مملکتی بود شده بی قیاس
عَمْرو بر آن ملک شده بود راس
از حد هند تا به حد چین و ترک
از حد زنگ تا به حد روم و گاس
رأس، ذَنَب گشت و بشد مملکت
زر زده شد ز نحوست نحاس
دولت یعقوب دریغا برفت
ماند عقوبت به عقب بر حواس
عمر عَمْرو رفت و زو ماند باز
مذهب روباه به نسل و نواس
ای غما کآمد و شادی گذشت
بود دلم دایم از این پرهراس
هر چه بکردیم، بخواهیم دید
سود ندارد ز قضا احتراس
ناس شدند نسناس آنگه همه
واز همه نسناس گشتند ناس
دور فلک گردان چون آسیا
لاجرم این اُسّ همه کرد آس
ملک ابا هزل نکرد انتساب
نور ز ظلمت نکند اقتباس
جهد و جد یعقوب باید همی
تا که ز جده به در آید ایاس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دور شو از راهزنان حواس
راه تو دل داند دل را شناس
از کف جود و کرم حق شناس
کرد فراهم سپهٔ بی قیاس
کارکنان داده به عقل از حواس
گشته به هر مقصد ازان ره شناس
بانی مخزن که نهاد آن اساس
مایه او بود برون از قیاس
کو دل اندازه نعمت شناس
تا طلبم نعمت و دارم سپاس
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.