گنجور

 
ظهیر فاریابی

شاها به قدر همت و رای رفیع خویش

از سقف چرخ و ساحت عرش آستانه ساز

وین عندلیب را ز پی مدح گستری

بر شاخسار سایه خویش آشیانه ساز

ساز و نوای جاه تو را این نوای من

در خور بود که خوش نبود بی ترانه ساز

گفتم قصیده ای که ز نظمش حسد برد

اوهام نکته پرور و طبع فسانه ساز

و آمد به حضرت تو شها بلبلی چو من

دلم قبول گستر و وز لطف دانه ساز

یا باز پس فرست ازینجا به خانه ام

یا در جوار بارگه اینجام خانه ساز

 
 
 
بابافغانی

رخ برفروز و خون دلم را روانه ساز

آتش بخرمنم زن و مستی بهانه ساز

این قطره ها که در جگرم تازه شد گره

از عشق، خوشه خوشه کن و دانه دانه ساز

هر تیر غمزه یی که ز مژگان روان کنی

[...]

حزین لاهیجی

یک ره درآ به دیده و مستی بهانه ساز

وین اشک لاله رنگ، شراب شبانه ساز

مژگان ز فرقت تو به هم آشنا نشد

یکبار هم در این خس و خار آشیانه ساز

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه