گنجور

 
نجم‌الدین رازی

پرداخته شد این کتاب مشحون بحقایق علوم مکنون بتوفیق و تأیید خداوند بیچون و فیض فضل قادر کن فیکون و فر دولت میمون و یمن همت همایون پادشاه دین پرور وسلطان عدل‌گستر خسرو کیخسرو روش کیقباد قباد نهاد اعلی الله فی‌الدارین اعلام دولته و نشر فی‌الخافقین جناح سلطنته بر دست منشی این معانی و مشید این مبانی الفقیر الی‌الله ابوبکر عبدالله بن محمدبن شاهاور الاسدی الرازی روز دوشنبه اول ماه مبارک رجب ماه خدای عظم‌الله برکته و بارک علینا هلاکه و بدره سال بر ششصد وبیست از هجرت بمحروسه سیواس حرسها الله تعالی.

امید بعنایت بی‌علت و عاطفت حضرت جلت چنان است که بدین توسل و تقرب ماجور بود نه مجبور و این کتاب در حضرت سلطنت منظور باشد نه مهجور. چه این گنج حقایق را سرسری مطالعه نتوان کرد و بعمرهای درزا بر رموز و دقایق آن اطلاع نتوان یافت. و هر چند این معانی غیبی را ازین روشن‌تر و مبرهن‌تر همانا در سلک بیان نتوان کشید ولیکن حل بعضی از مشکلات از رموز و اشارات که زبان مرغان را ماندهم سلیمان وشی تواند کرد. چنانک این ضعیف گوید.

هر دل نکشد بار بیان سخنم

هر جان نچشد ذوق ز جان سخنم

زین گونه معما که زبان سخن است

هم من دانم که ترجمان سخنم

و اماآنچ ملتمس این ضعیف است در اتمام این خدمت از ان حضرت آسمان رفعت نه مال وجاه دنیاوی است. با آنک بچنین واقعه هایل و مصیبت عام حاشا عن حضره السلطنه از وطن بغربت افتاده است و از مسرت بکربت و از کثرت بقلت و از جمعیت بتفرقت و نگویم از عزت بمذلت که عزت فقر هرگز روی ذلت نبیند و فقر و فخر همزادند که «الفقر فخری».

الله یعلم و الایام تعرفنا

انا کرام و لکنا مفالیس

اما ملتمس و مأمول آن است که در اوقات خلوات و ساعات فراغات بدست نیاز و کلید اخلاص در این خزانه خانه اسرار الهی که پر نقود مواهب نامتناهی است میگشاید و سر درجهای ابواب و فصول آن که پر جواهر ثمین حقایق و اصول است برمیاندازد و بدیده بصیرت از سر خلوص عقیدت غرر در آن را مطالعه میفرماید و زکوه آن را بعامل اعمال و وکیل استعمال میرساند تا بر مستحقان روحانی و جسمانی که مصارف زکوه و اصناف صدقه‌اند صرف میکند. تا آنچ این بیچاره بچندین موضع در قلم آورده است که پادشاه دین‌پرور و سلطان عدل‌گستر جهان و جهانیان را محقق شود و فواید آن بجملگی عالم و عالمیان برسد واین معنی و سیلتی شگرف باشد این ضعیف را در حضرت سلطان حقیقی بندامت و خجالت مأخوذ و معاتب و معاقب نگردد؛ ان‌شاء الله تعالی.

شها توقعم از خدمتی چنین کردن

نه جبه بود و نه دستار و طیلسان وردا

نه جاه و منصب و نه احتشام بود و قبول

نه مال و نعمت و ثروت نه حرمت دنیا

نه نیز شیر و می و انگبین نه میوه و باغ

نه خلد و حور و قصور و نه سایه طوبی

بلی دو چیز تمنای داعیت بودست

که باز حاصل هر دو همی شود بیکی

یکی تمتع شاه جهان که دایم باد

دوم بیان مقامات و کشف دین هدی

که تا بدین دو وسیلت رسم بمقعد صدق

که هست مقصد و مقصود حضرت مولی

اگر زکوه دهد شه بعامل اعمال

ازین خزانه شوم سرخ روی در عقبی

غرامتی نکشم زانچ در قلم آمد

خجالتی نبرم زانچ کرده‌ام آنها

ادیب صابر ازین باب ای شه عالم

چه سخت خوب یکی بیت میکند انشا

«بصد قصیده ترا خوانده‌ام کریم و رحیم

چنان مکن که خجل گردم اندرین دعوی»

شها هزار مجلد کتاب باید چنین

برای حضرت تو ساخت ازین معنی

سزد از عاطفت پادشاهانه که این تحفه درویشانه بعین الرضا ملحوظ و محفوظ گرداند و برزلات قدم مخلصانه و هفوات قلم دعاگویانه رقم عفو ملوکانه کشد و آن را از جمله «کلام العشاق یطوی و لایروی» داند. ختم کتاب از برای مبارکی بر دعای منظوم کرده‌اید تا «ختامه مسک» باشد

یا رب تو مرین سایه یزدانی را

بگذار بدین جهان جهانبانی را

اندر کنف عاطفت خویشش دار

این حامی بیضه مسلمانی را

والحمدلله رب العالمین و صلی‌الله علی سیدنا محمد و آله اجمعین.