گنجور

حاشیه‌ها

نردشیر در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۳۲ دربارهٔ حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۵:

کرد و کیایی منظور چیست ؟

سید حسین اخوان بهابادی در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۳:

فرهنگ دهخدا

تردامن. [ ت َ م َ ] ( ص مرکب ) کنایه از فاسق و فاجر و بدگمان و عاصی و مجرم و گناهکار و آلوده معصیت و ملوث باشد.

تردامنان چو سر بگریبان فروبرند

سحر آورند و من ید بیضا برآورم.خاقانی

---------

فرهنگ دهخدا زیر عنوان واژه یاقوت:

- یاقوت مذاب ؛کنایه از شراب لعلی. ( برهان ) ( آنندراج ). شعرا آن رامشبه به شراب قرار دهند :

دولت میر قوی باد و تن میر قوی

بر کف میر می سرخ چو یاقوت مذاب.

فرخی.

خون خصم و آب رز در خنجر و در ساغرت

همچو در مینا و لؤلؤ لعل و یاقوت مذاب.

معزی.

سید حسین اخوان بهابادی در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۵۲ در پاسخ به جهن یزداد دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۳:

چرا؟؟شما که ماشالا سخن شناسید دلیل آن را برای ما بگویید.

در فرهنگ دهخدا زیر عنوان واژه شراب آمده است:

- شراب آلوده ؛ شراب آلود؛ آلوده به شراب. آغشته به می و شراب :
گفت حافظ دگرت خرقه شراب آلوده ست
مگر از مذهب این طایفه بازآمده ای.

حافظ.

دوش رفتم به در میکده خواب آلوده
خرقه تردامن و سجاده شراب آلوده.

حافظ

سید حسین اخوان بهابادی در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۳:

پالوده

دوش رفتم به درِ میکده خواب آلوده
ساقی آورد برایم قدح فالوده
گفتمش پس می و مغبچه کجا شد ساقی
گفت بیدار شو ای رهرو خواب آلوده
شستشویی بنما قلب و دلت را آنگاه
دهمت من قدحی از مِی ناب آلوده
می در اینجا نبود محضِ شرابِ انگور
با میِ عشقِ خدا روح شود پالوده
(از جلد دوم کتاب خندپند از سروده های محمد دانشی)پیوند به وبگاه بیرونی 

.فصیحی در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۰۸ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸:

برگ بی برگی🌹❤❤

 

دوریس ر در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۴۹ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۲۷ - داستان پیر زن با سلطان سنجر:

دولت ترکان که بلندی گرفت

مملکت از داد پسندی گرفت

چونکه تو بیدادگری پروری

ترک نه‌ای، هندوی غارتگری

-

همین ابیات نشان میدهد که همیشه در شعر فارسی ( دری ) منظور از ترک ترکان همان قومیت ترک میباشد و منظور از هندی یا تات غیر ترکان درسرزمین ایران میباشد.

الان چطور میتوانید ترک و هندو در شعر فارسی را استعاره یا مجاز بدانید ؟ 

دولت ترکان مگر میشود گفت منظور دولت زیبا رویان است ؟

و غارتگر هندو مگر میشود گفت منظور غلامان سیاه است ؟ غلامان سیاه که جاعل و غارتگر نبودند بلکه قوم کولیان بود که چنین صفاتی در تاریخ داشته اند

دوریس ر در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۴۷ دربارهٔ نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۴۸ - رسیدن اسکندر به کشور روس:

ز کوه خزر تا به دریای چین

همه ترک بر ترک بینم زمین

-

از دریای خزر که مربوط به قوم خزر بود تا دریای آن سوی چین که امروز به آن اقیانوس آرام گفته میشود ترک بر ترک بینم یعنی همه ی مردم ترک تبار و ترک زبان هستند

این بیت نشان میدهد که اطراف خزر تا شرقی ترین بخش چین مردمی ترک ساکن بودند

دوریس ر در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۴۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۱۰:

سخن بس کن ازهرمز ترک زاد

که اندر زمانه مباد آن نژاد

-

منظور از هرمز همان هرمز چهارم شاه ساسانی است که هرمز ترک زاد نامیده شده و این نشان میدهد ساسانیان به چه علت در سکه های خود نشانه های ترکان را داشتند 

همایون در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۵۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶:

بسیار غزل پخته و پهلوانی همگام زمان همراه رستم 

Morteza Astami در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۵۱ در پاسخ به مهناز ، س دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳:

باسلام.شاید به این معنی هم باشه که در عاشقی کردن تو تنها نیستی حریفان قوی تری همچون باد صبا هم هستن که به رقس با موهای معشوق مشغول هستن.خیال بیهوده مکن که تنها دل تو به ان زلف گرفتار است.

کوروش در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۱۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۵۲ - قصهٔ رستن خروب در گوشهٔ مسجد اقصی و غمگین شدن سلیمان علیه‌السلام از آن چون به سخن آمد با او و خاصیت و نام خود بگفت:

که صواب اینست و راه اینست و بس

 

کی زند طعنه مرا جز هیچ‌کس

 

یعنی چه

 

کوروش در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۰۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۵۲ - قصهٔ رستن خروب در گوشهٔ مسجد اقصی و غمگین شدن سلیمان علیه‌السلام از آن چون به سخن آمد با او و خاصیت و نام خود بگفت:

چون بگویی جاهلم تعلیم ده

 

این چنین انصاف از ناموس به

 

منظور از ناموس چیست 

 

.فصیحی در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۱۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۳:

برگ‌بی‌برگی!

بسیار سپاسگزارم از شرح زیبای شما❤

آرمین شکری اصیل در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۶ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۴۴ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱:

درود
وزن مصراع اول با این ضبط عیب پیدا می‌کند.
ضبط نسخه سعید نفیسی (۱۳۷۶) صحیح است که:
بر عارض تو کامد این خط سیاه تو - گویی که به روم آمد از زنگ سپاه تو
بنده یک بار ویرایش زدم، رد شد.

برگ بی برگی در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۶ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۸:

ای نورِ چشمِ من سخنی هست گوش کن

چون ساغرت پر است بنوشان و نوش کن

حافظ همهٔ انسان‌ها و بویژه نوجوانان و جوانان را از جنسِ زندگی می بیند و آنان را نورِ چشم خطاب می کند، "چون" در اینجا از اداتِ شرط است، پس‌حافظ می فرماید لازم است سخنی را با جوانان در میان بگذارد و از آنان می خواهد تا این پند را گوش کنند، در مصرع دوم سخن این است که اگر ساغر و پیمانه ات پر است آنگاه از آن مِی به دیگران بنوشان و خود نیز بنوش، امروزه هم به لطفِ تکنولوژی و با سهل الوصول شدنِ ارتباطات جمعی می بینیم بسیاری با حضور در فضای رسانه قصدِ آموزشِ معنوی به دیگران را دارند درحالیکه ساغرِ اغلبِ آنان تهی ست و چه بسا خود نیز در دامِ عرفانهایِ جعلی و نوظهور افتاده و آموزشهایِ خطا و نیم بندی را که فرا گرفته اند به سایرین می فروشند، حافظ نورِ چشمان و جوانان را مادام که ساغرشان پر از مِیِ بزرگان و عارفان نشده است از این کار برحذر می دارد.

در راهِ عشق وسوسهٔ اهرمن بسیست

پیش آی و گوشِ دل به پیامِ سروش کن

حافظ با نیک اندیشی جوانی را که در راهِ عشق قرار دارد و به این کار مبادرت می ورزد مخاطب قرار داده و او را از وسوسه‌های اهریمن یا خویشتنِ توهمی که پندارِ کمال دارد و خود را مکلف به آموزش و تغییرِ دیگران می داند برحذر می دارد، در مصراع دوم حافظ ابیات و غزلهایِ خود را پیغامِ سروش می داند که از عالمِ غیب بر او نازل می گردد، پس از او و دیگر سالکانِ راهِ عشق می خواهد تا نزدِ وی آمده و به گوشِ دل و جان به این سروشِ آسمانی گوش فرا دهند، درواقع می فرماید تا وقتی زبانِ خداوند نشده ای سراسر گوش باش و به سخنانِ بزرگان و عارفان بپرداز. یا بفرمودهٔ مولانا؛

" انصتوا را گوش کن خاموش باش    چون زبانِ حق نگشتی گوش باش".

برگِ نوا تبه شد و سازِ نوا نماند

ای چنگ ناله برکش و ای دف خروش کن

در این بیت حافظ به علتِ نهی از شروعِ آموزش با ساغرِ تهی یا کم مایه پرداخته و می فرماید سالک و کسی که در راهِ عاشقی قرار دارد با این کارِ خود اندک نوا و توشه ای را که اندوخته است و همچنین ساز وکاری را که لازمه‌ی ادامهٔ راهِ عاشقی ست را تباه کرده و از کف خواهد داد، باز هم بفرمودهٔ مولانا؛

"انصتوا یعنی که آبت را به لاغ   هین تلف کم کن که لب خشک است باغ"، پس حافظ در مصرع دوم ادامه می دهد با این تلف شدنِ نوا و ساز وکارِ راه ( آبِ زندگی) که با همکاریِ آهنگِ چنگ و دفِ زندگی بدست آمده بود و با این خطایِ سالکِ عاشق اکنون بر باد رفته است اگر چنگ ناله سر دهد و دف خروش برآورد جایِ شگفتی نیست.

تسبیح و خرقه لذّتِ مستی نبخشدت

همت در این عمل طلب از مِی فروش کن

تسبیح و خرقه از اسباب و نشانهٔ واعظ و زاهد است و حافظ در ادامه به پویندهٔ راهِ عشقِ مورد نظر می فرماید همچون واعظان با اسبابِ ذهنیِ تسبیح و خرقه یا ظاهرسازی هایِ خود مقلدانه به این کار مپرداز چرا که اگر این کار می توانست به کسی مستی دهد به واعظان می داد، پس‌ تردید نکن که ادایِ ساقیان را درآوردن بدونِ آنکه ساغری مملو از مِی داشته باشی به تو نیز مستی نمی بخشد، پس‌از این کار حذر کن و در عملِ لذَّتِ مستی، آنرا از مِی فروشانی چون حافظ طلب کن که ساغر و خُمخانه ای پر از شراب دارند. حافظ در غزلِ ۲۷۳ به همین مضمون پرداخته و می فرماید؛

زبورِ عشق نوازی نه کارِ هر مرغی ست/ بیا و نوگلِ این بلبلِ غزلخوان باش

پیران سخن ز تجربه گویند گفتمت

هان ای پسر که پیر شوی پند گوش کن

پیران علاوه بر معنیِ معمولِ سالخوردگان در اینجا معنیِ پیرِ معنوی را نیز تداعی می کند که خود راهِ عاشقی را طی کرده اند و چنین مراحلی را تجربه کرده اند، پس هان و آگاه باش ای پسر که تو هم روزی پیر  خواهی شد، پس‌ پندِ حافظ را گوش کن و نگو که پیر از نسلِ امروزی نیست و چیزی نمی تواند به من بیاموزد، درواقع امروزه هم می شنویم که برخی با عناوینِ استاد و دکتر سخنانِ پیری چون حافظ را در راستایِ آموزشِ معنوی نمی دانند و چه بسا در جهتِ بزم و عشرتِ دنیوی تلقی می کنند، و حتی می گویند حافظ و مولانا که صدها سال پیش از این می زیسته اند چه چیزی می توانند به انسانِ قرنِ بیست و یکمی و در اوجِ تکنولوژی یاد دهند؟ پس‌حافظ می فرماید ای جوان بدان که تو هم روزی پیر خواهی شد و آنچه امروز تو در آینه می بینی پیر در خشتِ خام می بیند و آن هنگام است که به این سخنِ حافظ خواهی رسید.

بر هوشمند سلسله ننهاد دستِ عشق

خواهی که زلفِ یار کشی ترکِ هوش کن

حافظ رشتهٔ سخن را رها نکرده و در ادامه بجز دلیلِ اهریمنِ درونی به علتِ مهمِ دیگری می‌پردازد که موجب شده سالک با ساغر تهی می خواهد به دیگران مِی بنوشاند،‌ و آن هم داشتنِ هوشیاریِ جسمی ست، پس‌می‌فرماید عشق هرگز بر کسی که هوشیار است زنجیرِ عشق نمی‌گذارد، پس ای جوان اگر قصدِ آن داری که زلفِ یار کشی و معشوقِ ازل را به دیگران معرفی کنی باید ابتدا این هوشیاریِ جسمانی را ترک کنی و عاشق شوی، زیرا زنجیر را بر دیوانه می نهند، و تا دیوانه نگردی از رموزِ عشق آگاهی نخواهی یافت و در نتیجه ساغرت تهی خواهد بود.

با دوستان مضایقه در عمر و مال نیست

صد جان فدایِ یارِ نصیحت نیوش کن

پس حافظ که با صرفِ عُمرِ پر برکت و مالِ خود چنین مجموعه ای از پیغامهایِ بی نظیرِ معنوی را فراهم کرده و به رایگان در اختیارِ دوستان و محبانِ خود و همگان قرار داده است می فرماید نه تنها از در اختیار قرار دادن حاصلِ عُمر و مالِ خود به سالکان و عاشقان دریغ نمی ورزد و مضایقه نمی کند، بلکه صد جانِ عزیر را نیز فدایِ یار و عاشقانی که به پند و نصیحت هایِ حافظ گوش فرا دهند می کند، قابلِ توجهِ اساتیدِ امروزی که با داعیه‌ی آموزشِ معنوی از متقاضیان تقاضایِ ثبت نام و پرداختِ هزینه می کنند.

ساقی که جامت از مِیِ صافی تهی مباد

چشمِ عنایتی به منِ دُردنوش کن

ساقی در اینجا معشوقِ ازلی ست که هیچگاه جامش از مِیِ صافی و اصل خالی نیست و حافظ از او می خواهد که با چشمِ عنایتش به حافظِ دُرد نوش سهمیهٔ شرابِ ناب را که بینهایت اما به نسبتِ ساغر و ظرفِ هر کسی متغیر است عطا فرماید، اشاره دیگری مبنی بر اینکه " دوش چیزی خورده ام افسانه است   هرچه می آید ز پنهانخانه است"، ضمنِ اینکه حافظ خود را دُرد نوش می نامد از این لحاظ که خداوند شرابِ صافی و بدونِ ذره ای رسوب را عطا می کند و حافظ یا هر عارفی با ذهنِ خود آنرا دُرد آلود کرده و می نوشد، یعنی هرچقدر هم که شارحِ عشق عارف و بزرگ باشد شرابِ  عالمِ الست و غیب را که به لفظ و کلام تبدیل کند از صافی و زلالیِ آن کاسته می شود.

سرمست در قبای زرافشان چو بگذری

یک بوسه نذرِ حافظِ پشمینه پوش کن

قبایِ زرافشان در برابرِ خرقهٔ واعظ آمده است که برازنده تنِ پادشاهان است، پس‌حافظ که پیش از این در غزل ۲۷۳ فرموده است؛

" طریقِ خدمت و آیینِ بندگی کردن    خدای را که رها کن به ما و سلطان باش"

در اینجا نیز می فرماید وقتی سالکِ عاشقِ موردِ نطر به نصیحتِ او و پیامِ سروش با گوشِ دل گوش کند و خرقه ای را که مستی به او نمی بخشد از تن بیرون کند آنگاه خداوند در ازایِ آن او را به قبایِ زرافشان و مقامِ پادشاهی مفتخر خواهد کرد، پس ای نورِ چشمِ حافظ چون با این قبا بر او می گذری بوسه ای هم نذرِ حافظِ پشمینه پوش که صوفیِ حقیقی ست کن، با فروتنی و به زیبایی می فرماید یعنی با شرایطی که ذکر شد چه بسا مرتبهٔ تو متعالی تر از حافظ خواهد شد.

 

Shurideh در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۶ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۳۸ دربارهٔ عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۲) حکایت مرد نمازی و مسجد و سگ:

در مصرع دوم بیت 24 ، خوانش درست و منظور از "مهدی" چیست؟

محمدحسین ایراندوست در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۶ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۳۷ دربارهٔ سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳:

بنام خداوند لوح و قلم

#رباعیات

#سعدی

#شعر

 

این رباعی سعدی درباره کسی است که عیب و اشتباه خود را بر عکس می بیند. و می خواهد دیگران هم عیب او را برعکس ببینند. عیب اش را عین صواب و صحیح بدانند. 

آن کس که خطای خویش بیند که رواست

رَوا : نعت فاعلی است. مفهوم فاعلی دارد. یعنی جایز ، شایسته و سزاوار  مثلا رودکی می گوید :

« اگر کبک بگریزد از من رَواست»

رواست یعنی  شایسته و صحیح است. در این مصرع سعدی می گوید کسی که خطای خویش را طور دیگر می بیند. اصلا آن را شایسته و جایز می داند. او قطعا در مورد خودش برعکس می بیند. حالا آیا در مورد دیگران هم چنین است ؟ یعنی برعکس می بیند . سعدی می فرماید : 

تقریر مکن صواب نزدش که خطاست

تعبیر «تقریر کردن» یک مصدر مرکب است و به معنای بیان مطلب و  بیان کردن، شرح کردن  بکار می رود

کلمه «صواب» هم یک صفت است و عربی است به معنای راست و درست و مصلحت. و ضد خطاست  صواب و خطا در این مصرع ضد همند. می گوید برای چنین کسی اصلا کار صواب و درست و مصلحت را شرح مده و بیان نکن . چرا که او بر عکس می بیند صواب و مصلحت را خطا می بیند. هم در مورد خودش برعکس می بیند و هم در مورد دیگران. 

حال چنین کسی ،  هرگاه  مقابل آیینه ایستاد ، دو حالت دارد:

 

الف- آینه صاف و طبیعی و سالم باشد مثل دوستانی که برای او صاف و سالم و طبیعی هستند در این صورت ، همان تصویری از  او را بدست می دهد که در او و طینت او هست. 

آن روی نمایدش که در طینت اوست

 

ب-آینه کج و ناصاف و محدب و مقعر و شکسته باشد در این صورت تصویر هم کج و ناصاف است. یعنی آینه کج مثل دوستان کج و نادان،  اشکال و نقص و عیب فرد را اصلاح نمی کند. 

آیینهٔ کج جمال ننماید راست

چنین فردی در آیینه سخنان امیر مومنان علیه السلام همیشه عیوب و اشتباهاتش، برایش مخفی است. و همین وضعیت (مخفی ماندن عیوب) خودس عیب جداگانه ای برای اوست :

امام علی علیه السلام : 

مِن أشَدِّ عُیوبِ المَرءِ أن تَخفی عَلَیهِ عُیوبُه .
یکی از بدترین عیبهای آدمی این است که عیبهایش بر او پوشیده باشد.  (غرر الحکم : ۹۲۹۰ )

رضا از کرمان در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۶ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۳۵ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هشتم در شکر بر عافیت » بخش ۲ - حکایت:

گرت منع کردی دل حق نیوش حقت عین باطل نبودی به گوش

سلام در پاسخ به آقای فرشاد مهریار 

در بیت قبل میگه اگر از معلم وبقولی روزگار نیاموختی بدان که خداوند این را در فطرت تو نهادینه کرده (روح خدایی) حال اگر به ندای درونی خود وآن فطرت الهی توجه میکردی ومانع او نمیشدی، آن زمان بین حق وباطل تمییز قایل میشدی وبرایت حق وباطل  یکسان نبود .

رضا از کرمان در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۶ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۰۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۱ - مدافعهٔ امرا آن حجت را به شبههٔ جبریانه و جواب دادن شاه ایشان را:

بر قضا کم نه بهانه ای جوان ...

سلام 

در ابن بخش خصوصا این بیت مولانا به مسیولیت شخصی آدمیان در قبال اعمالشان تاکید دارد صرف موضوع مهربانی نیست 

متهم کن نفس خود را ای فتی

متهم کم کن جزای عدل را

در غزل ۱۳۴۹ میفرماید

بر همگان گر زفلک زهر ببارد همه شب

من شکر اندر شکر اندر شکر اندر شکرم 

۱
۱۲۷
۱۲۸
۱۲۹
۱۳۰
۱۳۱
۵۲۶۹