دکتر صحافیان 🌐
دکتر صحافیان در ۵ ساعت قبل، ساعت ۰۸:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰:
گوارای دل عاشقم آن است که به شراب خوشبو مشتاق شود، که از زهد ریایی بوی خیری نمیآید.
۲- اگر همه عالم از عشق بازدارندم من کاری میکنم که صاحب اختیارم میفرماید(خانلری: همه گو منع عشق،کنند-ایهام: خداوند و معشوق)
۳- در این گرداب از ریزش آبشار سخاوتنندی ناامید نباش، که خوی کریمانه او هم گناهت را میبخشد و هم دلسوزیات کند.
۴- دل سرگشته مقیم حلقه ذکر شده به این امید که حلقه موهای یار را باز کند(فرق میان تفکر و تذکر آن است که تفکر، جستن است و تذکر، یافتن.تذکر سه چیز است: به گوش ترسندای وعید شنیدن، به چشم به وعده دوست نگریستن و به زبان نیازمندی منت را اجابت کردن. صد میدان خواجه عبدالله، ۳۴)
۵- تو که زیبایی خدادادی داری و اقبال بلند، چه نیاز به آرایش و آرایشگر!
۶- و اینک که چمن آراسته و هوا جان افزا و شراب خالص مهیاست، هیچچیز جز دل خوش بایسته نیست.
۷- جهان و کامبخشیاش چون عروسی زیباست ولی بهوش باش که به عقد کسی در نمیآید( تنها فریبت میدهد)
۸- با زاری گفتم زیباروی من! چه میشود عاشق دلخستهای از لبان شکرینت آسوده شود؟!
۹- با خنده پاسخ داد: حافظا! مپسند که بوسهات صورت ماه را بیالاید(و مبصر البدر لا یدعوه للقبل: بیننده ماه، او را به بوسه نمیخواند.از کوچه رندان، ۲۱۶)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۷ روز قبل، شنبه ۱۴ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹:
سعادت یاری نمیدهد و نشانهای از دهان شیرینش نمیآورد و پادشاهی اقبال خبری از این راز نهان( ایهام: کوچکی دهان)نمیدهد.
۲- برای یک بوسه شکرینش جان میدهم، جانم را میگیرد ولی از بوسه خبری نیست( خانلری: اینم نمیستاند)
۳- در سوز این جدایی مردم، ولی به درون پرده راه نیست. یا راهی هست و پردهدار نشانم نمیدهد.( خانلری: مردم ز اشتیاق)
۴- نسیم صبا موهای خوشبویش را میکشد، اما زمانه بیمقدار را ببین که حتی به اندازه باد( که هیچ است)مجال دریافت زیباییاش را نمیدهد.
۵-پیوسته چون پرگار در اطرافش میچرخم ولی چرخ زمانه، میان راهم نمیدهد تا چون نقطه نزدیک کانونش باشم.(خانلری: چو پرگار میروم)
۶- شیرینی دبدارش با شکیبایی حاصل میشود ولی زمانه بیوفا این پیمان را هم میشکند و فرصت دیدار نمیدهد.
۷- اکنون ناامید از هر راهی، گفتم به خواب روم و چهره زیبایش را ببینم ولی حافظ با این آه و ناله عاشقانهاش امانم را بریده است.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۱۴ روز قبل، شنبه ۷ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۰۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۸:
زیباترینم! اگر از بوستان زیباییات میوهای بچینم، هیچ نخواهد شد(ایهام در همه ابیات جز بیت ۵: استفهام انکاری یا "چه" تعجبی: چه عالی میشود)
۲- ای خدا! اگر لحظهای در پناه سایه شیرین آن دلبر سرو اندام، بیاسایم چه میشود؟
۳- جانم به لب آمد! ای انگشتری فرخنده و همایون اثر جمشید، اگر پرتوی از آن بر نگین من بیفتد چه میشود؟( ایهام: پرتوی از لبت بر لبم بیفتد)
۴- در غوغای ریا و سالوس که واعظ شیفته پادشاه و حاکم است، اگر من عاشق زیبااندامی شدهام چه اشکالی دارد؟
۵- عقلم از خانه جان بیرون رفت. آری اگر شراب این است، از پیش میدانم که در سرای دینم چه خواهد شد.( ... جز بیت ۵ که بیانگر تحقق پیشبینی شاعر- خراب شدن حتمی خانه دین- است و بیت ۶ که استفهام معمولی است.شرح شوق،۲۶۵۰)
۶- سرمایه عمر به معشوقه و شراب گذشت، تا از معشوقه چه دستاوردی برسد و از شراب چه بهرهای؟
۷- خواجه شهر راز عشقم را فهمید و هیچ نشد، حافظ هم اگر بداند هیچ اتفاقی نمیافتد.( خانلری: هیچ نشد)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۲۰ روز قبل، یکشنبه ۱ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۵۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷:
هر چند این موضوع بر واعظ شهرمان دشوار است، اما تا زمانی که ریاکار و ظاهرفریب باشد مسلمان واقعی نیست(واج آرایی حرف س)
۲- آری به مکتب رندی بپیوند و جوانمرد باش! چارپایی که شراب نمیخورد و انسان حقیقی نمیشود هنری ندارد( هنر انسان حقیقی در مستی حقیقی است)
۳-برای دریافت فیض، درونی زلال بایسته است. آری هر سنگ و خاکی، مرجان و مروارید نمیشود.
۴- دلا خشنود باش! تنها اسم اعظم حق تاثیر گذار است و دیو با مکر و ظاهرسازی مسلمان نمیشود(تلمیح به داستان ربوده شدن انگشتر سلیمان توسط دیو و بازگشت پادشاهی به سلیمان- تعریض به واعظ)
۵- و من عاشقی پیشه کردهام( و مست از این شراب) آرزو دارم این هنر مقدس چون هنرهای دیگر بینصیبی و محرومی نیاورد(آسمان کشتی ارباب هنر میشکند- فلک به مردم نادان دهد زمام مراد)
۶- معشوق، دیشب چه زیبا میگفت، که فردا تو را به کام دلت میرسانم. خدایا کاری کن که به وعدهاش عمل کند.
۷- زبباییات را با خوشرویی میخواهم تا خاطرم پیوسته پریشان نباشد.( خانلری:حسن تو را)
۸- ای حافظ! ذره تا همت عالی نداشته باشد در جستجوی چشمه زرین خورشید(اولین بار متنبی" عین الشمس" را به کار برد)نخواهد بود.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۲۸ روز قبل، شنبه ۲۴ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶:
دلشوره رسوایی دارم که اشکهای عاشقانهام پرده از عشقمان بردارند و راز پوشیده عشقمان بر سر زبانها و قصههای شبانه بیفتد.
۲- مشهور است که سنگ با صبر به یاقوت بدل میشود. درست است ولی با خون دل و شکیبایی بیاندازه(شرح سودی: لعل وقتی از معدن استخراج می شود به رنگ معهود نیست آن را در میان جگر تازه قرار میدهند تا رنگ قرمز را کسب کند.ج۲، ۱۲۹۳)
۳- به میکده با گریه خواهم رفت و حق عشقم را طلب خواهم کرد.امید است آنجا از غم عشق رهایی یابم.
۴- از هر طرف تیر دعا روانه کردهام به این آرزو که یکی بر هدف اجابت بنشیند.
۵- جانا! داستان عشقم را به معشوق بازگو! ولی چنان بگو که حتی نسیم صبا هم خبردار نشود(غمازی و پردهدری باد صبا در ادبیات)
۶- چهرهام از کیمیاگری عشقت طلا شده است( تعریض یا حسن تعلیل برای زرد رویی عاشق) آری با توجه معشوق، خاک طلا میشود.
۷- در این میان از خودبزرگبینی رقیب بینهایت سرگشته شدهام. خدایا! چنین نکن که گدا به جای و مکان رسد( ضرب المثل)
۸-( ای رقیب) عشق رموز بسیاری به جز زیبایی دارد و پس از آن مورد پذیرش بزرگان و آگاهان خواهد بود( معشوق ما ویژگیهای بسیاری به جز زیبایی دارد)
۹-دندانههای قصر وصال چنان بلند است، که همه سرها در برابرش خاک میشوند( شکست میخورند یا میمیرند، وصال پذیر نیست و غم عشق سازنده است.خانلری: این سرکشی که در سر سرو بلند توست/ کی با تو دست کوته ما در کمر شود؟)
۱۰- اکنون ای حافظ که گیسوان خوشبویش را در دست داری، دم نزن و خاموش بنشین وگرنه باد صبا از رازت پردهدری خواهد کرد( چون اشک در بیت اول.خانلری: باد صبا پردهدر شود)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۰۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵:
ساقی! در بهار دلکش، سخن از سرو و گل سرخ و لاله است و در این لطافت جای سه جام شراب گواراست( حکمای یونان: سه جام پیاپی شراب شوینده شکم است.تعبیر عارفانه: ۳ اصل تصوف: تخلیه- تحلیه- تجلیه: خالی کردن دل از بدیها که زیبایی و تجلی حق در پی دارد)
۲- آری شراب بریز! که چمن در این بهار چون نوعروسی چنان زیبا شده است که نیازی به میانجی محبت نیست.
۳- و چنان طبع شعر میسراید که تمامی طوطیان هندوستان شکرشکن میشوند، از این قند پارسی که به بنگال( شمال شرقی هند که پس از استقلال پاکستان به دو بخش تقسیم شد) میرود.
۴- شیوه زمانی و مکانی شعر را ببین! که چگونه زمان و مکان را در مینوردد، گویا نوزادی است که یکشبه راه صد ساله میرود.
۵- همچنین به جادوی چشمان معشوق توجه کن! که حتی عابدی را نیز میفریبد و یک کاروان جادوگر به دنبال خود دارد.
۶- با فریب جهان از راه فرونمان که این پیرزن بسیار فریب چه بنشیند و چه حرکت کند در نیرنگ است.( بیت اضافی در خانلری: خوی کرده میخرامد و بر عارض سمن/ از شرم روی او عرق از ژاله میرود)
۷-آری از گلستان شاه، باد بهاری میوزد و شبنم در جام گل لاله شراب میریزد.
۸- ای حافظ! از این شوق به بزم بهاری سلطان غیاث الدین( شاه بنگال) غافل نشو! که کارت با ناله شوق جلو میرود.(شاه نیز مانند باده و معشوق سمبلی است برای بیان شوق و حال خوش)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۱ ماه قبل، شنبه ۱۰ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۴۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴:
خرم و سعادتمند آن دلی است که همیشه در پی نظربازی نباشد و به هر راهی که او را فراخواندند ناسنجیده نرود(نگاه به معشوق راه را نشانش دهد و در آن محو شود)
۲-آری بهتر است در لب شیرین یار دل نبندم، اما چگونه مگس پی شیرینی نباشد؟!(ایهام به نامهای معشوقها، شیرین و شکر اصفهانی)
۳- گمان نکن که سیاهی چشم عاشقم با اشکها پاک میشود! نه این سیاهی انعکاس خال زیبای توست که پیوسته در چشمانم بازتاب میکند( گره خوردن دو نگاه و انعکاس دائم، میان خال و مردمک چشم اینهمانی آورده است)
۴- مهربانی از نسیم دلاویز صبا بیاموز و بوی خوشت را از من دریغ نکن! بدون این موهای خوشبو کارم سامان نمیگیرد( این بیت در خانلری نیست)
۵-ای دل! اینچنین هرزه گرد و هرجایی نباش! که با این هنر (طنز) هیچ کاری جلو نمیرود( ادامه بیت اول، نگاه و پس از آن غرق شدن، سامان کار توست)
۶- آری، من مست روی زیبایش شدهام به چشم حقارت نگاهم نکن! آبروی شریعتت با این مستی از میان نمیرود!( این مستی شور رسیدن به خداست- خانلری: بپوش دامن عفوی به زلت من مست)
۷- من بیمایه هوس زیبارویی را کردهام، در حالیکه میدانم جز با طلا و نقره نمیتوان دست در کمرش زد.
۸- ولی تو جامع خلقهای نیکویی و وفاداری به دل همیشه عاشقم از ذهنت نمیرود( خانلری: وفا و عهد من از خاطرت مگر نرود)
۹- از من عاشق گنهکارتر نیست، همانند قلم که سیاهی مرکب از سرش زبانه میکشد( شکستن خویش، مقابل غرور زاهد)
۱۰-به تاج شاهی که چون شانهسر است راه دلم را نزن! من باز سفید شاهانهام نه پرنده شکاریای چون باشه که در پی طعمه ناچیز باشم(جایگاه باز سفید شرح شوق ص۲۶۲۷ :چاکران خود را تنبیه میکردند اگر در حالی که باز سفید در دست دارند آب دهان بیندازند یا حتی آب بخورند)
۱۱-شراب را اول به دست حافظ بده( هم سنخ حال خوشم یا به خاطر غم پیوسته عشق) به این شرط که حدیث بادهخواریام از مجلس بیرون نرود.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۱ ماه قبل، شنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳:
هبچگاه صورت زیبایت که در صفحه دلم حک شده است،از میان نمیرود.آری از خاطرم آن بلند زیبای خرامنده نخواهد رفت.( حصرت حق را مثل نیست ولی مثال هست. رایت ربی فی احسن صوره شاهد این معنی است تمهیدات ص ۵۸، ۷۶، ۲۹۴
در محل دیگر فرمود: شب معراج پروردگارم را به صورت نوجوانی مجعدمو دیدم-ترجمه رساله قشیریه ص ۱۳۱ تمهیدات ص ۳۲۱-)
۲- هیچگاه تخیل دهان شیرینت، از خاطر جان من عاشق، با ستم زمان و غصه زمانه نخواهد رفت.
۳- آری پیمان عشق من و تو پیمانی ازلی با سر زلفت بود و دلم هیچگاه از این پیمان دست برنمیدارد.
۴- غم عشقت چنان شیرین و به یاد ماندنی است که هر چیزی جز آن از دلم پاک میشود جز آن.
۵- آری عشق تو در دل و جانم چنان خانه کرده است که اگر قالب تهی کنم نیز از جانم نمیرود.
۶- دلم اگر پی زیبارویان میرود عذرش را بپذیرید درد عشق دارد و درمان پیش ایشان است.
۷- اما اگر میخواهید مثل حافظ سرگردان عشق نشوید، دل به زیبارویان ندهید و به دنبال آنها نروید.
این غزل در نسخه خانلری نیست.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۲ ماه قبل، شنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۲:
ای معشوق بیهمتا! هر که حضور تو را با رنجش خاطر و ملالت ترک کند، کارش پیش نخواهد رفت و سرانجامی جز شرمساری ندارد.
پیوند به وبگاه بیرونی
۲-آری کاروانی که انرژی خداوند نگهدار اوست(تداوم تاثیر سپاسگزاری از حضور معشوق)با آراستگی رحل اقامت افکند و با شکوه ادامه مسیر دهد.
۳- رهرو راه عشق از روشنایی موهبت حق به معشوق رسد، چه در مسیر تاریک گمراهی به جایی نخواهد رسید( خانلری: طلبد راه)
۴-در پایان عمر، کام خود را از شراب و معشوق بگیر، حیف است که روزگارت چون گذشته به بیهودگی صرف شود(خانلری:گروی آخر عمر)
۵- ای راهنمای دل گمشدگان! به خاطر خدا یاریام نما! که ناآشنا جز با راهنمایی تو در مسیر معشوق نمیافتد.
۶- داوری کردن در باره پردهنشینی و پرهیز یا مستی به سرانجام آنهاست(ایهام: آخر عمر یا نتیجه یعنی کدام به حال خوش که همان بهشت نقد است منجر میشود)از این رو، کسی نمیداند انسان با چه حالتی از جهان خواهد رفت.
۷- پس حافظا! از چشمه گوارای معرفت و هدایت جامی حاصل کن! امید است که از دفتر دلت نقش نادانیها و آموزههای اشتباه سلوک پاک شود.( خانلری: به کف آور آبی)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۲ ماه قبل، شنبه ۶ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۱۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱:
چون از سر شوق دست به موهای زیبایش بزنم در خشم میشود( ایهام: موهایش تابدار میشود) و اگر به دنبال مهر و آشتی باشم تندی کند.
۲- و با گوشه ابروی خود که چون هلال ماه کمانی است، راهزن تماشاکنندگان جمالش میشود و زود پنهان میشود( خانلری:نظارگان بیچاره)
۳-در شب باده نوشی که همگان خواب و خمارند، با بیداری ویرانم میکند و آنگاه که در روز شکایت میکنم، خود را به خواب میزند.
۴- آری راه عشق همین است، پر از غوغا و زیان! هر که ناشکیبایی ورزد خواهد افتاد( تسلیم و خرسندی تنها راه است. خانلری: پر آشوب و آفت)
۵- ولی با این همه گدایی درگاه معشوق برتر از سلطنت است! آیا کسی از سایه آرامبخش معشوق به آفتاب میرود؟!
۶-وقتی روزگار سیاهی مو پایان یافت، هر چه بکوشند از سفیدی مو کاسته نمیشود( سواد: چرکنویس بیاض: پاکنویس)
۷-حباب که مغرورانه بر روی شراب کلاهداری و سروری میکند، به زودی از بین خواهد رفت( تمثیل برای غرور جوانی، ثروت، دانش و ...)
۸- آری آنکه مانع آشکار شدن راه حق است خودت هستی حافظ! از خود بلند شو! خوشا به سعادت کسی که در راه حق بیپرده رود و شاهد زیبایی آن باشد.
بیت اضافه در خانلری: دلا چو پیر شدی، حسن و نازکی مفروش/ که این معامله در عالم شباب رود
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۲ ماه قبل، شنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۹:
اکنون که گل از دیار نیستی، در چمن پا به زندگی گذشته و بنفشه در قدم نیکویش سر به سجود گذاشته،
۲-شراب بامدادی را با صدای موسیقی بنوش همراه با بوسهای از غبغب ساقی!
۳- در ایام شکوفایی گل، بی شراب و معشوق و موسیقی نباش، که چون ایام عمر هفتهای بیش نیست.
۴- از شکوفایی گلهای رنگارنگ خوشبو، زمین چون آسمان پرستاره روشن است، با همراهی ستاره نیکبختی و سرنوشت نیکو.
۵- آری در این فرصت یگانه، از دست معشوق لطیف گونه شراب بنوش! و حکایتهای عذاب عود و ثمود را رها کن!( در بخشایش حق، همراه با استفاده فرصت حال خوش غرق شو)
۶- آگاه باش، گرچه جهان در ایام گلها چون بهشت برین شده، ولی جاودانگی در آن میسر نیست( جاودانگی در استفاده تو و حال خوش است، یک لحظه میتواند جاودانه شود و پیوسته - چه در این جهان و چه در جهان دیگر-حال روح را خوش کند)
۷- وقتی گل بر فراز شاخه و چمن چون سلیمان است بر دوش باد و بلبل هنگام سحر نغمه بیخود کننده داودی سر داده،
۸- به باغ برو و آیین زرتشتی از سرگیر که گل لاله هم گویا آتش نمرود را برافروخته است(زرتشت و زردشت نام شخصی از نسل منوچهر شاگرد دقیانوس( شاگرد فیثاغورث) که در زمان گشتاسب دعوی نبوت کرد و مجوس پیغمبر دانندش و زند را کتاب آسمانیاو. زرزشت یعتی آنکه زر پیش او زشت و مغبوض است-شرح ختمی لاهوری، ۱۵۰۵)
۹- اکنون آن جام بامدادی را به وزیر سلیمان زمان، عماد الدین محمود بنوش!( وزیر ابواسحاق اینجو)
۱۰ - باشد که در محفل حافظ با ادب پروری و سخاوتش هر آنچه بخواهیم فراهم باشد( آرایه حسن طلب)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۲ ماه قبل، شنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۰:
گویا همه خون دلهای عشق از چشمان ما به چهره میریزد و تو نمیبینی بر سر ما از این اشکها چه میآید!
۲- ما در سینه عشقی سوزان پنهان کردهایم، اگر دلمان به فنا و نیستی رود از این عشق است( ایهام هوا: عشق-خواهش نفس- باد- هوای کسی را داشتن)
۳- آنگاه که معشوق زیبا و شوق آفرینم در لباس زیبایش رخ نماید، خورشید از حسادت جامه پاره کند!( تشبیه تفضیل و نیز مهر پرور صفت خورشید است که به معشوق نسبت داده شده)
۴- از شوق صورت بر خاک قدمش نهادهایم، بجاست که بر رویمان قدم گذارد.
۵- آب چشم عاشق چون سیلی است و از هر که عبور کند، از جای میکندش گرچه دلش از سنگ باشد( خانلری: بر هر که بگذرد گرچه دلش ز سنگ بود هم ز جا رود)
۶- ما شب و روز با اشک چشم ماجراها داریم و از این که رهگذری به کوی یار رسد در گدازیم( ایهام: حتی به اشک خودم هم از این که به کوی یار میرود و او را میبیند غیرت و رشک میورزم- ایهام رهگذر: از آن راه عبور، شرح شوق، ۲۵۹۷)
نکته: رشک حتی از گذرگاهی که میرسد و عاشقی که نمیرسد!
۷- آری حافظ از روی راستی پیوسته به میکده میرود، بر خلاف صوفیان که بی صفای باطن وارد صومعه شوند(رود: استخدام شده: الف- برای شاعر: از روی صفا رفتن. ب- برای صوفی: از صفا عاری شدن، شرح شوق، ۲۵۹۸)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۳ ماه قبل، شنبه ۱۶ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸:
در لحظه صفر آفرینش هر که را پادشاهی فنا و نیستی بخشیدند، جام خواستهها( فنا و نداشتن هیج خواستهای= رسیدن به همه خواستهها) جاودانه مونس جانش هست.
۲-همان لحظه که از چنین جام شرابی، خواستم توبه کنم، گفتم میوه این تصمیم جز پشیمانی نخواهد بود.
۳- گیرم که چون سوسن سجاده به دوش افکنم، اما چگونه مسلمان صافدلی باشم وقتی چون گل سرخ بر خرقه رنک شراب دارم.
۴- آری بیروشنایی جام شراب، در خلوت نمیتوانم بنشینم چرا که صاحبدلان باید در زاویهای نورانی سلوک کنند.
۵- شوق و ارادهای والا داشته باش! اگر جام جواهر نشان هم نباشد، آب انگور برای رند وارسته چون یاقوت سرخ است.
۶- گرچه ظاهر ما را پریشان میبینی، اما هیچ وقت کم ارزشش نشمار، که گدای کشور عشق مورد حسادت پادشاه است.
۷- ای دل سرگشته! اگر میخواهی خوشنام باشی، با بدها همنشینی نکن! چرا که انتخاب بدی خود دلیل نادانی است( خانلری: بدپسندی)
۸- اکنون در بهار، محفل انس عاشقان است و شعرها جاری است و نگرفتن جام شراب از معشوق، سنگینی و ملالت روح است.
۹- دیروز عزیزی میگفت: حافظ پنهانی شراب میخورد، خب اگر نوشیدنش عیب باشد، پوشیده باشد بهتر نیست؟
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۳ ماه قبل، شنبه ۹ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۷:
ای مسلمانان! پیش ازین دلی آگاه داشتم که هر مشکلی را به پیشگاهش میبردم.
۲-اگر در گرداب اندوه میافتادم با تدبیرش به ساحل نجات میرسیدم.
۳- آری دردشناس و چاره اندیش بود که پشتوانه صاحبدلان بود.
۴- اما به کوی معشوق که رسیدم دلم را گم کردم، پروردگارا! منزل عشق چطور مرا پایبند و اسیر کرد!
۵- آری هنر و فضیلت مایه محرومیت و ناکامی است اما از من محرومتر کیست( آسمان کشتی ارباب هنر میشکتد- چون هنرهای دگر مایه حرمان نشود- فلک به مردم نادان دهد زمام مراد و ...نشاندهنده باور به ناکامی فضیلت دارد- هنر عشق نیز با فراق همراه است)
۶-بر جان پریشان عاشقم دل بسوزانید که پیش از عاشقی کاردان و سرآمد بود.
۷- اما پس از آگاهی بخشی عشق و تولد دوباره، گفتارم در هر مجلسی دلپذیر و شیرین شد.
۸- اکنون نگو که حافظ نکته دان ک باریکبین است که در وادی عشق او را نادانی استوار یافتیم(خانلری: محکم غافلی)
ابتدای غزل سخن از دل آگاه است ولی والاتر از آن وادی عشق است که منجر به بیخودی و آغاز ورود به وادی فنا میشود، که در بیت ۴ بیان شده و در بیت ۷ و ۸ بیان شده است.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۳ ماه قبل، شنبه ۲ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶:
آن یار کز او خانه ما جای پری بود/سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود(216)
معشوق من که از حضورش خانهام جای فرشتگان و سرشار آرامش بود، تمامی وجودش چون فرشته زلال و نورانی بود.2-دلم به بوی حضورش شوق حضور در شهر داشت، اما بیچاره دل نمیدانست که او عزم سفری بیبازگشت کرده است.
3-آری تنها پرده راز از عشقم به این فرشته برداشته نشد بلکه شیوه روزگار از ابتدا همین پردهدری بوده است.
4-معشوقم که پیوسته پیش چشم جسم و جانم هست چون ماه زیباست، افزون بر آنکه با هنر و ادبش صاحب نظر نیز هست.
5-ستاره نامبارکی او را از من گرفت چه میتوان کرد این است پادشاهی(طنز و تحکم: بدبختی) چرخش و زمانه قمری!!(دور قمری: دور آخر کواکب سیاره، چه دور هر کوکبی را هفت هزار سال دانند هزار سال به خودی خود صاحب عمل باشد و شش هزار سال به مشارکت شش کوکب دیگر و آدم پدر ما مردمان، در اول دور قمری به ظهور آمد-ناظم الاطباء-)
6-دل عاشقم بپذیر! که تو درویشی بیش نیستی و معشوق پادشاه کشور زیبایی است!
7-آری لحظههای خوشی و سرشاری همان بود که در حضور دوست گذشت و جز آن، سراسر بیخبری و بیثمری بود.(نسخه دانشگاه پرینستون: ز سر رفت)
8-چه خوش بودم در لب آب با عطر گلها به ویژه گل وحشی نسرین، ولی افسوس که این حضور سرشار که چون گنج قارون شناور است در زیر زمین، از پیشم عبور کرد.(خانلری:سبزه ولیکن)
9-عندلیب عاشق خودت را بکش از این حسادت و رشک که با صبا در وقت سحر با یارت عشقبازی میکرد.
10-آری هر گنج خوشبختی و سعادت که خداوند به حافظ داده است از برکت حضور در دعای شبانه و ورد مخصوص سحرگاهی است.(خانلری:درس سحری)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۳ ماه قبل، شنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۵:
خدایا سحرگاه در کوی میکده عشق چه هنگامهای به پا شده بود؟! که جوشش اشتیاق در شاهد زیبا، ساقی و حتی شمع و قندیل روشنایی بود.( واج آرایی شین)
۲- حکایت عشق که در هیچ سخن و آوایی نمیگنجد، در سحر میکده، با ناله دف و نی با بیانی رسا، طنین افکن شده بود.
۳- آری در آن مجلس شوریدگان عشق، گفتارهایی موشکافی میشد که فراتر از گفتگوهای علمی بود.
۴- دل در حضور معشوق سپاسگزار نازهای شیرینش بود، ولی از سرنوشت ناهموار کمی گلایه داشت!
۵-چون چشمان مستش را ارزیابی کردم، دیدم که هزار جادوگر چون سامری در خیل چشمان فریبندهاش بود.
۶-گفتم براتی از بوسه لبان شیرینت به من برسان! با خنده گفت کی چنین داد و ستدی با تو داشتهام؟!
۷- اما از ستاره بختم، نظر و توجهی در راه است زیرا دیشب چهره زیبایش با ماه در مقابله(قران دو ستاره سعد)بود.
۸- فریاد که دهان یارم که تنها درمان دردم بود، در وقت بخشش و جوانمردی کم حوصله بود( ایهام به تنگی دهان یار)" در شعر حاضر حالتی عارفانه که در یک مجلس انس یا به گفته خودش مجلس جنون داشته به مدد نماد کوی میکده بازگو میشود.همه چیز در آن حال، حکایت از شادی روح و شوق ناگفتنی است"( شرح شوق، ۲۵۶۷)بیان زیبای دکتر حمیدیان تاییدی برای شرح تمامی غزلیات حافظ بر مبنای حال خوش است.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۴ ماه قبل، شنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۳۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۴:
دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود
تعبیر رفت و کار به دولت حواله بود(۲۱۴)
در حال خوش، خواب دیدم که در دست پیاله شراب دارم، چنین تعبیر کردند که پادشاهی نصیبم کردهاند(حال خوش: پادشاهی درونی)
۲- پس از چهل سال(دورههای سلوک) سختی و مرارت، گره از کار ما شراب کهن(بیخودی و فقر عرفانی)دوساله گشود.
۳- آن آرزوی زیبا همانند نافه ختن، که از سرنوشت و اقبالم میخواستم، در شکن موی آن سیاه کاکل بود( خانلری.کلاله)
۴- سحرگاه خماری غم از میانم میبرد، ولی اقبال همسو شد با من و شراب در پیالهام بود( همسو- فرکانس- شدن تنها راه دریافتهای درونی و حال خوش است)
۵- آری با این همه در آستانه میکده ایستاده و پیوسته خون دل میخورم،( درد عاشقی) سهم ما از سفره سرنوشت همین بوده است( خانلری: خوان کرم)
۶- هر که عشق نورزد و از زیباییها گلی نچبند( بهرهای نبرد) مانند کسی است که در باد شدید نگهبان گل لاله یا چراغ لاله است.
۷- آری هنگامه صبح نیز که به باغ رفتم، مرغ سحر را در آه و ناله دیدم( پیوستگی عشق با درد، تضاد ۴ بیت نخست با ابیات بعدی را حل میکند، یعنی گرچه پادشاهی حال خوش دارم اما این حال از درد عشق هست)
۸- شعر سرمست کننده حافظ، وقتی با ستایش شاه نیز قرین شود، یک بیتش از صد رساله علمی بالاتر است.
۹- خورشید شیرگیر( از آن جهت که در برج فلکی اسد هست) در روز کارزار، در برابر شاه چابک و شجاع کمتر از آهویی است.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۴ ماه قبل، شنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳:
در گنجینه رازهای هستی، همچنان گوهر عشق تابناک است و جعبه نفیس(سینه آدمی) آن نیز همچنان با مهر و موم و نشان مخصوص پادشاه آفرینش است.
۲- و عاشقان دارندگان امانت(ایهام به روز الست) و موهبت حق هستند، پس همچنان چشمانشان اشکبار است.
۳- آری از باد صبا(آورنده این بوی خوش) احوال ما را بجوی که میداند شبها تا پگاه مونس ما بوی دلاویز گیسوان توست.
۴-جوینده و مشتاق یاقوت و جواهر نیست، وگرنه خورشید همچنان با تابشش آنها را به وجود میآورد( کنایه: نبود طلب و شوق به سلوک با وجود پیران آگاه)
۵- پس به دیدارم بیا که کشته غمزه زیبایی تو شدهام! و همچنان پریشان عشق توام.(خانلری: زیارت میآی)
۶- گرچه اعتنایی به خوندلهای ما نداری بلکه پنهانش میکنی، ولی در لبان یاقوتیات کاملا هویداست(خانلری: نهان میکردی)
۷- با خود گفتم موهای سیاهت دیگر راهزن دلها نیست، اما با گذشت سالها همچنان بر همان شیوه است.
۸- ای حافظ! حکایت خونابه چشمانت را بازگو کن! تا معشوق سنگین دل بداند که چشمه اشک عاشق همچنان جوشان و جاری است.(خانلری: در این چشمه)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۴ ماه قبل، شنبه ۵ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۲:
سحرگاه دیروز یکی دو جام شراب از حسن اتفاق(یا واقعه عرفانی در رویا) هدیه شد برایم و شیرینی شراب لبهای ساقی(ایهام: شراب روی لبها- خود لبهای چون شراب- نقاشی حال خوش)در کامم نشسته بود.
۲- از این سرمستی عاشقانه هوس بازگشت به ساقی دوران جوانی داشتم، ولی طلاق بدون رجوع(بائن) بین ما افتاده بود.
۳-آری در مقامات سلوک هر جا سیر کردیم، پی بردیم که نظربازی و عافیت با هم ناسازگارند.
۴- پس ای ساقی! پیوسته جام شرابم ده! در راه سلوک هر که عاشق نشود در نفاق است و از نور ایمان دور.
۵-ای معبر مژده بده! دیشب خواب خوبی دیدم و خورشید در خواب شیرین بامداد هم اتاقم بود.
۶- در خیالم چشمان مستش را نقاشی میکردم به ابروانش که رسیدم طاقتم طاق شد( ایهام به طاق ابرو).
۷- اگر شاه یحیی( آل مظفر ۷۹۸ ه.ق.) دین خدا را یاری نمیکرد، کار دین و دولت نیز پریشان میگشت.
۸- آری حافظ وقتی این شعر پریشان را ( یا این شعر را با پریشانی) مینوشت مرغ خیالش در دام شوق اسیر بود.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۴ ماه قبل، شنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۱:
معشوق دیشب با چهرهای برافروخته(نشانه قهر و صفات جلال-سرخی جذاب) میآمد، تا دل کدام عاشق را بسوزاند و خاکستر کند.
۲- آری شیوه فتنه انگیزی در شهر و کشتن عاشقان، لباس برازنده زیباییاش بود که تنها برای قامت رعنایش بریده شده بود.
۳- جان عاشقان را چون سپندی برای چهره دلربایش میدانست و سرخی چهرهاش را چون آتش به همین خاطر افروخته بود.
۴- گرچه میگفت کشته زار زیباییام خواهی شد، اما در آن چهره دلربا میدیدم که پنهانی، با دل سوخته عاشقم لطف میورزید( قهر و لطف- تضاد ناگزیر صفات جمال و جلال حق)
۵- زلف سیاه کافر پیشهاش راهزن دین و ایمان بود و آن معشوق بیرحم مشعلی( برای جلب توجه و گمراهی بیشتر) هم از زیبایی چهره روشن کرده بود.( خانلری: مشعلی- تضاد کفر زلف و ایمان چهره، یا همان تضاد صفات جلال و جمال در ادبیات عرفانی- کفر به معنای پوشاندن و مقدمه لازم سلوک است- کفر ممدوح در دل کفر آمدهام تا که به ایمان برسم دیوان شمس- ایمان حقیقی محو کردن کثرت در وحدت یا فنای بنده است- کفر محمود آن که به واسطه آن پوشش، غیر خدای نمیبینند و نمیدانند و این کفر منتهیان است. شرح شوق، ۲۵۴۷)
۶- دل در عشقش خون دل بسیاری فراهم نمود، ولی دیدگان با اشکهای خونین آنها را از بین برد( ابراز شیرینی درد عشق و خون دلش)ای وای که اندوخت و که تلف کرد؟!( خاتلری: به هم آورد)
۷- معشوقت را( حال خوشت را) با دنبا عوض نکن، زیرا آنکه یوسف خود را به طلای تقلبی بفروشد، سودی نکرده است!
۸-چه زیبا و بجا گفت معشوقم، که حافظ برو خرقهات را بسوزان! خدایا این دغل کاری خرقهداران را از کجا میدانست؟!
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح