گنجور

 
دقیقی

چرخِ گردان نهاده دارد گوش

تا ملک مر ورا چه فرماید

زُحَل از هیبتش نمی‌داند

که فلک را چگونه پیماید

صورتِ خشمش ار ز هیبتِ خویش

ذرّه‌ای را به دهر بنماید

خاک دریا شود، بسوزد آب

بِفْسُرَد نار و برق بشخاید