حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۸
سحرگاهان که مخمور شبانه
گرفتم باده با چنگ و چغانه
نهادم عقل را ره توشه از می
ز شهر هستیش کردم روانه
نگار می فروشم عشوهای داد
[...]
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۱
لبش میبوسم و در میکشم می
به آب زندگانی بردهام پی
نه رازش میتوانم گفت با کس
نه کس را میتوانم دید با وی
لبش میبوسد و خون میخورد جام
[...]
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۸
سَبَتْ سَلْمیٰ بِصُدْغَیها فُؤادی
و رُوحی کُلَّ یَومٍ لی یُنادی
نگارا بر من بیدل ببخشای
و واصِلْنی علی رَغْمِ الْأَعادی
حبیبا در غم سودای عشقت
[...]
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۷
بیا با ما مورز این کینه داری
که حق صحبت دیرینه داری
نصیحت گوش کن کـاین در بسی به
از آن گوهر که در گنجینه داری
ولیکن کی نمایی رخ به رندان
[...]
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۰
سُلَیمیٰ مُنذُ حَلَّت بِالْعراقِ
أُلاقی مِن نَواها ما أُلاقی
الا ای ساروان منزل دوست
إِلی رُکبانِکُم طالَ اشْتیاقی
خِرَد در زندهرود انداز و می نوش
[...]
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۳
سلام الله ما کر اللیالی
و جاوبت المثانی و المثالی
علی وادی الاراک و من علیها
و دار باللوی فوق الرمال
دعاگوی غریبان جهانم
[...]
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۳
سحرگه رهروی در سرزمینی
همیگفت این معما با قرینی
که ای صوفی شراب آنگه شود صاف
که در شیشه برآرد اربعینی
خدا زان خرقه بیزار است صد بار
[...]
حافظ » مثنوی (الا ای آهوی وحشی)
اَلا اِی آهویِ وَحشی، کجایی
مرا با توست چندین آشنایی
دو تنها و دو سرگردان، دو بیکس
دَد و دامت، کمین از پیش و از پس
بیا تا حال یکدیگر بِدانیم
[...]
حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۴
غمش تا در دلم مَأوا گرفته است
سرم چون زلف او سودا گرفته است
لب چون آتشش آب حیات است
از آن آب آتشی در ما گرفته است
هُمای همتم عمری است کز جان
[...]
حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۲۸
دریغا خلعت حسن جوانی
گرش بودی طراز جاودانی
دریغا حسرتا دردا کزین جوی
نخواهد رفت آب زندگانی
همی باید برید از خویش و پیوند
[...]
حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۳۵
پدید آمد رسوم بی وفایی
نماند از کس نشان آشنایی
برند از فاقه نزد هر خسیسی
کنون اهل هنر دست گدایی
کسی کـاو فاضل است امروز در دهر
[...]
حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۳۸
برو زاهد به امیدی که داری
که دارم همچو تو امیدواری
به جز ساغر چه دارد لاله در دست
بیا ساقی بیاور آنچه داری
مرا در رسته دیوانگان کش
[...]
حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۴۰
شب از مطرب که دل خوش باد وی را
شنیدم نالهٔ جانسوز نى را
چنان در سوز من سازش اثر کرد
که بىرقّت ندیدم هیچ شی را
حریفى بد مرا ساقى که در شب
[...]
حافظ » مقدّمهٔ جمع آورندهٔ دیوان حافظ
به سال باء و صاد و ذال ابجد
ز روز هجرت میمون احمد
به سوی جنّت اعلی روان شد
فرید عهد شمس الدّین محمّد
به خاک پاک او چون برگذشتم
[...]