گنجور

 
حافظ

اگر آن طایرِ قدسی ز دَرَم بازآید

عمرِ بگذشته به پیرانه سرم بازآید

دارم امّید بر این اشکِ چو باران که دگر

برقِ دولت که بِرَفت از نظرم بازآید

آن که تاجِ سرِ من خاکِ کفِ پایش بود

از خدا می‌طلبم تا به سرم بازآید

خواهم اندر عقبش رفت به یاران عزیز

شخصم ار بازنیاید خبرم بازآید

گر نثارِ قدمِ یارِ گرامی نکنم

گوهرِ جان به چه کار دگرم بازآید؟

کوسِ نو دولتی از بامِ سعادت بزنم

گر ببینم که مَهِ نوسفرم بازآید

مانِعَش غلغلِ چنگ است و شکرخوابِ صَبوح

ور نه گر بشنود آهِ سحرم بازآید

آرزومندِ رخِ شاهِ چو ماهم حافظ

همتی تا به سلامت ز درم بازآید

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۲۳۶ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۲۳۶ به خوانش م. کریمی
غزل شمارهٔ ۲۳۶ به خوانش فاطمه زندی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۲۳۶ به خوانش افسر آریا
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
شرح صوتی غزل شمارهٔ ۲۳۶ به خوانش محمدرضا ضیاء
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش
صائب تبریزی

چشم دارم که مه نو سفرم باز آید

روشنی بخش چراغ نظرم باز آید

چون صدف مشرق خمیازه شده است آغوشم

به امیدی که گرامی گهرم باز آید

نفس پا به رکابم دم عیسی گردد

[...]

فیض کاشانی

اگر آن نائب رحمان ز درم باز آید

عمر بگذشته به پیرانه سرم باز آید

دارم امید خدایا که کنی تأخیری

در اجل تا به سرم تاج سرم باز آید

گر نثار قدم مهدی هادی نکنم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فیض کاشانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه