گنجور

 
۱
۲
۳
۵۹
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۴۷

 

خوش آن نبیذ غارجی با دوستان یکدله

گیتی به آرام اندرون، مجلس به بانگ و ولوله

۱ بیت
رودکی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۳ - از قطعات

 

کوس تو اندر خوردنی، هر روزگار اندر منه

باد برگست و قفا سفت و سیل و عصا؟

۱ بیت
عسجدی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۲ - در مدح سلطان محمود غزنوی گوید

 

ای شهریار بیقرین ، ای پادشاه پاک دین

ای مر ترا داده خدای آسمان ملک زمین

هم میر نیکو منظری، هم شاه نیکو مخبری

بر منظر و برمخبر تو آفرین باد آفرین

ای نیکنام! ای نیکخوی! ای نیکدل! ای نیکروی!

[...]

۳۲ بیت
فرخی سیستانی
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » مسمط

 

ای گنبد زنگارگون ای پرجنون پرفنون

هم تو شریف و هم تو دون هم گمره و هم رهنمون

دریای سبز سرنگون پر گوهر بی منتها

انوار و ظلمت را مکان بر جای و دائم تازنان

ای مادر نامهربان هم سالخورده هم جوان

[...]

۶۶ بیت
ناصرخسرو
 

خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۶۳

 

هم تو مگر سامان کنی

راهم بخود آسان کنی

زان مرهم واحسان تو

درد مرا درمان کنی

۲ بیت
خواجه عبدالله انصاری
 

خواجه عبدالله انصاری » مناجات پیر انصار » شمارهٔ ۲۲۲

 

ار دستت از آتش بود، ما را ز گل مفرش بود

هرچ از تو آید خوش بود، خواهی شفا خواهی الم

۱ بیت
خواجه عبدالله انصاری
 

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۶ - در وصف جشن مهرگان و مدح ابوحرب بختیار

 

برخیز هان ای جاریه، می در فکن در باطیه

آراسته کن مجلسی، از بلخ تا ارمینیه

آمد خجسته مهرگان، جشن بزرگ خسروان

نارنج و نار و اقحوان، آورد از هر ناحیه

گلنارها: بیرنگ‌ها، شاهسپرم: بی‌چنگ‌ها

[...]

۳۵ بیت
منوچهری
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۷۸ - مدح یکی از شهان

 

ای خنجر بران تو روز وغا برهان تو

برهان که دید اندر جهان جز خنجر بران تو

خورشید روشن تخت تو ماه فروزان تاج تو

روی مجره فرش تو چرخ برین ایوان تو

بحری و جود کف تو روز سخاوت موج تو

[...]

۲۲ بیت
مسعود سعد سلمان
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۶

 

طال اللّیالی بَعدَکُم و اَبیَضَّ عَینی مِن بُکا

یا حَبّذا اَیّا مَنا فی وَصلکم یا حَبّذا

آه از غم آن خوش پسر کز هجر او عمرم به سر

رفت و نیامد زو خبر جز حسرت و رنج و عَنا

اندر فراق دلبرم حیران شد این دل در برَم

[...]

۳۸ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۲۰

 

ای ساربان منزل مکن جز در دیار یار من

تا یک زمان زاری‌ کنم بر رَبع ‌و اَطلال و دِمَن

رَبع از دلم پرخون‌ کنم خاک دمن‌ گلگون کنم

اطلال را جیحون ‌کنم از آب چشم خویشتن

از روی یار خرگهی ایوان همی بینم تهی

[...]

۵۶ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۷۸

 

چون‌ کرد پیش‌آهنگ را در زیر محمل ساربان

بر پشت پیش‌آهنگ شد از خیمه شمع کاروان

آن چون مه ناکاسته چون ‌گلبن پیراسته

همچون بهشت آراسته روشن چو خرم بوستان

صافی تن او نسترن بویا بر او یاسمن

[...]

۲۷ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قطعات » شمارهٔ ۲۳

 

از سروران باستان، وز مهتران عصر ما

کردند نازش چار قوم از چار تن تا روز دین

ایرانیان از رستم و عباسیان از معتصم

سلجوقیان از سنجر و اسحاقیان از صدر دین

۲ بیت
امیر معزی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵

 

ای لعبت صافی صفات ای خوشتر از آب حیات

هستی درین آخر زمان این منکران را معجزات

هم دیده داری هم قدم هم نور داری هم ظلم

در هزل وجد ای محتشم هم کعبه گردی هم منات

حسن ترا بینم فزون خلق ترا بینم زبون

[...]

۱۲ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۸

 

ای یوسف حسن و کشی خورشید خوی خوش سیر

از سر برون کن سرکشی امروز با ما باده خور

زین بادهٔ چون ارغوان پر کن سبک رطل گران

با ما خور ای جان جهان با ما خور ای بدر پدر

ای خوش لب شیرین زبان خوش خوش در آ اندر میان

[...]

۶ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۶

 

ای من غریب کوی تو از کوی تو بر من عسس

حیلت چه سازم تا مگر با تو برآرم یک نفس

گر من به کویت بگذرم بر آب و آتش بسترم

ترسم ز خصمت چون پرم گیتی بود بر من قفس

در جستنش روز و شبان گشتم قرین اندهان

[...]

۷ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۷

 

ای من غلام روی تو تا در تنم باشد نفس

درمان من در دست توست آخر مرا فریاد رس

در داستان عشق تو پیدا نشان عشق تو

در کاروان عشق تو عالم پر از بانگ جرس

نیکو بشناسم ز زشت در عشقت ای حوراسرشت

[...]

۹ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۳

 

در راه عشق ای عاشقان خواهی شفا خواهی الم

کاندر طریق عاشقی یک رنگ بینی بیش و کم

روزی بیاید در میان تا عشق را بندی میان

عیسی بباید ترجمان تا زنده گرداند به دم

چون دیده کوته‌بین بود هر نقش حورالعین بود

[...]

۱۴ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۷

 

ای ماه ماهان چند ازین ای شاه شاهان چند ازین

پندت سزای بند گشت آخر نگیری پند ازین

گشتی تو سلطان از کشی تا کی بود این سرکشی

عادت مکن عاشق کشی توبه بکن یکچند ازین

با روی خوب و خوی بد از تو کسی کی برخورد

[...]

۷ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۴

 

ای لعبت مشکین کله بگشای گوی از آن کله

می خور ز جام و بلبله با ما خور و با ما نشین

مشک از هلال انگیختی وز لاله عنبر بیختی

وز مه فرود آویختی کرده به چنگ اندر عجین

از هیچ مادر یا پدر چون تو نزاید یک پسر

[...]

۵ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸

 

احسنت یا بدرالدجی لبیک یا وجه‌العرب

ای روی تو خاقان روز وی موی تو سلطان شب

شمس‌الضحی ایوان تو بدر الظم دیوان تو

فرمان همه فرمان تو ای مهتر عالی نسب

خه خه بنامیزد مهی هم صدر و بدر درگهی

[...]

۱۲ بیت
سنایی
 
 
۱
۲
۳
۵۹
 
تعداد کل نتایج: ۱۱۷۴