گنجور

حاشیه‌ها

سردشت کالا در ‫۴ سال قبل، پنجشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۲۱ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۸ - در مدح امیر انکیانو:

سردشت کالا فروشگاه محصولات طبیعی از این شعر خیلی خوشش آمده . ممنون

 

s.Ali در ‫۴ سال قبل، پنجشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۵۲ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴:

مصرع اول به جای "به"، "که" نوشته شده که باید اشتباه باشه
چه رخساره، به از بدتر منیر است. رخساری بهتر از ماه

 

سپهر در ‫۴ سال قبل، پنجشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۲۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶:

خطاب به آقای مهدی:
آفرین بر شما! خیلی خوب درک و بیان کردید.

 

پیل افکن در ‫۴ سال قبل، پنجشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۸:

به به لذت بردیم

 

مجتبی در ‫۴ سال قبل، پنجشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۵۰ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۰ - حکایت فریدون و وزیر و غماز:

سلام
آقا با توجه به عکسایی که گذاشتید همه شعر اشتباهه که
به نظر میاد نوشته داخل عکس ها درست تر باشه چون چیزی که شما نوشتید به فارسی امروزی نزدیک تره. خیلی از لغات باید درست بشه، لطفا

 

داود بیخیال در ‫۴ سال قبل، پنجشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۴۶ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۴:

گفت ای عاشق ز چه ره پیمایی
شور عشقت زده اینگونه به سر رسوایی؟
یا مگر نیست در این شهر تو را مأوایی
گو که خیر است در این وقت که را میخواهی
مست از خانه برون آمدنت بهر چه بود؟
******************************
گفتم ای سرو قد و لاله رخ و مشکین موی
عاشقان را خبر از حالت دیرینه مجوی
خواهم از عشق تو در پای خم افتم چو سبو
گفتمش در بگشا، گفت برو هرزه مگوی
کس در این نیمه شب بهر کسی در نگشود
************************
این نه کعبه است که هر طایفه اینجا آیند
این نه بت خانه که در پای بتان رخ سایند
این نه میخانه که هر دم قدحی پیمایند
این نه مسجد که هر لحظه درش بگشایند
که تو دیر آیی و اندر صف پیشان ایستی زود
*************************
کعبه اهل مراد است در او خوبانند
مجمع خلق جهان است در او حورانند
این خرابات مغان است در او رندانند
این همان جاست که چند طایفه اینجا همه سرگردانند
کافر و ارمنی و گبر و نصارا و جهود
*********************
گر تو خواهی که دم از صحبت جانان بزنی
شانه سان چنگ بر آن زلف پریشان بزنی
بعدمی بوسه بر آن لعل درخشان بزنی
یا قدم در ره نیکان و بزرگان بزنی
خاک پای همه شو تا که بیابی مقصود
*******************
ای نظامی تو مزن حلقه بر این در شب و روز
که تو از آتش سوزنده نیابی جز سوز
سالها بر در این دیر همچو ایازی تو بسوز
تا میسر شودت قصه سلطان محمود

 

وحدانی در ‫۴ سال قبل، پنجشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۰۸ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱:

مصرع آخر باید سئوالی باشد
وحشی ،که همچو یار فراموشکار تست؟

 

مسعود سعد در ‫۴ سال قبل، پنجشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۱۱ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱:

فعلن مفاعلن فعلاتن مفاعلن

 

محمدرضا در ‫۴ سال قبل، پنجشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۴۰ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب سوم در عشق و مستی و شور » بخش ۱۷ - حکایت:

راست است سعدی در دوران اوج عرفان میزیسته ولی شاید بدلیل جهانگردیهایش شاعری واقعگرا بوده و به ورطه توهم نیفتاده...چنانچه در همین شعر تردید خود را بیان میکند
بگسترد سجاده بر روی آب...خیال است پنداشتم یا به خواب

 

Erfan در ‫۴ سال قبل، پنجشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۲۵ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۱۲:

سلام
ای کاش کسی معنی شعر رو هم میذاشت

 

مجتبی جعفری در ‫۴ سال قبل، پنجشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۰۲:۵۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:

با سلام
دوستان گرانقدر اگه اشنباه نکنم ابتدای شعر در متن کتاب کلمه بعد از بشنو از هستش که در ابتدای متن شعر ، کلمه 《 این 》قید شده همچنین در سایت دیگری از جایی که دکلمه ها کلمه 《 بشنو از نی چون حکایت میکند را اعاده میکنند.
آیا دلیل خاصی دارد؟

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۴ سال قبل، پنجشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۰۲:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶:

درودتان باد
حافظ در این غزل به شدت بیمناک از برملا شدن رازی است که تاکنون سر به مُهر و مستور بوده است. در سه مورد (بیت اول، پنجم و آخر) این ترس و زنهار در سخن حافظ مشهود است.
اما برملا کنندگان راز، در بیت اول اشک است که پرده دری می کند و راز حافظ را برملا می کند و در دو مورد بعد، باد صبا افشاگر است.
باد صبا گاهی قاصد محبوب است و گاهی جاسوس و برملا کننده راز. حافظ در موراد زیادی به این موضوع پرداخته است. در بیت زیر (از غزلی دیگر) باز هم اشک و باد صبا را در سخن چینی و برملا کردن راز، همراه هم کرده است:
تو را صبا و مرا آب دیده شد غماز/و گر نه عاشق و معشوق رازدارانند
آنگاه که حافظ در حالت هجران و دوری است، باد صبا را به کمک می خواهد تا پیامش را به معشوق برساند یا خبری از معشوق بیاورد:
صبا ز منزل جانان گذر دریغ مدار
وز او به عاشق بی‌دل خبر دریغ مدار
ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار
ببر اندوه دل و مژده دلدار بیار
نکته‌ای روح فزا از دهن دوست بگو
نامه‌ای خوش خبر از عالم اسرار بیار
صبا زان لولی شنگول سرمست
چه داری آگهی چون است حالش
ز دلبرم که رساند نوازش قلمی
کجاست پیک صبا گر همی‌کند کرمی
اما هنگامی که حافظ در وصال است، از باد صبا حذر دارد که مبادا غمازی کند.
در بیت دوم یک ایهام وجود دارد:
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر/آری شود ولیک به خون جگر شود
سنگ باید در دل زمین بماند و بر اثر فشار و گرمای زمین به لعل تبدیل شود (عقاید قدما)
گاهی ایهام در کلمه است و گاهی در کلام. در اینجا ایهام در کلام وجود دارد:
معنی اول:
می گویند که سنگ اگر صبر کند به لعل تبدیل می شود. آری ممکن است اما با خون جگر و تحمل سختی.
معنی دوم که در واقع مخفی است:
در زمان های قبل افرادی که توان خرید لعل را نداشته اند یا در کار فریب مشتری بوده اند تکه سنگی را درون جگر گوسفند یا گاو می گذاشته اند تا به تدریج خون جگر به رگه های سنگ نفوذ کند و شکل زیبای لعل را به خود بگیرد.حافظ به نوعی طعه می زند که سنگ ممکن است به لعل تبدیل شود ولی با خونی که از جگر گوسفند یا گاو وارد رگه های آن می شود. در واقع می خواهد بگوید سنگ هیچگاه به لعل تبدیل نمی شود و ارزشِ لعل، ذاتی است.
از کیمیای مهر تو زر گشت روی من
آری به یمن لطف شما خاک زر شود
مردمان قدیم معتقد بودند ماده ای به نام کیمیا وجود دارد که اگر به فلز بی ارزش مانند مس بزنند آن را تبدیل به طلا می کند و علم شیمی (کیمیا) بر همین اساس پیش رفت.
حافظ در این بیت صورت خود را خاکی و بی ارزش می داند که با کیمیای مهر دوست به طلا تبدیل شده است. زیبایی که در این بیت است این که گرچه صورت حافظ در طریق وصال، زرد و نحیف شده است که نشانه ضعف است اما ارزش یافته است و این سخن را، سعدی به شکلی زیباتر بیان می کند:
گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد؟
اکسیر عشق در مسم افتاد زر شدم
استاد شجریان در آلبوم افتخار آفاق این شمش های زر ناب را چنان صیقل داده که چشمی بر آن نمی افتد مگر تابش آن، چشم را خیره می کند و دل کندن از آن ممکن نیست.
مخصوصا در بیت آخر که با تکرار «دم درکش» حافظ را نصیحتی تام و تمام می کند.
خودتان گوش دهید.

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۴ سال قبل، پنجشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۰۲:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶:

استاد شجریان آلبومی در سه گاه دارد به نام افتخار آفاق که اجرای دیگری از آلبوم آسمان عشق است با غزل های آوازی متفاوت است. این غزل را در آنجا اجرا کرده ولی چون انتشار رسمی ندارد نمی شود در اجراهای گنجور اضاف نمود.
کار بسیار ارزشمندی است

 

محسن در ‫۴ سال قبل، پنجشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۵۴ دربارهٔ حافظ » ساقی نامه:

جمعی شکسته خوانند
قموی نشسته دانند
چون نیست خواجه حافظ
معذور دار ما را
اشاره به کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
یا کشتی نشستگانیم ای...
که هر دو درست مینماید
دوستی میگفت معمولا به حرف کسی گوش میدیم تا جواب بدیم
ولی بهتر است که گوش بدیم تا متوجه شویم
حضرت حافظ خیلی خیلی رند بوده خیلی خیلی
با این رندی اگر فکر کنیم "بیار ساقی" درسته، ایشان را خیلی عامی ساده لوح انگاشته ایم

 

پربسا ایزدی شریفی در ‫۴ سال قبل، چهارشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۱۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۹ - اعتراض مریدان در خلوت وزیر:

حامد کهن دل نوشته:
واندر آن کاری که میلت نیست و خواست
خویش را جبری کنی کین از خداست
خوانش صحیح این ببیت چگونه است و معنی آن چیست؟درود
هر کاری که بر پایه ی میل و خواسته ی تو اتفاق نمی افتد ، و چاره ای برای تغییر یا انتخاب نداری،خودت را پیرو مکتب جبر نشان می دهی و می گویی که این خواست خداست

 

عزیزی در ‫۴ سال قبل، چهارشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۶:

سلام 99/7/16چرا در این غزل زیبا نام حافظ در بیت اخر نیامده است؟

 

پربسا ایزدی شریفی در ‫۴ سال قبل، چهارشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۰۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۹ - اعتراض مریدان در خلوت وزیر:

حمیدرضا نوشته:
لطفا اصلاح شود؛
ما همه شیران ولی شیر علم
حمله‌مان از باد باشد دم به دم
حمله مان پیدا و ناپیداست باد
جان فدای آنکه ناپیداست باد
با توجه به مفهوم مورد نظر مولانا ، این ابیات به صورتی که جناب حمیدرضا نوشته اند درست هست.
ما وجودی از خود نداریم ... عدم هایی هستیم که ظاهرا دیده می شویم. اما خدایا ، تو وحود اصلی و حقیقی این جهان هستی که در ظاهر ناپیدایی
ما همه شیر هستیم .ولی شیرهای روی پرچم
که تکان های ما به خاطر باد هست

تکان های ما پیداست ولی باد ( قدرت حق)را کسی نمی بیند
جان فدای آن کسی باد که ناپیداست ( حق)
و همچنین؛
ما عدم‌هاییم و هستی‌ها نما
تو وجود مطلقی هستی ما

 

پربسا ایزدی شریفی در ‫۴ سال قبل، چهارشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۰۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۹ - اعتراض مریدان در خلوت وزیر:

حمیدرضا نوشته:
لطفا اصلاح شود؛
ما همه شیران ولی شیر علم
حمله‌مان از باد باشد دم به دم
حمله مان پیدا و ناپیداست باد
جان فدای آنکه ناپیداست باد
و همچنین؛
ما عدم‌هاییم و هستی‌ها نما
تو وجود مطلقی هستی ما

 

پربسا ایزدی شریفی در ‫۴ سال قبل، چهارشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۵۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۹ - اعتراض مریدان در خلوت وزیر:

واندر آن کاری که میلت نیست و خواست
خویش را جبری کنی کین از خداست
خوانش صحیح این ببیت چگونه است و معنی آن چیست؟
درود...یعنی وقتی که کاری برخلاف میل یا اراده ی تو اتفاق می افتد و چاره ای نداری ، آنجا خودت را جبری ( پیرو مکتب جبر) نشان می دهی که این ها خواست خدا هست

 

جانان در ‫۴ سال قبل، چهارشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۵۱ دربارهٔ هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » ترجیع بند - که یکی هست و هیچ نیست جز او:

زیبا و عاشقانه

 

۱
۱۵۱۵
۱۵۱۶
۱۵۱۷
۱۵۱۸
۱۵۱۹
۵۲۳۲