گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
یغمای جندقی

شب‌ها به کشف سِرِّ دهانت به تاب و پیچ

بردم به روز و راه نبردم مگر به هیچ

نفروشمت به عالم از آن جَعدِ پیچ پیچ

مویی نه ابلهم که دو عالم دهم به هیچ

نجوای غیر اگر پیِ تَمهیدِ قتلِ ماست

ما نیز آگهیم چه حاجت به پیچ پیچ

پیدا بود ز زلف تو انجام کار دل

سالِک غریب و شب سیه و راه پیچ پیچ

با گریه تا برون کُنَدَم مُدَّعی ز بزم

یاد آرَدَم به خندهٔ بی‌جا به غلغلیچ

خط شد محیط لعل تو تا خود چه‌ها کند

این اهرمن که خاتم جم کرد در کلیچ

ریحان خط ز چشمهٔ شیرین لعل تو

تا بردمید کشته مرا تلخ اسفنیچ

یغما مشو ز عربدهٔ چشم او ملول

ترک است و مست و حرف زند با سر قلیچ

 
 
 

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه

جهان ملک خاتون

بر دست پیچ آن سر زلفین پیچ پیچ

هیچست آن دهان تو دل را منه به هیچ

پیچست و تاب در سر زلفین دلبران

گر عاقلی تو با سر زلفین او مپیچ

اغیار جز مذلّت عاشق نمی کنند

[...]

صفی علیشاه

هیچیم ما و هیچتر از هیچ در بسیچ

آید چه ای کریم از این مشت هیچ هیچ

با آنکه تو بتوست ز ما جرم پیچ پیچ

بر جرممان مگیر و بر افعالمان مپیچ