صدر صدور مشرق و مغرب نظام دین
بر رقعه کمال تو شاهان پیادهاند
چرخ بلند و همت عالیت گوییا
هردو به هم ز یک رحم و صلب زادهاند
احباب تو به ذُوره دولت رسیدهاند
واعدات در حضیض مذلت فتادهاند
در امتثال حکم تو آزادگان دهر
با سرو در چمن شب و روز ایستادهاند
عمریست صاحبا که خطیبان خاطرم
یکسر زبان به خطبه مدحت گشادهاند
چون دیدم از طریق فراست که بیمُکاس
دست و دلت وظیفه ارزاق دادهاند
گفتم مگر که رسم تقاضا براوفتاد
این رسم خود به طالع ثابت نهادهاند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای بس خزانهها که به مداح دادهاند
تا این خزانههای مدایح نهادهاند
در کوی بیخودی نه کنون پا نهادهاند
کز ما در عدم، همه خود مست زادهاند
آنها که نام خویش کریمی نهادهاند
چیزی که گفتهاند همانا که دادهاند
آنان که دست رد به رخ ما نهادهاند
بر ما زبان طعن و ملامت گشادهاند
ظاهر شود چو پرده برافتد ز روی کار
کایشان نه داد مردی و انصاف دادهاند
عزم سفر به عالم دل کردهاند لیک
[...]
مردم ز حد خویش برون پا نهادهاند
راه هزار تفرقه بر خود گشادهاند
بسته است روزگار جهان را به کار گل
یکسر به فکر باغ و عمارت فتادهاند
خواهند عاقبت ز ندامت به سر زدن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.