاهل وکاهل خواهی ماند یک نکته ازرازرستگاری برایت بگویم خودبین وخودخواه مباش تابه سعادت نایل گردی.
تکیه برتقوا ودانش درطریقت کافریست
راهرو گرصدهنردارد توکّل بایدش
در آستان جانان از آسمان میندیش
کز اوج سربلندی افتی به خاک پستی
"آسمان" کنایه از جایی بلندمرتبه ومقام والاترست.
معنی بیت: بدان که بلندمرتبه ترازآستانه ی سرمنزل معشوق، درجهان هستی جایی وجودندارد وقتی به خاک آستان جانان رسیدی زینهار خطامکن وبه جای والاتر وبلندتری میندیش که اگر دچاراشتباه شوی ازبلندای آستان معشوق به خاک ذلّت وپَستی خواهی افتاد.
ازآن زمان که براین آستان نهادم روی
فرازمسندخورشید تکیه گاه من است
خار اَر چه جان بکاهد گل عذر آن بخواهد
سَهل است تلخی می در جنب ذوق مستی
معنی بیت: وقتی که قصدچیدن گلی می کنی بناچاربایدگزش ِخار تحمّل کنی اگرچه نیش خار جانکاه ودردآوراست غمگین مباش که لطافت وزیبایی گل خسارت خار راجبران خواهد کرد همانگونه که لذّتِ سرمستی، تلخی وبدمزگی باده رابرطرف می کند. باده خواران به عشق رسیدن به حالتِ شیرین مستی، تلخیِ باده راآسان تحمّل می کنند تو نیز دردِنیش خارراسهل وآسان شمار که بوی خوش گل دوا ورنگ خوشش مرهم آن خواهد بود.
اگرچه درطریق عشق صدخطر درکمین است وراهروباید بلاها ورنجهای بی شماری راتحمّل کند لیکن نبایدناامیدشد وپاپس گذاشت چراکه درپس هرنیش نوشی ودروَرای هررنج گنجی عظیم نهفته وهیچ راهرو یا عاشقی ناکام نخواهدماند.
عتاب یارِپریچهره عاشقانه بکِش
که یک کِرشمه تلافیّ صدجفابکند
صوفی پیاله پیما حافظ قرابه پرهیز
ای کوته آستینان تا کی درازدستی
صوفی پیاله پیما : صوفی که ادّعای پرهیزازشرابخواری دارد پیاله پیما شده وشراب راپیاله پیاله می پیماید( سرمی کشد)
قرابه: شیشه ی شراب، صراحی حافظ قرابه پرهیز: حافظ که به شرابخواری رسوای جهان است قرابه پرهیزشده(بس که صوفیان پیاله پیماشده اند به حافظ مجال شرابخواری نمی دهند! حافظ به شراب دسترسی ندارد)
"کوته آستینان" کنایه ازصوفیان، بدان سبب که خرقه ی پشمینه ی آنها آستین کوتاه بود.
دراز دستی : تجاوز از حدود شرعی و باده نوشی وپیاله پیمایی درحالی که ادّعای پرهیزگاری دارند.
معنی بیت: شگفتا عجب زمانه ای شده! صوفیان به رغم ادّعای تقوا ودینداری پیاله پیاله شراب می نوشند وحافظ که شرابخواراست به شراب دسترسی ندارد! ای صوفیان شرم برشما که لباس آستین کوتاهِ نمادِ پرهیزگاری به تن کرده اید امّاچه دستان متجاوز ودرازی دارید وبه سهم ِ دیگران دست درازی می کنید!
ای دل بیاکه مابه پناه خدارویم
زانچه آستین ِ کوته ودستِ درازکرد

 

یکی بودم در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۲۲:۰۲ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴:

این شعر پر از اشتباهه چون میدونم تصحیح نمیشه رمق نوشتن ندارم!

 

فرهاد در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۲۱:۵۴ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰:

با سلام در بیت ششم. بحال اوحدی هرگز نکردی التفات اکنون. در پناه خدا

 

یکی بودم در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۲۱:۵۴ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱:

بیت 4 , مصراع 1
آخر مصرع دیر معان اشتباهه و دیر مغان درست , چون این غزل استقبال از حافظ هستش
بیت 6 مصراع 2
کلمه ی اول شهیدان هست که ظاهرا جای ی با ه عوض شده

 

یکی بودم در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۲۱:۴۲ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸:

سلام وزن شعر اشتباه درج شده
وزن این شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

 

حمیدرضا در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۲۱:۱۹ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب پنجم در رضا » بخش ۲ - حکایت:

در مورد بعضی ابیات این بخش مزاحم استاد اشرفی بزرگوار شدم. مشکل اصلی من سر این بیت بود:
«به دعوی چنان ناوک انداختی
که عذرا به هر یک یک انداختی»
استاد گرامی فرمودند که صحیح این بیت به این صورت است:
«به دعوی چنان ناوک انداختی
که عذرا به هر دو یک انداختی»
«عذرا در مقام آشکارا و واضح و روشن و تنها هم هست.»
و معنی بیت:
«آشکارا با یک تیر دونشانه می زد.»
«در این بیت دونظر وجود دارد
درمورد واژه ی عذرا علامه قزوینی میگوید عدو را بود که معنی مصرع دوم میشه: با یک تیر دو دشمن را از پا در اورد
در معنی عذرا میشه:
در تیر اندازی چنان ماهر بود که به هر یک از ستارگان سنبله تیری انداختی وان ها را از هم جدا ساختی
معنی دوم در ارتباط نجوم وارتباط عذرا با علم نجوم معنی میشود»

 

ظاهر حسینی هروی در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۲۰:۲۰ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵:

«گرجهانرا سر بسر بگرفته»
این مصرع یک هجای بلند از رکن آخر مصرع کم دارد، من متن چاپی را در دسترس ندارم، کلاً غزل سست است و شکل نوشتاری متن نیز جالب نیست اما این مصرع شاید چنین باشد:
گرجهان را سر بسر بگرفته ای
یا
گرجهانرا سر بسر بگرفته است

 

احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۱۸:۱۸ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶:

«به دو انگشت کاغذم دریاب» 『خاقانی』
نمی دانم چرا آن قدر که خواندنِ تنها نامه ات برایم ذوق دارد دیدنت ندارد . همان نامه ای که سی و یک سال پیش برایم نوشتی . همان نامه ای که تویِ حیاط هایِ «مسجدشاه» به من دادی . عصر یک پنج شنبه بود . همان پنج شنبه ای که من دربدر واژه هایت ، آواره ی کلمه هایت و دل رفته ی جمله هایت شدم .
آن واژه هایِ تو ، آن کلمه هایِ تو و آن جمله های تو مثل سنگ های آب خورده ی کفِ رودخانه ها بودند انگار .
چند خط که بیش تر برایم ننوشته بودی . چند خطی که گاهی به برگ های رنگی پاییز می ماند ، و گاهی عینِ باران های تند و کوتاهِ دَم نوروز .
من وقتی نامه ی تو را می خوانم ، انگار یکی تمام پرده های خانه ی مرا می شوید و همان جور خیس خیس می آوَرد و آویزان می کند .
من وقتی نامه ی تو را می خوانم انگار در یک آینه ی قدی قدیمی تمام خودم را ورانداز می کنم .
این روزها هر جا که خانه ای قدیمی می بینم که پنجره ای مُشَبّک دارد یاد نامه ی تو می افتم .
این روزها وقتی که دخترکان سرخوش و شاد ، به ناخن هایشان لاک قرمز می زنند حس می کنم که دارم نامه های تو را می خوانم .
این روزها مدام خواب می بینم که نامه ای دیگر برایم نوشته ای . نامه ای که همه چیز را در درون من به سازش می رساند . نامه ای که دلم را به قصرهای متروک تبدیل می کند . همان قصرها که در آن آهو بچه کرده است و روباه آرام گرفته است .
احمد آذرکمان . 2 آذر 97

 

تماشاگه راز در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۱۶:۱۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸:

بیت آخر کشتی نوح می تواند اشاره به شراب باشد که در ابیات قبل آمده است :
مضمون مشابه در بیت زیر از حافظ آمده است
اگر نه عقل به مستی فروکشد لنگر
چگونه کشتی از این ورطه بلا ببرد

 

تماشاگه راز در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۱۵:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸:

دختر رَز: بنت العنب، شرابی که از انگور حاصل گردد، دانه ی انگور
رز یعنی انگور

برسان بندگی دختر رز، گو به درآی که دم و همت ما کرد ز بند آزادت
چه شود گر من و تو چند قدح باده خوریم باده از خون رزان است نه از خون شماست
جمال دختر رز نور چشم ماست مگر که در نقاب زجاجی و پرده عنبیست
امام خواجه که بودش سر نماز دراز به خون دختر رز خرقه را قصارت کرد
دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد شد سوی محتسب و کار به دستوری کرد
نامه تعزیت دختر رز بنویسید تا همه مغبچگان زلف دوتا بگشایند
به نیمشب اگرت آفتاب می‌باید ز روی دختر گلچهر رز نقاب انداز
فریب دختر رز طرفه می‌زند ره عقل مباد تا به قیامت خراب طارم تاک
عروسی بس خوشی ای دختر رز ولی گه گه سزاوار طلاقی

 

تماشاگه راز در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۱۵:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸:

معانی لغات غزل
مبارک بادت: مبارکت باد.
مواعید: جمع موعود – چیزهایی که وعده شده.
مَرَواد: (الف حرف ندا) خدا کند که نرود.
حریف: هم پیشه، همکار، هم قطار، طرف مقابل در بازیهای دو طَرَفه.
دل می دادت؟: آیا دلت راضی می شد؟ دلت اجازه می داد؟
دختر رز: بنت العنب، کنایه از شراب است.
بندگی: خدمتگزاری.
دَم: نَفَس (و دَم به عربی به معنای خون).
همّت: اراده، عزم و در نزد صوفیه توجّه قلب و قصد سالک برای رسیدن به کمال.
قَدَم: گام.
مَقدَم: قَدَمگاه، جای پا.
تاراج: چپاول، یغما کردن، غارت کردن.
تاراج خزان: غارت خزان، کنایه از برگ ریزان خزان.
رخنه: شکاف دیوار، سوراخ و شکاف در هر چیز.
رخنه نیافت: شکاف بر نداشت، ویران نشد.
تفرقه: پراکندگی، از هم جدا شدن، جداجدا کردن چیزی.
طالع: برآینده، طلوع کننده، بخت و اقبال، پیشانی، شانس.
نامور: نام آور.
طالع نامور: سرنوشت نیک.
دولت: امکانات، ثروت و مکنت، نیک بختی.
دولت مادرزاد: قدرت و امکانات سرشتی.
معانی ابیات غزل
(1)ای ساقی! فرا رسیدن عید به تو مبارک باد. به امّید اینکه وعده هایی که داده بودی فراموشت نشده باشد.
(2)در شگفتم که آیا در این مدّتِ دوری و فراق دلت راضی می شد که چنین از دوستان دل برگیری.
(3)(ای باد صبا) مراسم خدمتگزاری ما را به شراب ابلاغ کرده بگو که از طینت پاک و همّت و اراده ما بود که تو از زندانِ خُم رهایی یافتی. حالیا آشکارا بیرون آی …
(4)… (که) شادی اهل مجلس وابسته به قدوم توست (و) هر دلی که شادی ترا نخواهد قرین غم و اندوه باد.
(5)سپاس خدای را که دست غارتگر خزان خللی در گلزار پر گل و سبزه تو پدید نیاورد.
(6)چشم بد از تو دور که در اثر بخت و اقبال بلند و امکانات جبلّیِ تو، از پراکندگی و جدایی رهایی یافتی.
(7)حافظ مبادا امکانات این کشتی نوح را از دست بدهی وگرنه طوفانِ رویدادها تو را از بین خواهد برد.
شرح ابیات غزل
وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن
بحر غزل: رمل مثمّن مخبون اصلم
*
1-این غزل در روزهای اول ماه محرّم سال 768 هجری یعنی در ایّام ورود مجدّد شاه شجاع به شیراز، پس از شکست فاحشی که به برادر خود داد، توسط حافظ سروده شده و تبریک عید در بیت اوّل مربوط به روز اوّل ماه محرّم سال 768 هجری است که روز اوّل سال عربی و مقارن با این رویداد می باشد و از مفاد مصراع دوم بیت اوّل چنین بر می آید که در تمام مدّتی که شاه شجاع دور از پایتخت خود شیراز مشغول تدارک حمله مجدّد خود بوده است به وسیله مکاتبه، با حافظ در ارتباط و تماس و وعده هایی به شاعر داده بوده است.
2-در بیت دوم تعارفی دل پسند و زیباست که علی رغم واقعیّت تلخ اتّفاق افتاده و دور بودنِ اجباریِ شاه شجاع از شیراز، حافظ در مقام تجاهل العارف برآمده چنین وانمود می کند که تو هر وقت و هر زمان اراده می کردی می توانستی شیراز را فتح کرده و مراجعت کنی و خودت آن را به تعویق می انداختی و در این مدّت چه طور دلت راضی می شد که دوری دوستان و هم قطاران را تحمّل نمایی!
3-در بیت سوم حافظ می گوید ای باد صبا سلام مرا خدمت شاه شجاع رسانیده و به او بگو از برکت نَفَسِ گرم و همکاریها و پشت کار ما بود که از مخمصه خلاصی یافتی و شاعر می خواهد به شاه شجاع بفهماند که بعد از تعارف، واقعیّت امر این است. در نظر داشته باش.
4-در بیت چهارم اضافه می کند که ورود تو به شیراز سبب خوشحالی و مسرّت اکثریت مردم می شود و آن عدّه قلیلی هم که با برادرت همراه و با تو دشمنند بگذار دلشان از غم بترکد.
5-در بیت پنجم شاعر از اینکه در کیفیّت لشکر و احوال خانواده سلطنتی و وضعیت امور مادّی شاه شجاع خللی وارد نشده اظهار مسرّت می کند.
6-در بیت ششم مجدداً از مراجعت شاه شجاع اظهار خوشحالی نموده و تهوّر و پایمردی و پافشاری او را تا دستیابی به فتح می ستاید.
7-و بالاخره در بیت مقطع مراتب همکاری و خدمتگزاری خود را ابلاغ می کند.
در شرح این غزل اقتضا دارد به دو نکته مهمّ که در ساختار غزلهای حافظ مشاهده می شود اشاره شود:
1-بسیاری از حافظ پژوهان اعتقاد چندانی به ذو وجهین بودن غزلهای حافظ نداشته و آنها را صِرفاً غزلهایی عاشقانه یا عرفانی به حساب می آوردند و برای ابیات کلیّه غزلها معنانی مستقل در نظر گرفته و تعبیرات یا مفاهیم نهفته در بطن غزل را امری پندارگونه ناشی از تخیّلات پاره یی از شارحین می دانند. چنین نیست و به عنوان مثال چنانچه در همین غزل (18) دقّت شود مشاهده می شود که روی سخن شاعر در مطلع شروع کلام با ساقی است و در بیت دوم که دنباله مطلب بیت اوّل است شاعر با ساقی مشغول عرض تبریک و تعارف است و در بیت سوم و چهارم شاعر خطاب به همان ساقی می گوید که ای ساقی سلام مرا به شراب برسان و به او بگو حال که از زندان خم بیرون آمده یی ما مجلسیان مقدمت را گرامی می داریم. حال باید ببینیم بیت پنجم چه معنا می دهد و ضمیر آن به چه کسی بر می گردد؟ چرا شاعر در بیت پنجم مطلب معترضه یی را پیش می کشد و می گوید که شکر خدای را که به بوستان سمن و گل و شمشاد تو آسیبی نرسیده است. مگر ساقی یا شراب باغچه و گل و شمشاد دارند که از باد خزان آسیب ببیند؟ در بیت ششم کار از اینهم بدتر می شود آنجا که می گوید خدای را شکر که از طالع نیکوی تو بود که از تفرقه به در آمدی. این مضامین و مطالب نه به ساقی می چسبد نه به شراب. پس ضمیر بیت پنجم و ششم به چه کسی بر می گردد؟ اگر به ساقی یا شراب که مطالب و مضامین وافی به مقصود نیستند و این پراکنده گویی ها چه معنی می دهد؟ به ناچار باید قبول کنیم که منظور شاعر از ساقی، ساقی میخانه نیست و این نام عاریتی است که در زیر پوشش آن شاعر با کسی طرف مکالمه است که مضامین بیت چهارم و پنجم هم به او مربوط شده رفع عیب می شود و این همان شاه شجاع است که شاعر با او مبارکباد کرده و مضامین ابیات بعدی نیز هر کدام دارای ایهامی است که همانطور که در شرح این ابیات گفته شده به او بر می گردد.
2-نکته دوم این است که با اندک دقّت در مفاد ابیات این غزل متوجّه می شویم که اگر شاعری بخواهد غزلی تعبیردار بگوید چاره یی ندارد که این ویژگی را قبول کند که صورت ظاهر غزلش در مکتب وقوع نباشد یعنی غزلهای او نمی تواند با موضوع واحدی شروع و در همان موضوع تا پایان غزل خاتمه پذیرد بلکه هر بیت باید درباره مطلب مستقلّی ساخته و پرداخته شود. از اینجا نتیجه می گیریم که این شیوه که حافظ در پیش گرفته و اکثر غزلهای خود را بدان سبک سروده در راه نیّت و هدف اصلی او یعنی ساختن غزلهایی ذو وجهین با تغییر صورتی در ظاهر و صورتی در باطن بوده است و هرگز شاعر صِرفاً برای اینکه غزلی عاشقانه یا عارفانه بسازد دست به قلم نشده و غزلسرایی او به منظور انتقال یک نوع خبر و مطلب است به فرد یا افراد مورد نظر خود، منتها هنر شاعر در این است که این کار معجزه آسا را شخصاً ابتکار و از عهده آن به خوبی برآمده است و به عقیده نویسنده این سطور حافظ این هنر را از کلام الله مجید تقلید کرده است و آفرین خدا بر او.
3-مطلب دیگر اینکه از همین جا معلوم می شود که چرا حافظ در طول حیات خود علاقه چندانی به جمع آوری اشعار خود نداشته است؟ زیرا او شاعری همانند ناظمهای دیگر نبوده است که برای اینکه دیوانی فراهم آورد شعر گفته باشد و سعی کند در همه ردیف و قافیه ها شعری بسازد و با 29 حروف الفبا بازی کند. او مردی فاضل و عارف و دانشمند بوده که مسیر زندگانیش او را به دسته بندی کشانیده و هنر و ذوق شاعری خود را در راه مبارزه با رقیبان بالاجبار به کار گرفته است و هرگز نباید او را با دیگر شاعران قیاس کرد. او مردی است فوق العاده و نابغه که هنر شاعری کمترین و کوچکترینِ نمونه و قطره ای است از دریای فضل و کمال و معلومات او، بنابراین آن خودخواهیها و شهرت طلبیها که در دیگر شاعران مشاهده می شود در او نبوده و چندان به اشعار خود دلسپردگی نداشته است. ما باید این واقعیت را قبول کنیم که ناظمها مانند اکثر آنهایی که نام آنها صفحات تذکرة الشعراها را پر کرده است همگی در اصل و ضمیر باطن خود گرسنه نام و تشنه شهرت بوده و شأن شاعران بالفطره مانند خیّام و مولوی و حافظ و … اجلّ از آنهاست.
***
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان

 

یکی بودم در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۱۵:۱۲ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵:

سلام
بیت 2 , مصراع 1
قبل از جزا یک هجای بلند کم داره که احتمالا این(بر , هر) باشه :
رندی ام ای میر دیوان این (بر , هر ) جزا ثابت بود

 

یکی بودم در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۱۵:۰۱ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲:

بیت آخر مصراع اول
عربی به زیر تیع
تیع اشتباهه باید تیغ باشه

 

یکی بودم در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۱۴:۵۸ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱:

گنجور جان مرگ من اصلاحاتو انجام بده , دیدم نوشته که شعرای این بنده خدا ناقص به دست ما رسیده گفتم در حد توانم کمک کنم

 

یکی بودم در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۱۴:۵۶ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱:

سلام بیت 2 مصراع اول
بر پشت پا دوخته ...
پا اشتباهه چون ایراد وزنی ایجاد کرده و پای صحیح تر میشه :
بر پشت پای دوخته چشم سیاه را
بیت 4 مصراع 1
هر گه فتاده رهم ...
رهم ایراد وزنی ایجاد کرده و درستش راه هستش :
هر گه فتاد راه به صحرای معرفت

 

۱
۲۲۱۲
۲۲۱۳
۲۲۱۴
۲۲۱۵
۲۲۱۶
۵۰۹۶
sunny dark_mode