دکتر صحافیان 🌐
دکتر صحافیان در ۵ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹:
سرنوشت رقم نزد که این زخمی عشق با شمشیرت کشته شود وگرنه دل تو در بیرحمی هیچ کوتاهیای نکرد!(درآمیختن طنز و جد، آرزوی کشته شدن و خشنودی از سرنوشت- طعنه به بیرحمی معشوق)
۲-من بیخرد وقتی زلف زیبایت را رها کردم، سزاوارتر هیچ چیز جز زنجیر دیوانگان نبودم( ایهام: زنجیر به زلف)
۳- خدایا! این آیینه زیباییاش از چه جوهری است که آه من در آن بیاثر است.
۴- از سر سرگشتگی به میکدهها میروم، چون یک پیر هم در صومعهها تو را نمیشناخت.(خانلری: سر ز حیرت)
۵-از قامت زیبا و نازت دوست داشتنیتر در گلزار عشق نرویید و دلنشینتر از نقش و نگارت در جهان، نقاشیای نبود.
۶-به این امید که چون نسیم صبا سحرگاهان به کویت برسم، دیشب حاصلی جز نالههای شبانه نداشتم.
۷- ای آتش بیرحم فراق، از تو ستمهایی کشیدم، که مانند شمع جز به نیستی خودم نمیاندیشم.
۸- عذاب فراق حافظ از تو، آیه عذابی بود که همگان بیتفسیر میدانندش( خانلری: بی دوست)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۵ ماه قبل، یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۸:
زخم خوردگان عشق شوقشان پابرجا، هر چند توانشان به پابان رسیده است اگر تو با این حال به آنان ستم کنی و نگاه و توجهت را دریغ کنی از جوانمردی و انصاف نیست.
2-تو خود سرچشمه عشقی و ما از تو هیچ ستمی ندیدیم و خواست تو با مذهب سلوک و طریقت عشق هم سوست (تایید مذهب سلوک)
3-چشمی که در درد و گریه عشق غرق نشود، گستاخ و دلی که از شمع عشق روشنایی نگیرد تاریک است.
4-اگر خواهان پادشاهی عشق هستی از پرنده همایون بجوی(موهبت آنسو-حق-)زیرا کلاغ و غراب، شاهپری برای پروازت به سوی این پادشاهی ندارد.
5-اگر از عبادتگاه شما گریزان شدم و از پیر مغان راه جستم، خرده نگیر. پیر و مراد ما گفت در عبادتگاهتان اراده و شوق نیست.
6- چون پاکی و روشنایی درون نباشد، کعبه و بتخانه برایت یکسان است در خانهای که زلالی پاکدامنی نباشد برکتی نیست.(ایهام معکوس: اگر پاکی باشد کعبه و بتخانه یکی است)
7-ای حافظ به آگاهی و ادب روی آور! که بیادب شایسته هم نشینی نیست.(و از هم نشین خوب راهیابی و موهبت حاصل میشود.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۵ ماه قبل، یکشنبه ۲ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۵۲ دربارهٔ خواجه عبدالله انصاری » طبقات الصوفیه - امالی پیر هرات » بخش ۱۳۲ - و من طبقة الرابعة ایضاً ابوبکر الشبلی:
شیخ الاسلام گفت و وصیت کرد که این حکایت بنویسید و یاد دارید کی شبلی را هیچ چیز نیارند شما را از او به، از این حکایت، گفت: فردا وقت* نو نیارند، که این وقت که ابدر داری به برآرند هم و شبلی گفت: "المحب اذا اسکت هلک والعارف اذانطق غرق، و لیس للغریق سوی نفس" [ آنگاه که عاشق سکوت کند هلاک میشود و آنگاه که عارف سخن گوید غرق میشود و برای آنکه در حال غرق شدن است جز نفسی ارزشمند نیست]. کسی فرا شبلی گفت: کی مرا دعا کن، این بیت برخواند.
مضی زمن والناس یستشفعون بی
فهل لی الی لیلی الغداة شفیع
[دیرزمانی است که مردمان به من شفاعت میجویند،
آیا فردا شفیع شب هجرانم خواهد شد؟!] -(بخش 132-ابوبکر شبلی)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۵ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷:
چه ایام خوبی بود وقتی ساکن کوی معشوق بودم(سرخوش او بودم)و روشنی چشمم( یادآور گفتار پیامبر: از دنیای شما سه چیز برگزیدم؛ زنان، بوی خوش و نور چشمم در نماز است)از خاک در دوست بود.
۲- همچون سوسن(رمز خاموشی و زبان آوری) و گل سرخ در پی این همنشینی زلال، آنچه در دلت میگذشت بر زبانم جاری میشد(خانلری: هر چه تو را در دل بود -اشعارم ثمره حال خوش حضور توست)
۳- آری آنگاه که دل از زبان پیر عقل، حقایق را بازگو میکرد، عشق دشواریها را برایش میگشود و شرح میداد.
۴- وای از این ستم و دراز دستی که در دام عشق است و آه از آن سوز و شوقی که در محفل حضور دوست بود( این بیت در خانلری نیست)
۵- خواسته من و دل این بود که یک لحظه را بی حضور(جسمی و روحی) دوست نگذرانم، اما چه میتوان کرد که تلاش من و دل بیهوده بود( و فراق همیشگی)
۶- دیشب از سوز عشق و یاد حریفان بادهگسار به خرابات رفتم، خم شراب نیز خون در دل داشت و پایش در گل فرومانده بود( خانلری: سر در گل بود حسن تعلیل با هر دونسخه: در خم شراب را گل میگرفتند یا مقداری زمین را میکندند و خم را درون آن میگذاشتند)
۷- پس از خرابات و میخانه، همه جا را جستم تا سبب درد فراق را بیابم، ولی عقل که در همه چیز فتوا میداد، نادان و ناتوان بود.
۸- راستی انگشتر فیروزه بواسحاقی چه درخششی داشت اما رونقش زودگذر بود.
۹-قهقه مستانه کبک خوش حرکات را دیدی؟ که چگونه از سرپنجه شاهین سرنوشت بیخبر بود.( ایهام دو بیت: مراد سلطنت کوتاه ابواسحاق اینجو که شعر دوست بود و توسط امیر مبارز الدین کشته شد)
نکته: "راستی" در بیت ۸ نشان میدهد تمرکز حافظ بر بیان عشق و جدالش با خرد و حال خوش است و مسائل تاریخی در حاشیه)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۷ ماه قبل، شنبه ۱۹ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۵۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶:
دلبر زیبایم! پیشتر، بیشتر به فکر عاشقانت بودی و حکایت مهربانیات همه جا پیچیده بود.
۲- چه زیبا بود همنشینی با شیریندهان، یادش به خیر همه سخنمان در باره راز عشق و لطایف حلقه عاشقان بود.
۳-آری پیش از آفرینش کیهان و برافراشتن سقف مینایی آسمان، یگانه توجه و نگاهم ابروان زیبای معشوق بود( تبادر به طاق ابرو و سقف سبز ناظر به ابروی فیروزهای)
۴- از آغاز پگاه آفرینش تا دیرهنگام شب جاودانگی عشق بر پیمانی یگانه استوار است(بیان راز دیگر عشق در محفل عشاق)
۵- اگر سایه لطفآمیز معشوق بر عاشق افتاد تعجب نکن! همچنان که ما سراپا نیازیم به سویش او سخت مشتاق ماست( تورات؛ خداوند به داود فرمود تا از جوانان بنیاسرائیل بپرسد: جرا خویشتن را به غیرم مشغول میدارید حال آنکه من مشتاق شمایم؟!رؤیت ماه در آسمان ۱۸۸-چون آدمی با همه عجز و ضعف بار ما کشد ما با همه قدرت و کرم اولیتر که بار او کشیم مرصاد ۴۸)
۶-زیبایی مهوشان مجلس دل و دینمان را میبرد، ولی اساس توجهمان بر لطافت طبع بر اساس عشق بود که زلالی و زیبایی اخلاق را ثمر میداد.
۷- درویشی بر ایوان شاه نکتهای به من آموخت که بر هر سفرهای که نشستم، رزق از آن خداوند بود( نگاه به جهان از دیدگاه نامهای خداوند که شامل خدایی بودن زیبایی و شوق معشوق نیز میشود)
۸- ای زاهد! اگر اکنون رشته تسبیحم پاره شده عذرم را بپذیر چه آنکه دستم در ساعد ساقی سپید اندام بود(عذر بدتر از گناه برای طنز و تعریض به زاهد- خانلری: ساعد ساقی)
۹- همچنین اگر در شب ارزشمند قدر شراب صبحگاهی خوردهام خرده نگیر! یارم سرخوش به پیشم ِآمد و جام( حال خوش) در کنار طاق بود( رسیدن به حال خوش از شب قدر اولیتر است- با حال خوش شب، صبح میشود و شراب صبحگاهی شایسته خوردن)
۱۰- آنگاه که آدم در بهشت بود، شعر رازآمیز حافظ زینتبخش گل و نسرین در باغ جاودانگی بود.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۷ ماه قبل، دوشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵:
تا زمانی که شراب و میکده حال خوش پا برجاست، ارادت ابدیمان با پیر مغان است.
۲- حلقه پیر مغان و حال خوشش از روز نخست آفرینش در گوش جانم نشسته است. ما بر همان پیمان ازلی باقی میمانیم و جز این در جهان چیزی نیست( بیت ۱ و ۲: پیمان ازلی- ابدی)
۳-چون از خاکم عبور کردی شوق و طلب درخواست کن، که آنجا زیارتگاه جهانی زیرکان سالک خواهد شد.( تربت: گور بزرگان که از باطنشان مدد میگرفتند)
۴- اما تو ای زاهد خودپرست از این مقام برو، که راز این نکات عرفانی و حال خوش از تو پوشیده است و پوشیده خواهد ماند.
۵- امروز معشوق زیبایم که عاشقان را از اندام موزونش کشته است، بیرون رفت تا باز از چشم چه کسی اشک خونین روان شود؟!
۶- آری وقتی با شوق تو سر در گور نهم، چشمانم تا صبح رستاخیز نگران دیدار توست!(خانلری: ز شوق تو نهم سر به لحد- عشق در ژرفای جان حک میشود و از زمان عبور میکند)
۷-با همه اینها اگر طالع حافظ این گونه باشد، همچنان زلف معشوقه در دست دیگران خواهد بود!
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۷ ماه قبل، شنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴:
یاد شروع عشقمان بخیر که پنهانی نگاهم میکردی(یا مورد مهربانیات بودم) و شادابی این عشق بر چهرهام هویدا بود(ایهام نظر و رقم: دو اصطلاح نجومی: مشاهده دو ستاره با یکدیگر-علم اعداد که همان نجوم است)
۲-و یادش بخیر آنگاه که مرا چشمانت با عتاب عاشقانه میکشت، لب شکرینت، چون دم عیسوی به من زندگی میبخشید.
۳-و آنگاه که شراب صبحگاهی حال خوشی به ما داده بود و در مجلس نورانی انس جز من و تو نبودیم و البته خداوند در میانمان بود.(کیمیاگری عارفان در تبدیل عشق مجازی به حقیقی)
۴- و آنگاه که چهره زیبایت همانند شمع شادی فروزان بود و دل سوخته عاشقم در این شوق پروانه بیباکی بود.(پروانه ناپروا: از انواع صنعت قلب)
۵-و آنگاه که در آن بزم اخلاقی و ادیبانه، آنکه بیاختیار و مستانه میخندید شراب بود.(استعاره:صدای ریختن شراب در جام)
۶- و آنگاه که شراب سرخفام در جام میخندید، میان من و لبان شیرینت چه حکایتهایی بود!
۷- و آنگاه که معشوق کلاه زیبایش را میگذاشت، حلقه ماه چون رکاب اسبش بود(خانلری: مه من چو کله بربستی)
۸- و آنگاه که از پرتو عشقت ساکن خرابات بودم و از خود بیخود، و آن شوق که امروز در مسجد فراهم نمیشود آنجا بود.
۹- و یادش بخیر آنگاه که با شوق و الهامت هر شعرم که چون مروارید آماده نشده بود، چون گردنبندی زیبا میشد.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۳۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲:
آن روز میرسد که در میخانهها دوباره باز شوند و حال خوش فراگیر شود؟ و گشایشی در عشق فروبستهمان ایجاد شود؟(خانلری: باشد ای دل- غیر سوالی هم میتوان خواند)
۲- اگر میخانه را جهت خشنودی زاهد خودبین بستهاند، ایمان واثق داشته باش که برای خدا خواهند گشود(ایهام: تضاد خودبینی و خدابینی)
۳- به زلالی دل رندانی که شراب صبحگاهی زدهاند و سرخوش، درهای بسته بسیاری را با کلید نیاز و شوق میگشایند( خانلری: که صبوحیزدگان- گشایندگان میتواند همین صبوحیزدگان باشند)
۴- برای گشایش میخانه، سوگنامه دختر تاک(شراب) را بنویسید، تا یاران اشک خونین از چشمها ببارند!
۵- و نیز تارهای چنگ را چون گیسوان عزاداران، پریشان کنید تا در تعزیت شراب همه یاران چنین کنند(خانلری: مصراع دوم دو بیت فوق جابجا هست- گیسو بریدن از اعمال آیینی سوگواری که پیشینه دیرینه دارد، مثلا سکاها مرده را روی ارابهای مینهادند و کسان او پس از بریدن بخشی از گیسوی خود زاریکنان به دنبال ارابه راه میافتادند.سکاها- ترجمه رقیه بهزادی، ۹۵)
۶-خدایا! اکنون که در میخانه بسته شده و حال خوش از میان رفته، باز شدن در دورویی و ریا را برایمان نپسند!
۷- ای حافظ! در آینده خواهی دید که در زیر این خرقه عارفانهات، به ستم کمربند نادرستی خواهند گشود( خانلری: به جفا- نسخه بدل خانلری: به خفا)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۸ ماه قبل، شنبه ۷ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱:
شراب ناب و ساقی زیبا دو دام راه سالک هستند، البته رندان جهان از کمند این دو دام رهایی نمیخواهند.
۲- اگرچه من عاشق، رند، مست و گناهکارم، اما هزار مرتبه شکر که یاران شهر بیگناهند( تعریض:مانند در شهر هر آنچه هست گیرند)
۳- ستمکاری و تندخویی شیوه درویشی و سلوک نیست، باده( بیخودی و حال خوش) بیاور که این سالکان مرد راه نیستند.
۴- گدایان درگاه عشق را کوچک نشمار، آنان پادشاهان بیکلاه کمر و کمربند( دو نشانه شاهی) هستند.
۵- ( ای که عاشقان را خوار پنداشتی و تکیه بر ثوابهایت کردهای) آگاه باش که در وادی بینیازی حق، انبوه ثوابهایت را به نیم جو نمیخرند.
۶- اینگونه تندخویی و ستم نکن، آنگاه که اطرافیان و هوادارانت پراکنده شوند شهرت دلبریات شکسته میشود.
۷- در برابر اراده و شوق بادهنوشان صافیدل تعظیم میکنم، نه صوفیان کبودپوش و دلسیاه.
۸-در خرابات عشق، جز با شرط ادب قدم نگذار، که ساکنان این درگاه عالی، آشنای خاص حضرت حق هستند.( خانلری: ساکنان درش)
۹- درگاه عشق چنان بلند است ، که همت و شوقی والا میخواهد حافظ عزیز! و عاشقان حقیقی به خود شیوه بیهمتان را راه نمیدهند.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۸ ماه قبل، شنبه ۳۰ دی ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰:
میدانی که چنگ و عود با موسیقی خود چه میگویند؟ پنهان شراب خورید که تازیانه میزنند(ایهام: آنگاه که نوای موسیقی از خود بیخودت میکند حال خوشت را پنهان کن که تکفیرت میکنند و خونت را مباح)
۲- این ناآگاهان از مستی حال خوش، آبروی عشق و رونق عاشقان را میبرند و پیر و جوان را سرزنش میکنند.(خانلری: منع جوان و پیر)
۳- با این کارها جز سیاهدلی و درونی ناصاف دستاوردی ندارند، اما در خیال باطلند که اکسیر وجود به دست آوردهاند(غافل از اینکه اکسیر در حال خوش است)
۴- و میگویند راز عشق را گوش ندهید و بازگو نکنید، اما ماجرایی ناممکن را بازگو میکنند( تضاد با تقریر بیت اول)
۵- ما از بیرون فریفته سخنانشان شدیم، اما پشت پرده چه تدبیری- برای از میان برداشتن حال خوش- دارند.
۶-وقت خوش پیر میکده را مشوش میکنند، ببین این سالکان- در نتیجه اندیشه ناآگاهان در درون پرده- با پیر خود چه میکنند؟!
۷- به نیم نگاهی صد پادشاهی دل را میتوان خرید و عاشق کرد، آری زیبارویان کوتاهی میکنند!(خانلری: صد آبرو.تعریض: دل عشاق را به دست آورید!)
۸- گروهی از صاحبنظران، وصال حق را با کوشش و گروه دیگر با سرنوشت و موهبت الهی میدانند(البته کوشش جزوی از سرنوشت است که خداوند به مشتاقان هدیه میدهد)
۹- خلاصه بر ثبات زمانه اعتماد نکن که جهان را پیوسته تغییر میدهند.
۱۰- پس شراب بخور(به حال خوش برس) که چون خوب ماجرا را بشکافی، هم حافظ هم پیر هم فقیه و هم محتسب، ریاکار و ظاهرگرا شدهاند( آوردن نام خود بیان کردن فراگیری ریا و ظاهرسازی است)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۹ ماه قبل، شنبه ۲۳ دی ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۹:
واعظان ریاکار که این گونه در محراب و منبر مسجد خودنمایی میکنند، وقتی به خلوت میروند همان کارهایی که دیگران را از،آن منع میکنند انجام میدهند.
۲-مشکلی دارم، از فقیه حاضر در مجلس بپرسید که چرا آنان که مردم را به توبه دعوت میکنند، خودشان توبه نمیکنند؟!
۳- آری گویا روز جزا را باور ندارند که این گونه در کارهای حق، ریا و دورویی میکنند.
۴- خدایا! این تازه به دوران رسیدههای مدعی را بر سر جای خودشان بنشان که به داشتن غلام ترک و مرکب خوب، فخر میفروشند.
۵- ای آنکه از روی نیاز و درد به خانقاه آمدهای! برخیز مشتاقانه به دیرمغان رویم که آنجا آبی گوارا میدهند که دلها را بینیاز میکنند- خانلری: میدهند آبی و-
(خواجه عبدالله: غنا توانگری است. جمله آن سه چیز است. غنای مال، خوی و دل-صد میدان، ۶۴)
۶-زیبایی شیرین و تمام نشدنیاش هر چه عاشقان را میکشد، باز گروه دیگری به شوق مردن از غیب سر برمیآورند.
۷- آری ای فرشته تو هم بر درگاه میخانه عشق تسبیحگوی باش! که آنجا خاک آدم را با عشق میآمیزند( در غزل ۱۸۴ گذشت که فرشته را به درون میخانه راه نیست)
۸- بامدادان فریادی از عرش برخاست، خرد( در معنای گوهر خداوندی و عرشی)گفت: آری صدای قدسیان است که شعر حافظ را از بر میکنند.( خانلری: وقت صبح)
دو بیت اضافه در نسخه خانلری:
بنده پیر خراباتم که درویشان او
گنج را از بینیازی خاک بر سر میکنند
خانه خالی کن دلا تا منزل سلطان شود
کاین هوسناکان دل و جان جای لشگر میکنند
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۹ ماه قبل، شنبه ۱۶ دی ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۸:
از دلبر نازنین پرسیدم: لب و دهانت کی شهد شیرین به من میرسانند؟ با تمسخر و ناز گفت: روی چشمم! به فرمان تو هستند!
۲-گفتم: لب شیرینت مالیات سنگین مصر را طلب میکند.گفت: در این معامله ضرر نمیکنی!
۳- پرسیدم: به دهان کوچکت که چون نقطه، کانون تمرکزم شده چه کسی راه مییابد؟ باز با ناز و تعریض گفت: حکایت این شهد را با ظریفان نکته سنج توان گفت!
۴- گفتم:بت معشوق نپرست! با حضرت حق بنشین! گفت: در کوی عاشقان هر دو رواست(کیمیاگری عارفان در تبدیل عشق مجازی به حقیقی و مشاهده تجلی صفات حق)
۵- گفتم آری! حال و هوای میکده عشق، اندوه را از دل میبرد. گفت: آری! خوشا به سعادت آنان که دلی را شاد میکنند.
۶- گفتم: ولی خرقه صوفیانه و شراب در آیینهای دینی نیست! گفت در آیین پیر مغان، هر دو رواست.
۷- پرسیدم: از لبان یاقوتی شیرین دهنان، پیر چه بهره خواهد برد؟ گفت: با بوسه شیرین جوانش میکنند!
۸-گفتم خواجه کی به حجله عروس خواهد رفت؟ گفت در وقت سعد که ماه و مشتری با هم جمع شوند( ایهام: دریافت حال خوش- حجله-، که هدیه الهی است در لحظه سعید ممکن است)
۹- گفتم: -پس از رسیدن به حال خوش- ورد زبان حافظ دعا برای پادشاهی اوست.گفت: آری این دعا را فرشتگان هفت آسمان میکنند.( همراهی با لحظه حال، همراهی با تمام نیروهای خوب است)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۹ ماه قبل، شنبه ۹ دی ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۷:
اگر زیبارویان اینگونه دلبری میکنند، بیتردید در ایمان زاهدان رخنه خواهند کرد.
۲- آری هر جا آن یار پریچهره نرگسفش شکوفا شود و تبسمی نماید، زیبارویان چشم خود را گلدانش خواهند کرد.
۳- ای جوان زیبااندام! در میدان دلبری گویی بزن(خانلری: گویی بزن.دلم را به دست آور) پیش از آنکه از این قامت رعنا چوگان سازند!
۴- گرچه عاشقان حتی بر وجود خویش نیز فرمانروایی ندارند و هر چه تو دستور دهی انجام میدهند.
۵- حکایتهایی که از طوفان نوح میگویند در برابر چشمان عاشقم چون قطرهای بیش نیست!(بیت اضافه خانلری:
عید رخسار تو کو، تا عاشقان
در وفایت جان خود قربان کنند.اشاره به دو عید فطر و قربان مسلمانان)
۶- آری یار ما چون به سماع و چرخش درآید، قدسیان در عرش به وجد آیند و پایکوبی کنند.(خانلری: سازد آغاز سماع)
۷- در فراق چو تو نازنینی، مردمک چشمم در خون غرق شد، در کدام سرزمین چنین ستمی بر انسان(ایهام: انسان العین: مردمک چشم)روا میدارند؟!
۸-ای دل! با غصه عشق، زیبا بنشین! رازدانان عیش حال خوش را از بوته فراق به دست آوردهاند.
۹- ای حافظ! از آه نیمه شبان دور نشو! تا آیینه دلت را چون صبح درخشان کنند.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۹ ماه قبل، شنبه ۲ دی ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶:
چه میشود آنان که با نفوذ نگاه و کیمیاگری وجود، خاک را به طلا تبدیل میکنند، نگاه عنایت کنند به ما؟( با توجه به محتوای غزل به ویژه بیت ۲ تعریض به مدعیان به ویژه شاه نعمت الله ولی است: ما خاک راه را به نظر کیمیا کنیم...نکته: روش حافظ دوری از تصوف و عرفان رسمی است و روش شاه نعمت الله تصوف و مرید پروری)
۲- درد شوقم پنهان باشد بهتر از مدعیان درمانگر است. امید وافر دارم که با عنایت حق مداوا شود.
۳- معشوق حقیقی چهرهاش را فرانمینماید، مدعیان با تصور خویش از او سخن میگویند.(خانلری:معشوق چون نقاب ز رخ برنمیکشد)
۴- راه یافتن به حضورش نه به رندی ماست و نه پارسایی، پس کار سلوک را باید به عنایت و هدیه حق سپرد.
۵-از این رو پیوسته در آگاهی باش که در حراج عشق، عارفان این گوهر را به آشنایان میبخشند.
۶- مدعیان درون پرده فتنهها میانگیزند، اگر پردهها کنار روند چه خواهند کرد؟
۷- صاحبدلان عارف، شوق درون را چنان میسرایند که اگر سنگ هم همنوا شود تعجب نکن!
۸- شراب بنوش! که صد گناه پنهانی بهتر از عبادت ریایی است!
۹- هدیههای شوقم چون پیراهن یوسف برای یعقوب شفابخش است، اما میترسم مدعیان و حسودان چون برادران یوسف پارهپارهاش کنند.
۱۰- به میکده عشق برو تا جمع آگاهدلان تو را دعا کنند.
۱۱- معشوق من! پنهان از حسودان به حضورت بخوانم! کریمان برای خشنودی خداوند پنهانی میبخشند.(دو بیت اخیر در خانلری نیست)
۱۲- حافظ بدان! که پیوسته دیدار میسر نیست( وصال وفراق- قبض و بسط، در جهان مادی ذاتی است)آری شاهان توجه کمی به گدایان دارند.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۹ ماه قبل، شنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۱۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵:
پادشاهان تاجدار، غلام چشمان مست و زیبای تواند، آگاهان راز عشق، خمار شراب لبهای تواند.۲-باد صبا و اشکهای پیدرپی من، راز عشقمان را رسوا کرد وگرنه عاشق و معشوق رازدارند.
۳- آنگاه که از زیر دو رشته گیسوان بافته شده معشوق گذر میکنی، به بیقراران عشقش که در چپ و راست هستند توجه کن(خانلری: بیقراران و در بیت بعد سوگواران)
۴-پس چون باد صبا از بنفشهزار سوگوار عبور کن، تا عاشقانی که از ستمهای گیسوانش سوگوارند را ببینی.
۵- ای مدعی خداشناس! بهشت سهم ما عاشقان است چرا که گناهکاران مستحق کرامت حق هستند.
۶-آری تنها من غزلسرای چهره زیبایت نیستم، که از هر طرف هزاران بلبل عاشق برایت نغمهخوانی میکنند.
۷- ای خضر مبارک قدم! تو از من دستگیری کن! که همراهانم سواره(گرمتازان بیپروا در راه عشق) هستند و من پیادهام.
۸- به میکده عشق بیا و چهره از حال خوش برافروز! به عبادتگاه نرو! که ریاکاران سیاهرو آنجایند.
۹- هیچگاه حافظ از آن گیسوان تابدار رهایی پیدا نکند! که وابستگان زلف تو رها و آزادهاند.
نکته:تضاد و متناقض نما در غلامی پادشاهان، مستی هوشیاران، بهشتی بودن گنهکاران و رها بودن وابستگان.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۱۰ ماه قبل، شنبه ۱۸ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴:
زمانی که معشوقان یاسمن بو، در کنارت بنشینند غبار غم را فرومینشانند، اما چون به ستیزه برخیزند آرام و قرار از دلت خواهند گرفت.
۲- چون دلهای عاشقان را به فتراک ستم بر اسب ببندند بستهاند و چون گیسوان خوشبو را باز کنند جانها را آشفته و پراکنده میکنند.
۳- (از ناز و زیبایی)اگر در مدت عمر، یک لحظه همنشینمان شوند برمیخیزند، اما پس از برخاستن آنها، نهالهای شوق در جانمان نشانده میشود.
۴- به اشک عاشقان گوشهگیر اگر نظری بیفکند مروارید یافتهاند و پس از آن اگر ارزش این کار را بیابند دیگر چهره مهربانشان را از عاشقان نخواهند گرفت.
۵- آنگاه که با دهان و دندان شیرین میخندند، از چشمانم اشکهایی چون یاقوت اناری میبارد که در پی آن، راز عشق را از چهرهام میخوانند.
۶- آنکه دوای درد عشق را آسان پنداشته از اندیشه درمان آن درمانده است( این بیت در خانلری و نیساری نیست)
۷- آنان که چون منصور حلاج از مراد و معشوق حقیقی بهره برداشتهاند، بر دار شدند. حافظ را از این درگاه عالی هنگام دعوت، طرد میکنند.( مصراع دوم شرح ختمی لاهوری:چو مجنونان هر آن قومی که حی رانند حیرانند. به طرف قبیله حی- قبیله لیلی- میرانند حیران هستند.
در این حضور عاشقانه، پاسخ نیاز عاشقان، ناز بی.وقفه معشوق است.آری آنکه با درد عشق به دنبال درمان است زار و درمانده است.چه دردی شیرینتر از عشق؟!( اگر عاشق در حضور معشوق نیاز آرد معشوق جفا گیرد که خوشی معشوق در آن باشد. رساله لوایح)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۱۰ ماه قبل، شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:
بیخبران گوهر عشق، در نظربازی و شاهدبازی ما حیران ماندهاند(چگونه از زیبایی به حال خوش میرسیم و جلوههای حق را به تماشا مینشینیم) من اینگونهام، بیخبران هر نظری و رایی بدهند.
۲- گرچه عاقلان مرکز دایره هستیاند که چون پرگار دور شرف و برتری میزنند(به سبب عقل انسان برترین آفریده است)ولی عشق از سرگردانی آنها در دایره هستی آگاه است.
۳- تنها چشمان من نظارهگر جلوههای زیباییاش نیست، ماه و خورشید نیز آینهداران زیبایی او هستند.
۴- خداوند در ازل عهد ما را با لب شیرین زیبارویان بسته است.آری آنان جلوهگاه حق و ما خاکسار این زیبایی هستیم.
۵- هیج نداریم، ولی در شوق شراب و نوای خوش هستیم، وای اگر دلق پشمینه را در برابر آن نپذیرن!
۶- آری خفاش نابینا به دیدار خورشید نمیرسد، در آینه جمال حق آگاهان نیز سرگشتهاند.
۷- ادعای عشق و شکایت از یار؟! چه ادعای دروغینی! بیتردید سزوار فراقاند.
۸-(پس ازین حال خوش نظربازی و عشق) امید است که جادوی چشمان سیاهت راهکار دهد چگونه در عین مستی عشق پوشیده بمانم و رسوا نشوم!
۹- اگر باد بوی خوشت را به آرامجای ارواح برد، عقل و جان نیز هر چه دارند فدایت خواهند کرد!
۱۰- اگر زاهد رندی حافظ( نظربازی و عشق حق) را نمییابد، اهمیتی ندارد.دیو از قرآن خوانان میگریزد.
۱۱- آری اگر پسران زیباروی از فکر ما باخبر شوند( که چه شوری در درونمان میافکنند) دیگر خرقه صوفیانه را در برابر شراب نمیپذیرند(گرو گذاشتن و پذیرفتن خرقه یعنی تقاضا و اعطای حال خوش که همان شراب میخانه عشق است)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روحبا سپاس از خوانش به فارسی دری سرکار خانم زینب بیات
دکتر صحافیان در ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۴۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲:
معشوق موزون اندام چرا شوقی به گلستان ندارد و چون بلبل همنشین و مشتاق گل یاسمن نمیشود؟(واج آرایی حرف چ-میل به چمن شوقآور و فراهم کننده حال خوش است)
پیوند به وبگاه بیرونی
۲- دیروز از گیسوان سیاهش شکایت کردم، به سخره گفت: زلف کجرفتار سیاه به حرفم گوش نمیدهد.
۳- از وقتی دل هرزهام به تاب زلفانش رفت، از این سفر طولانی(چین زلف ایهام به سرزمین چین)اشتیاقی به وطن ندارد.
۴- در برابر زیبایی ابروانش، زاری میکنم، اما کمان ابروان را به قصد جانم کشیده و صدایم را نمیشنود.
۵- با این همه چین دامن خوشبویت، از باد صبا شگفت زدهام که چگونه با عبور از آن، خاک را به مشک بدل نمیکند.
۶- آنگاه که گیسوی بنفشه با نسیم پرچین میشود، وای که دلم چقدر به یاد عهدشکنیهای تو میافتد!
۷- دل در شوق دیدارت، با جان عاشقم همنشینی نمیکتد و جانم در عشق تو فرمان پذیر جسمم نیست(خانلری: امید روی او- کوی او)
۸- چون ساقی سفید اندامم همه جامش پر از درد(یا تهمانده شراب)باشد، تمامی وجودم بهسان جام شراب، دهان میشود!
۹- اشکهایم را با ستمهایت پایمال نکن، که ابر با آن مروارید عدن(منطقهای در عربستان) را میپرواراند( این بیت و بیت ۲ در خانلری نیست و به جای آن بیت دیگری است: لخلخه-نوعی عطر- سای شد صبا دامن پاکش از چه روی/خاک بنفشهزار را مشک ختن نمیکند؟!)
۱۰- حافظ عاشق پندپذیر نبود، کشته نازهایت شد. آری هر که پذیرای سخن نیست سزاوار کشتن است!
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱:
آیا بزرگ منشی پیدا میشود که( پس از این همه فراق؛ معشوق یا حال خوش) وفادارمان باشد و در حق بدکرداری مانند من( ایهام:مانند من به جای بدی خوبی کند) نیکوکاری پیشه کند.
۲- نخست پیام دلکشش را با نوای موسیقی به دل رساند، پس از آن با یک پیمانه شراب بیخودی بر سر وفا رود.
۳- دلم در این فراق فرسوده شد، اما نومید نیستم در انتظار کامرواییاش میمانم(خانلری: کار دلم)
۴- در شکایت از این فراق گفتم حتی یک بار هم گیسوانت را باز نکردهام، پاسخ داد: خودم به آنها گفتهام تو را در فراق بگذارند.
۵-صوفی پشمینهپوش با اخلاق تندش یقینا از عشق بهرهای نبرده است.از این مستی رمزی برایش بازگو، تا بیخود شود(خانلری: تنگخو- همه دریافتها و خلقهای نیکو در دوری از خودخواهی است)
۶- (در نفی خودخواهی)
گدای بینام و نشانی چون من، چگونه معشوقی چون تو داشته باشد؟! آری سلطان عشق، عیش مخفیانه با رند بازاری نمیکند.
۷- ستم دیدن از گیسوان پر پیچ و خمش، برایم آسان است. هر کس در برابرش سرکشی کند گرفتار بند و زنجیر خواهد شد.
۸- اکنون که لشگر غم بیاندازه شده از سرنوشت یاری میطلبم، تا افتخار دین عبدالصمد غمخوار زخمهایم شود( دکتر تقوی بیات در گنجور با نگاه رمزآلود به کل غزل نگاه کردهاند که ایهام زیبایی است: پژوهندگانی چون دکتر غنی و معین برای عبدالصمد نامی نیافتهاند که همعصر حافظ باشد.اگر به چشم رمز نگاه کنیم:سه مد یا سه مذ به معنای سئنا یعنی سیمرغ...)
۹- ای حافظ! با این چشم پرفریب قصد دیدارش را نکن! که آن زلف سیاه بسیار ستمکار است.(خانلری: کان چشم مست شنگ او بسیار مکاری کند)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۱۱ ماه قبل، شنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۸:
آن زیادهگو به رهایی و عشقورزی من خرده میگیرد و با این کار به رازهای غیبی که در عشق ورزیام نهفته است اعتراض میکند.
۲- تو به اعتلایی که در راز عشق هست بیاعتنایی و تنها به نقصان گناه مینگری، آری هر که بیهنر باشد فقط عیبها را میبیند( خانلری: صدق محبت-حافظ گناه عشق ورزیاش را میبیند اما با کیمیاگری از آن عشق حق را به دست میآورد)
۳-(پس این را بدان) که حوری بهشتی آن لحظه بوی خوش دارد که عطر میکده ما را در گریبان داشته باشد.
۴- نازهای ساقی ما چنان راه دل اهل اسلام را میزند، که ازین شراب مگر صهیب(صحابی رومی پیامبر که شهره پاکدامنی بود) کند.
۵- کلید گنج خوشبختی و کمال آدمی، مورد پذیرش بودن سالکان است و تردیدی در این نکته روا نیست( خانلری:مباد کس-به پذیرش عوام و این فضول نیازی نیست)
۶- شبان وادی ایمن(جانب راست کوه طور و مکان میقات موسی)آنگاه به مراد سلوک میرسد، که از دل و جان خدمت پیری چون شعیب را به پایان رساند.
۷- آنگاه که حافظ به فراز و نشیب جوانی و پیریاش مینگرد، اشک خونین از چشمانش جاری میشود(پیچیدگی و مرارت راه سلوک و راز غیبی نهفته در عشق)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح