مطرب ره مستی زد هشیار نباید شد
افسانه چو خوش باشد بیدار نباید شد
چون کوه تراشیدم بر فرق زنم تیشه
درکارگه صورت بیکار نباید شد
اندام درشتان را درکار بود سوهان
انگاره چو بد بینی هموار نباید شد
گر حق نتوانی شد یکباره مشو باطل
چون سبحه نگردیدی زنار نباید شد
بیکار خمش باشد از یاوه درا بهتر
کردار چو نتوانی گفتار نباید شد
از عجز و تن آسایی از دوش کسی باری
برداشت چو نتوانی خود بار نباید شد
سر مستی دولت را سخت است خمار آخر
زین ساغر مردافکن، سرشار نباید شد
با آبله نگذارد یک عقده ی نگشوده
در راه وفا کمتر از خار نباید شد
از میکده تا کعبه از کعبه به میخانه
آسان نتوان رفتن، دشوار نباید شد
موزون نیی و داری دعوای سخن سنجی
نا سخته عیاری تو، معیار نباید شد
آسایش منزل را دنباله روی دارد
چون راه نمی دانی، سالار نباید شد
ترسم به اجل میرد بی غمزهٔ او زاهد
قربانگه عشق است این، مردار نباید شد
چون مهر نیفزودی ای ناله مرنجانش
بی درد، میان ما دیوار نباید شد
گل می شنود خندان نالیدن بلبل را
از زاری ما جانان بیزار نباید شد
می گویم و می گریم، می گریم و می گویم
بی یار نباید شد، بی یار نباید شد
از هجر چو می ترسی باید نشوی عاشق
از مرگ هراسانی، بیمار نباید شد
از یاد حزین ندهی، مصراع سنایی را
از یار به هر زخمی، افگار نباید شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از دوست به هر جوری بیزار نباید شد
از یار به هر زخمی افگار نباید شد
همین شعر » بیت ۱۷
از یاد حزین ندهی، مصراع سنایی را
از یار به هر زخمی، افگار نباید شد
از دوست به هر جوری بیزار نباید شد
از یار به هر زخمی افگار نباید شد
ور جان و دل و دین را افگار نخواهی کرد
با عشق خوش شوخی در کار نباید شد
گر زان که چو عیاران از عهده برون نایی
[...]
از دوست به هر زخمی افگار نباید شد
وز یار به هر جوری بیزار نباید شد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.