گنجور

 
وحشی بافقی

کشیده عشق در زنجیر، جان ناشکیبا را

نهاده کار صعبی پیش، صبر بند فرسا را

توام سررشته داری، گر پرم سوی تو معذورم

که در دست اختیاری نیست مرغ بند بر پا را

من از کافرنهادیهای عشق ، این رشک می‌بینم

که با یعقوب هم خصمی بود جان زلیخا را

به گنجشگان میالا دام خود، خواهم چنان باشی

که استغنا زنی ، گر بینی اندر دام ، عنقا را

اگر دانی چو مرغان در هوای دامگه داری

ز دام خود به صحرا افکنی، اول دل ما را

نصیحت اینهمه در پرده ، با آن طور خودرایی

مگر وحشی نمی‌داند، زبان رمز و ایما را

 
 
 
غزل شماره 2 به خوانش سجاد شیربهار
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
اشکالات خوانش

# خودرایی، خودآرایی خوانده شده

غزل ۲ به خوانش عندلیب
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
عنصری

زر افشانید بر پیلان جرس‌های مدارا را

برآرید آن فریدون فر درفش چرخ بالا را

قطران تبریزی

زمین از سنبل و سوسن شده پر عنبر سارا

ز گلنار و گل و خیری شده یاقوت گون خارا

وطواط

زهی از امر و نهی تو نظامی دین دنیا را

خهی ! از حل و عقد تو قوامی مجد علیا را

ثبات هضم تو داده سکون میدان عغبر را

نظام تو کرده روان ایوان خضرا را

کف تو شاه راهی در سخا بسیار و اندک را

[...]

مولانا

ایا نور رخ موسی مکن اعمی صفورا را

چنین عشقی نهادستی به نورش چشم بینا را

منم ای برق رام تو برای صید و دام تو

گهی بر رکن بام تو گهی بگرفته صحرا را

چه داند دام بیچاره فریب مرغ آواره

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا

به وصل خود دوایی کن دل دیوانه ما را

علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد

مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را

گرت پروای غمگینان نخواهد بود و مسکینان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه