بگشاد عشق روی تو چون روزگار دست
دست غمت ببست مرا استوار دست
در پای محنت تو از آن دست می زنم
تا برنگیری از سر من دل افکار دست
پیش لبت به کدیه یک بوسه هر شبی
دل چون چنار پیش کشد صدهزار دست
گربنده در وصال لبت دست یابدی
بردی نشاطم از می انده گسار دست
من خواهمی که بر تو مرا دست با شدی
تدبیر چه چو می ندهد روزگار دست؟
هردم چو گل کنی رخ و گویی مرا به طنز
کز جستن تو گشت مرا پر زخار دست
در پای غم فکند مرا دست عشق تو
زین طنز ها برای دل من بدار دست
دل بی قرار گشت مرا در هوای تو
تازد بر آن دو سلسله بی قرار دست
نتوان زدن به زلف تو را دست تا نزد
دل در رکاب دولت صدر کبار دست
مخدوم شرق صاحب دنیا ضیاء دین
کو راست گاه جود چو ابر بهار دست
عبدالرشید آنک کشید آسمان به عجز
پیش یمین او زبرای یسار دست
آن صدر و سروری که جهان گاه مکرمت
در پای او زند زپی افتخار دست
گردون که هر شبی به جهان پایمال اوست
گفتش که دار بر سر من زینهار دست
ای دست برده رای تو از جرم آفتاب
وی داده بر زمانه تورا کردگار دست
هر کس که بر بساط رفیعت نهاد پای
برد از جهان سرکش ناپایدار دست
هر بامداد صبح منوّر ز آسمان
بوسد رکاب پای تو را شرمسار دست
گر بر جدار خواند داعی ثنای تو
بیرون جهد چو برگ درخت از جدار دست
چون خاطرم به کنه مدیحت نمی رسد
طبعم زعجز برد سوی اختصار دست
همواره تا گراید بهر دعای خیر
در فضل بارگاه تواضع به کار دست
دست سخا به جیب کرم بر برای من
کامسال بس تهی است مرا همچو پار دست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به موضوع عشق و دلبستگی عمیق به معشوق میپردازد. شاعر از احساسات و دردهای ناشی از عشق سخن میگوید، توصیفاتی از عشق و محنتهای آن ارائه میدهد و نشان میدهد که چگونه عشق میتواند بر زندگی انسان سایه افکند. شاعر از دست و اعماق وجود خود بهعنوان نمادی از عشق و ارتباط با معشوق یاد میکند و تاکید میکند که بدون حضور معشوق، دلش بیقرار و رنجور است. همچنین بر این نکته تاکید دارد که در عشق، پیوندی عمیق و نامیرا وجود دارد و حتی در سختیها و غمها، عشق میتواند حیاتی تازه به انسان ببخشد. شاعر در آخر احساس ناامیدی و نیاز به دعا و رحمت را ابراز میکند و میخواهد که در برابر معشوق سر تعظیم فرود آورد.
هوش مصنوعی: عشق تو مثل روز روشن دارد. در حالی که غمت مرا محکم و استوار نگه داشته است.
هوش مصنوعی: من به خاطر رنجی که به خاطر تو تحمل میکنم، از فکر و خیال دست میکشم تا تو دلم را از این افکار نگیری.
هوش مصنوعی: هر شب قبل از خواب، دل من مانند درخت چنار، صدها بار به سمت لبهای تو دست دراز میکند تا یک بوسه دریافت کند.
هوش مصنوعی: اگر بتوانم در هنگام وصال لبانت به تو برسم، نشاط و شادیام را از می نوشیدن نیز فراتر میبرد.
هوش مصنوعی: من میخواهم که تو برای من تدبیری بیندیشی، اما وقتی روزگار به ما اجازه نمیدهد، چه فایدهای دارد؟
هوش مصنوعی: هر بار که تو لبخند میزنی و به من با شوخی میگویی، انگار از شادی و شوق به تو زخمهایی بر دلم میافتد.
هوش مصنوعی: دست عشق تو مرا به زمین غم انداخت، از این بازیها برای دل من دست بردار.
هوش مصنوعی: دل من در آرزوی تو به تپش افتاده و به نشانهای از عشق به تو، به آن دو رشته که نشاندهنده عشقم هستند، زنجیر شده است.
هوش مصنوعی: نمیتوانم به زلف تو دست بزنم، زیرا برای رسیدن به دل و مقام بزرگ، باید از راهی دیگر عبور کنم.
هوش مصنوعی: مرد بزرگ و محترم شرق که صاحب دنیا و نور دین است، در زمان بهار مانند ابر، بخشندگی و سخاوتمندی دارد.
هوش مصنوعی: عبدالرشید، در حالی که آسمان به واسطه ناتوانی در برابر او قرار گرفته است، دست خود را به سمت راست دراز کرده اما نشان از نیاز به کمک از سمت چپ دارد.
هوش مصنوعی: آن مقام و شخصیت والایی که جهان به خاطر بزرگی و بزرگواریاش، خود را در برابر او خاضع میکند و به او افتخار میکند.
هوش مصنوعی: هوا و زمان که شبها بر زندگی من تسلط دارند، به آن گفتهام که بر سر من آسیب نرساند.
هوش مصنوعی: ای دست تو، که با نیروی تفکر و ارادهات، گناهان و مشکلات را از بین میبری، به مانند آفتابی که با نورش ظلمت شب را میزداید، خداوند در این دنیا تو را یاری کرده است.
هوش مصنوعی: هر کسی که بر روی زمین والای تو قدم نهد، از این دنیای ناپایدار که دائماً در حال تغییر است، خود را دور کند.
هوش مصنوعی: هر صبح، نور خورشید از آسمان بر زمین میتابد و مانند اینکه میخواهد به پای تو بوسه بزند، خجالتزده از دستی است که به سمت تو دراز شده است.
هوش مصنوعی: اگر دعوتکنندهای بر دیوار نام تو را بخواند، آنچنان که برگ درخت از دیوار بیرون میآید، تو نیز باید از محدودیتها فراتر بروی.
هوش مصنوعی: وقتی نمیتوانم به عمق و زیبایی ستایش تو دست پیدا کنم، ناچار میشوم به اختصار و کوتاهی بیان خود اکتفا کنم.
هوش مصنوعی: همیشه در دعاهایم از خداوند میخواهم که به من فضل و رحمت عطا کند و در این مسیر، تواضع و فروتنی را در رفتارهایم به کار ببرم.
هوش مصنوعی: دست بخشندگی به جیب شخص خسیس برای من چیزی به ارمغان نمیآورد، زیرا من همچون دستم که خالی است، احساس کمبود و فقر میکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر سر بسی زدم ز غم عشق یار دست
هم کار شد ز دست مرا هم ز کار دست
از پای از آن درآمده ام کز سر فسوس
گویی که با تو عهد ببندم به یار دست
عهد تو چون شکسته تر از بند زلف توست
[...]
ایدل مده ببند سر زلف یار دست
مارست زلف یار مبر سوی مار دست
بر عهد دلبران نتوان استوار بود
ایدل بعهدشان ندهی زینهار دست
دارم بدست بوس وی امیدها و لیک
[...]
دوشم گرفت از سر مستی نگار دست
گفتم مدار زحمت و از من بدار دست
گفتا چرا ملول شدی از گرفت من
گفتم از این سبب که ندارم به یار دست
عهدی کنیم تازه که در عهد عشق او
[...]
از بس نهاده ام به دل داغدار دست
گشته است داغدار مرا لاله وار دست
ای ساقیی که توبه ما را شکسته ای
زنهار از شکسته نوازی مدار دست
ریزند می چو شیشه مگر در گلوی من
[...]
خوش در نگار بسته دگر نوبهارست
گل رنگ کرده باز به خون هزار دست
آب از نگار رنگ برد وین عجب که گل
از آب ابر بسته چنین در نگار دست
از حرص چیدن گل شاید که در چمن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.