گنجور

جامی » هفت اورنگ » تحفة‌الاحرار » بخش ۲۲ - مقاله اول در آفرینش عالم که آینه جمال نمای اسماء و صفات آفریننده است سبحانه و تعالی

 

شاهد خلوتگه غیبت از نخست

بود پی جلوه کمر کرده چست

آیینه غیب نما پیش داشت

جلوه نمایی همه با خویش داشت

ناظر و منظور همو بود و بس

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » تحفة‌الاحرار » بخش ۲۳ - حکایت شیخ روزبهان قدس سره با بیوه ای که میوه دل خود را شیوه مستوری می آموخت

 

روزبهان فارس میدان عشق

فارسیان را شه ایوان عشق

پیش در پرده سرایی رسید

از پس آن پرده صدایی شنید

کز سر مهر و شفقت مادری

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » تحفة‌الاحرار » بخش ۲۴ - مقاله دوم در بیان آفرینش آدم که آیینه ذات و مظهر جمعیت اسماء و صفات آفریننده است سبحانه و تعالی

 

پیش که از ابر صفا نم نبود

رسته گل صفوت آدم نبود

بود جهان یک به یک آیینه ها

بلکه سراسر همه گنجینه ها

بر سر هر گنج طلسم دگر

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » تحفة‌الاحرار » بخشِ ۲۵ - حکایتِ مسافرِ کنعانی که به‌رسمِ ارمغانی، آینه‌ای نورانی پیشِ روی یوسف (علیه‌السلام) نهاد

 

یوسفِ کنعان، چو به مصر آرَمید

صیتِ وی از مصر، به کنعان رسید

بود، در آن غم‌کده، یک دوستَش

پُرشده‌ی مغزِ وفا، پوستَش

رَه به‌سوی مصرِ جمالَش سپُرد

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » تحفة‌الاحرار » بخش ۲۶ - مقاله سیم در بیان آنکه آدمیت آدمی نه به صورت ماء و طین است بلکه به سعادت اسلام و دین است و اول ارکان این سعادت اقرار است به کلمتین شهادت

 

ای که در دولت دین کم زنی

چند دم از نسبت آدم زنی

آدمی آنست که دینی در اوست

محو گمان کرده یقینی دراوست

گر بود این پیکر گل آدمی

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » تحفة‌الاحرار » بخش ۲۷ - حکایت تیز بصری حسن بصری رضی الله عنه که نکته حکمت حجاج را در ظلمات ظلم او مشاهده نموده

 

از حسن آن بصری نافذ بصر

نکته ای آرند عجب مختصر

کز دل غفلت زده گر دم فشاند

آن نفس پاک که حجاج راند

گفت فضولی که نه در بندگی

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » تحفة‌الاحرار » بخش ۲۸ - مقاله چهارم در اقامت نمازهای پنجگانه که پنجه طاقت قوی پنجگان تاب مشقت داده اوست و جبین عزت گردن فرازان به خاک مذلت نهاده او

 

ای شده رخنه صف طاعت ز تو

مانده تهی سلک جماعت ز تو

پنبه غفلت چو تو را بست گوش

سود نکردت ز مؤذن خروش

نعره او خواب تو را کم نکرد

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » تحفة‌الاحرار » بخش ۲۹ - حکایت کشیدن پیکان از تیر راست رو کیش ولایت کرم الله تعالی وجهه در وقتی که از کشاکش کمان مجاهده بر نشان مشاهده افتاده بود

 

شیر خدا شاه ولایت علی

صیقلی شرک خفی و جلی

روز احد چون صف هیجا گرفت

تیر مخالف به تنش جا گرفت

غنچه پیکان به گل او نهفت

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » تحفة‌الاحرار » بخش ۳۰ - مقاله پنجم در اشارت به روزه رمضان که نوریست کثیرالفیضان هم روح را شمع انجمن افروز است و هم نفس را برق خرمن سوز

 

ای ز پی طبل شکم همچو نای

جمله گلو گشته ز سر تا به پای

کار تو از هر چه تصور کنی

نیست بجز آنکه شکم پر کنی

حرص تو لقمه نه به انصاف زد

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » تحفة‌الاحرار » بخش ۳۱ - حکایت زشت رویی که خریدار کور یافته بود و وجه ناسره خود را در پیش وی می ستود

 

خواست یکی کور، زنی زشت روی

کینه وری، طعنه زنی، زشت خوی

از شبه اش، چهره سیه رنگ تر

وز سپرش، جبهه پر آژنگ تر

گوش کر و پشت کژ و چشم کاژ

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » تحفة‌الاحرار » بخش ۳۲ - مقاله ششم در اشارت به زکات که سرمایه بالش مال و مالش نفس بخل سگال است

 

ای شده زندان درم مشت تو

بند بر آنجا ز هر انگشت تو

پیش که ایام کند رنجه ات

گردش او تاب دهد پنجه ات

عیش تو را حال دگرگون کند

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » تحفة‌الاحرار » بخش ۳۳ - حکایت آن صاحب کرم که بر همیان درم از رشته تدبیر پندگویان بند نهاد

 

هر چه دهی از سر انصاف ده

قفل عدم بر در اسراف نه

بعد شکستن صدف خویش را

خوار مگردان خلف خویش را

بهره که دیدی ز خداوند خود

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » تحفة‌الاحرار » بخش ۳۵ - حکایت علی بن موفق قدس سره و مناجات وی با حضرت حق جل و علا

 

پور موفق که به توفیق حق

برد ز هر پیر موفق سبق

بادیه کعبه بسی می برید

محنت آن راه بسی می کشید

روزی از آنجا که دلی داشت تنگ

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » تحفة‌الاحرار » بخش ۳۶ - مقاله هشتم در اشارت به عزلت مشتمل بر عزت که بی «عین » علم زلت است و بی «زای » زهد علت

 

ای چو گلت جیب به چنگ خسان

دامن صحبت بکش از ناکسان

گرچه ز آغاز گشادت دهند

عاقبت الامر به بادت دهند

غنچه وش از همنفسان لب ببند

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » تحفة‌الاحرار » بخش ۳۷ - حکایت زنده دلی که با مردگان انس گرفته بود و از زندگان فرار می نمود

 

زنده دلی از صف افسردگان

رفت به همسایگی مردگان

پشت ملامت به عمارات کرد

روی ارادت به مزارات کرد

حرف فنا خواند ز هر لوح خاک

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » تحفة‌الاحرار » بخش ۳۸ - مقاله نهم در اشارت به صمت که سرمایه نجات و پیرایه رفع درجات است

 

ای به زبان نکته گزار آمده

وی به سخن نادره کار آمده

نقطه نطق است تو را بر زبان

گشته از آن نقطه زبانت زیان

گر کنی آن نقطه ازین حرف حک

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » تحفة‌الاحرار » بخش ۳۹ - حکایت کشفی که به بال بطان پریدن آغاز نهاد و به یک سخن ناجایگاه از اوج هوا به حضیض خاک افتاد

 

بست به صد مهر بر اطراف شط

عقد محبت کشفی با دو بط

شد به فراغت ز غم روزگار

قاعده صحبتشان استوار

روزی از آنجا که فلک راست خوی

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » تحفة‌الاحرار » بخش ۴۰ - مقاله دهم در اشارت به سهر که نشانه هوشیاری و علامت بخت بیداریست

 

ای به شکر خواب سحر داده هوش

خیز که برخاست ز مرغان خروش

مرغ سحر زنده و تو مرده ای

او ز نوا گرم و تو افسرده ای

ترک هوا گوی و نوایی بزن

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » تحفة‌الاحرار » بخش ۴۱ - حکایت عارف دل بیدار شب زنده دار

 

عارفی از ظلمت شب نور یاب

دیده فرو بست به کلی ز خواب

شب که ز خورشید نظر دوختی

شمع نظر تا سحر افروختی

هر مژه از دیده خونابه ده

[...]

جامی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode