جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳
وصل تو نمی یابم چندانکه همیجویم
خود می نرسم در تو چندانکه همیپویم
با روی تو و خویت روز و شبم اینکارست
دل در تو همی بندم دست از تو نمیشویم
گفتی تو که باری می بین که چه میگوئی
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹
از روی چو خورشیدت هرگه که براندیشم
یکذره بود کمتر چون از قمر اندیشم
جائی که لبت باشد با انهمه شیرینی
از لعل تو بیزام گر از شکراندیشم
گفتی که برافشان سرگر عاشق جانبازی
[...]
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الخامسة عشر - فی العشق
هر چند که عهد و قول و پیمانش نبود
تن در دادم چون سرو سامانش نبود
کردم ز سر آغاز چو پایانش نبود
در درد گریختم چو درمانش نبود
فلکی شروانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵
جانان نکند هرگز، هرگز نکند جانان
شادان دل ما یکدم، یکدم دل ما شادان
هجرش چو کشد ما را، ما را چو کشد هجرش
صد جان بدهد وصلش، وصلش بدهد صد جان
دردم چو بود از پی، از پی چو بود دردم
[...]
فلکی شروانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸ - آغاز بداندیشی، فرجام گرفتاری
شاهی که بدو نازد شاهی به جهانداری
خواهند به نور از وی اجرام فلک یاری
فرخنده (منوچهر) آن کش دهر برد فرمان
دارد صفت یزدان در قصد نکوکاری
بدخواه ورا خویشی با محنت و درویشی
[...]
فلکی شروانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹ - قطعه
شاها همه شاهان را شاهی به هنرمندی
بنیاد شهنشاهی محکم تو درافکندی
هر جا که تو کوشیدی، خصمان قوی دیدی
بیخ همه ببریدی تخم همه برکندی
بس دشمن پر دستان، کز تیغ تو شد بیجان
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱
مگذار که عشقت را هر مختصر اندیشد
یک گام نهد در ره صدبار براندیشد
جایی که ز مژگانت زوبین بلا بارد
عاشق نبود آنکس کانجا سپر اندیشد
دل وصلت لب جوید وانگاه ز جان ترسد
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰
ای عارض چون روزت روزم به شب آورده
وی غمزه جانسوزت جانم به لب آورده
جزعت به جگر خواری دل برده به صد زاری
لعلت به شکر باری شکلی عجب آورده
مهر تب صد غمگین داده ز لب شیرین
[...]
محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل سوم » ابیات » بخش ۱
صاحب خبران دارم آنجا که تو هستی
یا جمله مرا هستی یا عهد شکستی
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۵ - النوبة الثالثة
در ذات لطیف تو حیران شده فکرتها
بر علم قدیم تو پیدا شده پنهانها
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام » ۱۱ - النوبة الثالثة
گر حضرت لطفش را اغیار بکارستی
عشاق جمالش را امید وصالستی
ممکن شودی جستن گر روی طلب بودی
معلوم شدی آخر گر روی سؤالستی
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷- سورة الاعراف » ۵ - النوبة الثالثة
مشتاق تو در کویت از شوق تو سرگردان
از خلق جدا گشته خرسند بخلقانها
از سوز جگر چشمی چون حلقه گوهرها
وز آتش دل آهی چون رشته مرجانها.
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۹- سورة التوبة- مدنیة » ۱۳ - النوبة الثالثة
ای هم تو ز تو حیران آخر چه مثالست این
ای شمع نکورویان آخر چه وصالست این
ای چون تو بعالم کم آخر چه کمالست این
ای شمع و چراغ ما آخر چه جمالست این
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۲- سورة یوسف- مکیة » ۱ - النوبة الثالثة
گر حضرت لطفش را اغیار بکارستی
عشّاق جمالش را امّید وصالستی
ممکن شودی جستن گر روی طلب بودی
معلوم شدی آخر گر روی سؤالستی
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۰- سورة طه- مکیّة » ۲ - النوبة الاولى
«هارُونَ أَخِی» (۳۰) و آن هارون است برادر من.
«اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی» (۳۱) پشت من و نیروی من باو سخت کن.
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۳- سورة الاحزاب- مدنیه » ۴ - قال الحمیدى: یعنى الصّعر، النوبة الثالثة
ار دستت از آتش بود
ما را ز گل مفرش بود
هر چه از تو آید خوش بود
خواهی شفا خواهی الم
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵۹- سورة الحشر- مدنیة » ۱ - النوبة الثالثة
باش تا خاربن کوی ترا نرگس وار
دسته بندند و سوی مجلس سلطان آرند
عاشقانت سوی تو تحفه اگر جان آرند
عرق سنگ، سوی چشمه حیوان آرند
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۹۷- سورة القدر- مکیة » النوبة الثالثة
مشتاق تو در کویت، از شوق تو سرگردان
از خلق جدا گشته، خرسند بخلقانها
از سوز جگر چشمی، چون حلقه گوهرها
وز آتش دل آهی، چون رشته مرجانها
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الملک و البراهمة » بخش ۱۹
بی طلعتِ تو مجلسِ بیماه بوَد گردون
بی قامت تو میدانِ بیسرو بوَد بُستان
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱
دل پیش خیال تو صد دیده برافشاند
در پای تو هر ساعت جانی دگر افشاند
لعلت به شکرخنده بر کار کسی خندد
کو وقت نثار تو بر تو شکر افشاند
شو آینه حاضر کن در خنده ببین آن لب
[...]