گنجور

 
وطواط

علمت ، ای صابر بن اسمعیل

روی عالم همی بیاراید

رفعت قدر تو بپای شرف

تارک آسمان همی ساید

تویی آنکس ، که در بدایع نظم

مثل تو روزگار ننماید

همه دانش ز طبع تو خیزد

همه معنی ز لفظ تو زاید

چرخ ذکر ترا نپوشاند

دهر عز ترا نفرساید

هر که پیش تو یاد نظم آرد

بیقین دان که : باد پیماید

تو ستودی مرا و مثل مرا

زیبد ، از روزگار بستاید

منم آنکس که صیقل نظمم

زنگ از تیغ فضل بزداید

خامهٔ من ، که هست بسته میان

بستهٔ مشکلات بگشاید

علهاییست بس شریف ، کزان

یک زمان فکرتم نیاساید

جز برای ریاضت خاطر

همتم سوی نظم نگراید

می ندانی کمال علم مرا

دیر عهدی ندیدم ، شاید

متهم کرده ای مرا بحسد

از چو من کاملی حسد ناید

تا جمال کمال من بیند

تیز بین دیده ای همی باید

طیبتی کردم ، این معاذ الله !

تا ازین وحشتی نیفزاید

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
دقیقی

چرخِ گردان نهاده دارد گوش

تا ملک مر ورا چه فرماید

زُحَل از هیبتش نمی‌داند

که فلک را چگونه پیماید

صورتِ خشمش ار ز هیبتِ خویش

[...]

عنصری

بد ز بد گوهران پدید آید

هر کسی آن کند کزو زاید

مسعود سعد سلمان

ای خداوند رای سامی تو

مملکت را همی بیاراید

عزم تو ملک شاه را تیغ است

که چو تیغش ز زنگ بزداید

از غم و رنج و انده و تیمار

[...]

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
وطواط

جز مکارم زشمس دین ناید

سیرت سروران چنین باید

رتبت ملک و زینت دولت

از خصالش همی بیفزاید

معجزات از بیان او خیزد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از وطواط
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه