گنجور

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۴

 

ساقی قدحی در ده، از خود بستان ما را

مستانه بگو رمزی، بگشای معمّا را

ظلمتکدهٔ عاشق، زان چهره منوّر کن

تا چند به روز آرم تاریکی شبها را

از غنچهٔ لب بگشای، با مرده دلان حرفی

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵

 

گلرنگ اگر خواهی، این چهره زرین را

امروز دو بالا کن، پیمانه دوشین را

آویخته دل هر دم در زلف تو با تاری

بیمار همی خواهد، گرداندن بالین را

بی باکتر از تیغت، مژگان بلای تو

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱

 

شوری به سر افتاده، رسوای محبت را

ساکن نتوان کردن، غوغای محبت را

هنگامهٔ محشر را، برهم زند از مستی

آن دم که به حشر آرند، شیدای محبّت را

درد دل عاشق را عیسی نکند چاره

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۱

 

شوریده دلی دارم، دیوانه چنین باید

کز خون نشود خالی، پیمانه چنین باید

عمری ست که می گردم، برگرد سر شمعی

می سوزم و می سازم، پروانه چنین باید

خوب است جفا امّا، با من تو ز حد بردی

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۹

 

دلم در خم زلف او سودای دگر دارد

با سلسله دیوانه غوغای دگر دارد

با جذبهٔ مشتاقی، باشد دو جهان گامی

در دامن دل عاشق، صحرای دگر دارد

صحرای طلب دارد، در هر قدمی طوری

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۶

 

دل در شکن زلفت، صبح طربی دارد

مهتاب بناگوشت فرخنده شبی دارد

در عربده می باشد چون ترک تقاضایی

مژگان تو پنداری از ما طلبی دارد

در میکده خاکم را پیمانه کنی یا رب

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۰

 

مطرب ره مستی زد هشیار نباید شد

افسانه چو خوش باشد بیدار نباید شد

چون کوه تراشیدم بر فرق زنم تیشه

درکارگه صورت بیکار نباید شد

اندام درشتان را درکار بود سوهان

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۴

 

داریم به کف زلفی، محشر به کمین اندر

در هر شکن است آن را صد نافهٔ چین اندر

از سر چو قدم کردم در راه سرکویش

دوزخ به یسار افتاد، جنت به یمین اندر

پیمانهٔ لعلش را کوثر ز سیه مستان

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۴

 

ای دوست به هر منزل، همخانه تو را یابم

در کشور جان و دل، جانانه تو را یابم

در دیدهٔ بیداران، در جلوه تو را بینم

در حلقه هشیاران، مستانه تو را یابم

خود باده و خود جامی، خود رند می آشامی

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۲

 

لعل تو مسیحا شد، بیمار چرا باشم؟

با نرگس مست تو هشیار چرا باشم؟

من کافر زنّاری، زلف تو به دلداری

سر رشته به دستم داد بیکار چرا باشم؟

آمیخته شمع وگل با بلبل و پروانه

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۹

 

صبح آینهٔ طلعت نیکوی تو دیدیم

شب گردهٔ گیسوی سمن بوی تو دیدیم

نه سرو شناسیم درین باغ، نه شمشاد

ما جلوه پرستان قد دلجوی تو دیدیم

تا چشم کند کار سواد دو جهان را

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۰

 

دوشین چو شفق بودم، خون جگر آلوده

کان ماه به شهر آمد، گرد سفر آلوده

از خیل تماشایی، گردش حشری پویان

آیینهٔ رخسارش، نور نظر آلوده

گرد خط مشکینش، چون کحل سلیمانی

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۳

 

من رند خراباتم،سر مست و خراب اولی

وین عقل نصیحت گر، مغلوب شراب اولی

در خرقه نمی گنجم، با سبحه نمی سازم

ایام بهار آمد، ساقی می ناب اولی

بی عشق چه فیض آخر، از عمر توان بردن

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۸

 

گر سینه شود سینا، بی تاب و توانستی

تاب من و آن جلوه، مهتاب و کتانستی

آسان به قد و عارض، عاشق ندهد دل را

آنی ست نکویان را، دل داده ازآنستی

آن ماه فلک پیما، بنمود شبی سیما

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۸۷

 

آشفته چو من نبود، سنبل به گلستان‌ها

شوریده سرم دارند، این طرّه پریشان‌ها

شرح غم دل گوید، پروانه به خاموشی

بلبل به چمن سنجد، این پرده به دستان‌ها

شور لب محبوبان، افزود ز عشق من

[...]

حزین لاهیجی
 
 
sunny dark_mode