کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۹۱ - وله فی مدیحه و یصف الرّمد
ای آنکه نکرد عقل دانایی
جز خدمت درگهت تمنّایی
وی آنکه ندید ذات پاکت را
گردون هزار دیده همتایی
رای تو چو مهر عالم افروزی
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۷۷ - ایضا له
ای ز ظلم تو همچو لاله ستان
گشته از خون تو جهانی سرخ
شکل تو در قبای سرخ چنانک
بر در اگنده جامه دانی سرخ
یا چو در جامه کشته و مرده
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۰۰ - وله ایضا
گل باز طراوتی دگر دارد
کز باد بهار جلوه گر دارد
در پوست همی نگنجد از شادی
غنچه ز نشاط آنکه زر دارد
سوسن بزبان حال می گوید
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۴۱ - ایضا له
ای خدمت تو ذخیرة عمرم
وی مدحت تو علاج هر دردم
آثار عنایت تو می بینم
چندانکه بگرد خویش می گردم
در وقت نجشّم خداوندان
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۵۷ - وله ایضا
گر خواجه ز بهر ما بدی گفت
ما چهره ز غم نمی خراشیم
ما جز که ثنای او نگوئیم
تا هر دو دروغ گفته باشیم
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۶۲ - ایضا له
کیست همخانۀ؟ زبان؟ دندان
حکمتی هست اندرین پنهان
باشد از ازدواجشان مضبوط
کدخداییّ خاندان دهان
این همه لین و آن همه شدّت
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۳۰۲ - ایضا له
من نه مردار خوارم ای خواجه
چه فرستی بنزد من لاشه؟
تو چه مرغی که باز نشناسی
طوطی از زاغ و بلبل از باشه؟
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب اول » فصل دوم
القصه هرانچ کرد گردون ز جفا
حق باید گفت بود دون حق ما
شکرانه نعمتش نمیکردم هیچ
تا لاجرمم فکند در رنج و عنا
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب دوم » فصل سیم
گر عرض دهند عاشقانت را
هر ذره که هست در شمار آید
طاوس و مگس بیک محل باشد
چون باز غم تو در شکار آید
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب دوم » فصل سیم
قصهها مینوشت خاقانی
قلم اینجا رسید سر بشکست
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب پنجم » خاتمه تحریر دوم مرصاد العباد
یا رب تو مرین سایه یزدانی را
بگذار بدین جهان جهانبانی را
اندر کنف عاطفت خویشش دار
این حامی بیضه مسلمانی را
نجمالدین رازی » مجموعهٔ اشعار » سایر اشعار » شمارهٔ ۱۹
تو چه دانی چه آرزومندم
به حیات تو ای خجسته خصال
شادی جان من به دیدن تست
چون شب عید خلق را به هلال
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب اول » بخش ۷ - داستان گرگِ خنیاگر دوست با شُبان
نای و چنگی که گربگان دارند
موش را خود به رقص نگذارند
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب ششم » داستانِ موش با گربه
لَو کَانَتِ الاَمرَاضُ مَحمُولَهًٔ
یَحمِلُهَا القَومُ عَنِ القَومِ
حَمَلتُ عَن جِسمِکَ ثِقلَ الاَذَی
حَملَ جُفُونِی ثِقلَ النَّومِ
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب هفتم » داستان شتر با شتربان
ای دل چو کشید هجر در زنجیرت
در دست نماند جز یکی تدبیرت
تدبیرِ تو جز تیر سحرگاهی نیست
تدبیرِ تو جز تیر سحرگاهی نیست
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب نهم » در عقاب و آزاد چهره و ایرا
ممکن نبود که بادغایِ تو
ما را ز دو پنج یک چهار آید
امامی هروی » دیوان اشعار » اشعار دیگر » شمارهٔ ۹
بنگار سبک دوازده، ده را
وآنکه بدو جا دوازده گردان
تصحیف کن آن دو قسم را و آنگه
ماری بمیان قسمها بنشان
آن لحظه که مار، مار گردانی
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲
دل گم شد، ازو نشان نمییابم
آن گم شده در جهان نمییابم
زان یوسف گم شده به عالم در
پیدا و نهان نشان نمییابم
تا گوهر شب چراغ گم کردم
[...]