منم ، که نیست مرا در جهان نظیر و همال
ببزم دشمن مالم ، برزم دشمن مال
منم ، که جز بمدیحم زبان نجنباند
هر آن که بر سر یک بیت بر نویسد قال
دلیل موکب میمون من شده تأیید
عدیل رایت منصور من شده اقبال
خجسته حضرت من گشته منبع لذات
گزیده مجلس من گشته مقصد آمال
بر مآثر من بی محل علو اثیر
بر شمایل من بی خطر نسیم شمال
کفم بجود شده واهب قلیل و کثیر
دلم بعلم شده حاکم حرام و حلال
نه بحر باشد مانند دست من بسخا
نه چرخ باشد مانند قدر من بجلال
بطبع من متجمع لطایف آداب
ز کف من متفرق خزاین اموال
من آن کسم که نیارد قرین من یک شخص
قران انجم و گردون بصدهزاران سال
کمینهٔ بندهٔ من هست در صف هیجا
هزار بیژن گیو و هزار رستم زال
ز من مخالف ملک مرا عنا و فنا
ز من موافق جاه مرا جمال و کمال
عراق و جند و سمرقند از شجاعت من
جواب گویند، ار عاقلان کنند سوال
درین سه بقعه که اعلام من فراشته شد
شدند پیر ز بیم حسام من اطفال
مخالفان مرا پشت در مواقف حرب
ز تیغ چون الف من خمیده همچون دال
نه هست جان شریف مرا ز علم فراق
نه هست طبع کریم مرا ز جود ملال
لطیفهای من اندر فنون دانش و علم
همه چو سحر حلال و همه چو آب زلال
ز تیغ من ، که درو روشنایی ظفرست
شدست تیره عدوی مرا همه احوال
ثنای درگه من گشته سروران را حرز
لقای مجلس من گشته خسروان را فال
همیشه تا بابد آفتاب جاه مرا
بر آسمان معالی مباد خوف زوال
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان ویژگیهای شخصیتی و مقام شاعر میپردازد. او خود را فردی بینظیر و برتر از دیگران میداند که در جنگ و رزم قوی است و در فضائل انسانی و دانش سرآمد است. شاعر بر ثروت و سخاوت خود تأکید دارد و میگوید که مهارت و دانش او به قدری است که هیچ فردی به پای او نمیرسد. او همچنین تأکید میکند که مخالفانش به خاطر قدرت و جود او هراسان هستند و از او به عنوان سمبل شجاعت و عظمت یاد میشود. شعر بهطور کلی رمز و رازهایی از قدرت و عظمت فردی را دربر دارد و انتظار دارد که این مقام همیشه پایدار بماند.
هوش مصنوعی: من هستم، که در این دنیا هیچ همتایی ندارم و هیچ شبیه به من وجود ندارد. اگرچه دشمن دارم، اما با وجود آن، به مبارزه با او ادامه میدهم و بر او غلبه میکنم.
هوش مصنوعی: من کسی هستم که جز به مدیحهسرایی سخنی نمیگوید. هر کسی که بر سر یک ابیاتی بنویسد، باید جدی باشد.
هوش مصنوعی: دلیل برپایی جشن و سرور من تأیید و حمایت شخصی است که در کنارم است و خوشبختی من به خاطر محبوبیت و موفقیت من است.
هوش مصنوعی: حضرت خوشبخت من منبع شادیها و لذتها شده و محفل من به هدف و آرزوهایم تبدیل گردیده است.
هوش مصنوعی: نقاط قوت و ویژگیهای من در جایی که نباید، جلوهگری میکند و زیباییهای من تحت تاثیر نسیم ملایم شمال، بدون هیچ خطری نمایان میشود.
هوش مصنوعی: دست من با دادنهای جزئی و کلی پر شده و دلم به دانش، حاکم بر چیزهای حلال و حرام شده است.
هوش مصنوعی: دست من به generosity و سخاوت مانند دریای وسیع نیست و جایگاه من از نظر عظمت و جلال مانند چرخ و گردونه دنیا نیست.
هوش مصنوعی: من ذاتاً کسی هستم که نکات ظریف آداب و رسوم را در خود جمع کردهام، اما داراییها و ثروتها از دست من پراکنده شده و در دسترس نیستند.
هوش مصنوعی: من آن کسی هستم که هیچ کس نمیتواند با من همتراز شود، حتی اگر هزاران سال در مورد آسمانها و ستارگان صحبت کنیم.
هوش مصنوعی: من، که کمترین بندهٔ خدا هستم، در میان صفهای بینهایت، هزاران بیژن گیو و هزاران رستم زال را میبینم.
هوش مصنوعی: از من که در سمت مخالفت هستم، مملکت و حاکمیت من به زوال و نابودی میرود، اما از من که در سمت موافقت قرار دارم، مقام و منزلت من به زیبایی و کمال میرسد.
هوش مصنوعی: عراق، جند و سمرقند به شجاعت من پاسخ خواهند داد، اگر عاقلها پرسشی بپرسند.
هوش مصنوعی: در این سه مکان که آوازهام به گوش مردم رسید، کسانی که سن و سالی دارند از ترس شمشیر من، مانند کودکان رفتار کردند.
هوش مصنوعی: مخالفان من در عرصههای نبرد بهگونهای ایستادهاند که به تیغ من شباهت دارند و من، مانند حرف دل، خمیده شدهام.
هوش مصنوعی: وجود من از درد جدایی ناآرام است و روزگار به من عطا نمیکند تا از بخشش و نیکوکاری خسته شوم.
هوش مصنوعی: دوستان و همصحبتیهای من در زمینههای دانایی و دانش، مانند جادوهای مجاز و همانطور که آب پاک و زلال است، لطیف و دلنشین هستند.
هوش مصنوعی: از تیغ من که منبع روشنایی و پیروزی است، همه حالات دشمنانم به تیرگی گراییده است.
هوش مصنوعی: در خانه من، ستایش و نام نیک، پناهگاه و محافظ سرداران و شاهان شده است و دیدار با من، برای آنها به نشانه و فال نیک تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: همیشه تا زمانی که هستم، آرزو دارم که مقام و مرتبهام همچنان در اوج بماند و از زوال و سقوط آن بترسم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسان که تلخی زهر طلب نمیدانند
ترش شوند و بتابند رو ز اهل سؤال
تو را که میشنوی طاقت شنیدن نیست
مرا که میطلبم خود چگونه باشد حال؟
شکفت لاله تو زیغال بشکفان که همی
[...]
به سیصد و چهل و یک رسید نوبتِ سال
چهارشنبه و سه روز باقی از شوّال
بیامدم به جهان تا چه گویم و چه کنم
سرود گویم و شادی کنم به نعمت و مال
ستوروار بدینسان گذاشتم همه عمر
[...]
اگر کمال بجاه اندر است و جاه بمال
مرا ببین که ببینی کمال را بکمال
من آن کسم که بمن تا بحشر فخر کند
هر آنکه بر سر یک بیت من نویسد قال
همه کس از قبل نیستی فغان دارند
[...]
همیشه گفتمی اندر جهان به حسن و جمال
چو یار من نبود وین حدیث بود محال
من آنچه دعوی کردم محال بود و نبود
از آنکه چشم من او را ندیده بود همال
ز نیکویی که به چشم من آمدی همه وقت
[...]
ز نور قبۀ زرین آینه تمثال
زمین تفته فرو پوشد آتشین سر بال
فروغ چتر سپهری بیک درخشیدن
بسنگ زلزله اندر زند بگاه زوال
درر چو لاله شود لعل در دهان صدف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.