گنجور

 
وطواط

منم ، که نیست مرا در جهان نظیر و همال

ببزم دشمن مالم ، برزم دشمن مال

منم ، که جز بمدیحم زبان نجنباند

هر آن که بر سر یک بیت بر نویسد قال

دلیل موکب میمون من شده تأیید

عدیل رایت منصور من شده اقبال

خجسته حضرت من گشته منبع لذات

گزیده مجلس من گشته مقصد آمال

بر مآثر من بی محل علو اثیر

بر شمایل من بی خطر نسیم شمال

کفم بجود شده واهب قلیل و کثیر

دلم بعلم شده حاکم حرام و حلال

نه بحر باشد مانند دست من بسخا

نه چرخ باشد مانند قدر من بجلال

بطبع من متجمع لطایف آداب

ز کف من متفرق خزاین اموال

من آن کسم که نیارد قرین من یک شخص

قران انجم و گردون بصدهزاران سال

کمینهٔ بندهٔ من هست در صف هیجا

هزار بیژن گیو و هزار رستم زال

ز من مخالف ملک مرا عنا و فنا

ز من موافق جاه مرا جمال و کمال

عراق و جند و سمرقند از شجاعت من

جواب گویند، ار عاقلان کنند سوال

درین سه بقعه که اعلام من فراشته شد

شدند پیر ز بیم حسام من اطفال

مخالفان مرا پشت در مواقف حرب

ز تیغ چون الف من خمیده همچون دال

نه هست جان شریف مرا ز علم فراق

نه هست طبع کریم مرا ز جود ملال

لطیفهای من اندر فنون دانش و علم

همه چو سحر حلال و همه چو آب زلال

ز تیغ من ، که درو روشنایی ظفرست

شدست تیره عدوی مرا همه احوال

ثنای درگه من گشته سروران را حرز

لقای مجلس من گشته خسروان را فال

همیشه تا بابد آفتاب جاه مرا

بر آسمان معالی مباد خوف زوال