مملکتی بود شده بی قیاس
عَمْرو بر آن ملک شده بود راس
از حد هند تا به حد چین و ترک
از حد زنگ تا به حد روم و گاس
رأس، ذَنَب گشت و بشد مملکت
زر زده شد ز نحوست نحاس
دولت یعقوب دریغا برفت
ماند عقوبت به عقب بر حواس
عمر عَمْرو رفت و زو ماند باز
مذهب روباه به نسل و نواس
ای غما کآمد و شادی گذشت
بود دلم دایم از این پرهراس
هر چه بکردیم، بخواهیم دید
سود ندارد ز قضا احتراس
ناس شدند نسناس آنگه همه
واز همه نسناس گشتند ناس
دور فلک گردان چون آسیا
لاجرم این اُسّ همه کرد آس
ملک ابا هزل نکرد انتساب
نور ز ظلمت نکند اقتباس
جهد و جد یعقوب باید همی
تا که ز جده به در آید ایاس